پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
کد خبر: ۳۶۰۷۴
سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۵

فکرشهر: در حوالی ما جایی بود به نام کتابفروشی و در آن هر نوع مکتوبی بود جز کتاب که لحظه ای ارزش وقت نهادن و ورق زدن و خواندن داشته باشد. از هنر پخت اشکنه تا روش تمرکز ژاپنی با آخرین متد سامورایی؛ وخامت اوضاع تا جایی پیش می رفت که فروش کتب فال قهوه از رمان عشقی جنایی و شعر سپید و تاریخ و خیلی چیزها سبقت می گرفت. در میان آن همه اسراف کاغذ و اجساد درخت هایی که در زمان حیاتشان بسا موثرتر می بودند یک عنوان چشم نواز خودنمایی می کرد و آن هم (کتاب برگزیده سال 89 در دومین جشنواره کتاب سال کودک و نوجوان استان قم) بود، به قلم سرکار خانم مریم پوریامین.
قدری کنجکاوی ما به غلیان درآمد و تا به خود جنبیدیم یک نسخه از آن در کیف خود قدم زنان تا خانه یدک کشیدیم که سر فرصت از خجالتش درآییم، چنانچه ملاحظه می فرمایید و قرائت.

آدم برفی
 طرح و رنگ جلد و نام کتاب، آدم را به کوچه هایی در پیچ و خم کودکی می برد که گویی تنها در شادترین لحظات زندگی کودکی غوطه ور است. در مسیر ناخودآگاه به یاد این جمله افتادم که ادبیات کودک و نوجوان هنگامی پدید آمد که بزرگسالان متوجه شدند کودکان و نوجوانان به سبب گنجایش های شناختی و و یژگی های رشدی خود آمادگی پذیرش متن های سنگین را ندارند و به متن هایی نیاز دارند که پاسخگوی دوره رشد آن ها باشد.
کودک نیاز به عبارات کودکانه و ماجراهای کودکانه دارد نه درک مشکلات پیرامون که اغلب گریبان گیر بزرگ ترها می شود. شرح وظایف هر شخص بنا به مقتضیات سنی از این نقطه شکل می گیرد. وظیفه کودک، کودکی کردن است و لذت بردن از دوره شیرین کودکی و صد البته در این راه لوازمی می بایست فراهم شود از قبیل کتاب و ادوات گذران اوقات فراغت مبتنی بر استعدادهای مختلف تا هر کودک در هر زمینه ای که عشق دارد، پرورش یابد.
القصه؛ برسیم به کیف و کتابی جدید که در آن خودنمایی و شاید مابین مابقی لوازم، اندکی احساس غریبی می کرد. بعد از نفسی چاق کردن، کتاب را با میز مطالعه و یار دیرینم (چراغ مطالعه) آشنا کردم؛ یک نگاه اجمالی به تعداد داستان ها انداختم؛ جالب، تعداد زیاد داستان ها و صفحات کتاب بود که هم از حوصله کودک و نوجوان خارج بود و هم از نظر صفحه آرایی و نوع اشکال ذهن را به سمت کهنگی و عدم ملموس بودن برای کودک و نوجوان دهه 80 که خود را با انیمیشن هایی فانتزی سرگرم می کردند، می برد.

دل را به دریا زده، صفحه اول کتاب را باز و بسم اله نموده که طبق عادت کتاب را تا انتها مطالعه نمایم که علت برگزیدگی این کتاب چه بوده؟
از همان ابتدا مثل شخصیت داستان اول که دنبال حد تابع «وای» سفیل و سرگردان بود، هی سفیل و سرگردان دنبال هیجان کودکانه گشتم و نیافتم.
با خود گفتم حتما دارد زمینه چینی می کند که موضوعی را بیان کند مربوط به دنیای کودکی و نوجوانی و این صغری و کبری منتج به نتیجه در داستان های دیگر گردد.
فارغ از بی نتیجه ماندن داستان اول، وارد داستان دوم شدم، ولی مربوط به داستان اول نبود. آن جا نیز غیر از دو عضو خردسال خانواده، خبری از دنیای کودکی نبود و خیلی درام گونه پایان پذیرفت. در نگاه پدری شیمیایی و اشک های مادر و دختر.
هر چه بیشتر خواندم کمتر کودکانه دیدم و شنیدم.

همه ی فضاها حول محور جنگ و معضلات پس از جنگ می چرخید. عبارات سنگین، دیالوگ های زیاد که داستان را شبیه نمایشنامه کرده بود. خلاصه همه چیز در کتاب دیدم غیر از کودکانه بودن. از حد تابع «وای» گرفته تا یک پدر شیمیایی و حرف از خوشبختی که پول نیست و خیلی چیزهای دیگر.
نویسنده مجموعه داستان از کودکان دهه 30 شمسی بوده و قطعا برخی داستان ها در زمان نوشتن چاپ نشده اند که اگر چنین بود، نقد بنا بر شرایط زمانی روایت تغییر می کرد. تخصص نویسنده نمایشنامه است و شاید به همین خاطر از قدرت روایت داستان گونه با توجه به دیالوگ ها کاسته شده.
بعد از خوانش هر داستان بی اختیار می گفتم «مگر بقیه کتاب ها چطور بودند که این کتاب برگزیده شده؟» و افسوس می خوردم برای کودک و نوجوانی که دنیایش اینگونه به تصویر کشیده شده.
هیچ یکی از روایات نه حس شاد کودکانه داشت و نشاط دوره نوجوانی.
در انتها داستانی را که نام کتاب نیز بود به بررسی جزء به جزء می نشینیم.

آدم برفی
آغاز داستان بسیار کسل کننده و ناامید کننده، ذهنیات یک نوجوان ناامید را از آینده به تصویر می کشد «پسر هویج را چسباند توی دماغ ننه برفی و خودش را ولو کرد روی برف و...»
از ننه برفی می پرسید چرا باید دو سال به سربازی برود و اشک ننه برفی را در می آورد. حالا چرا عبارات چسباندن هویج در دماغ نوشته شده، جای بحث دیگری دارد، چون قاعدتا هویج دماغ آدم برفی است و چسباندن چیزی در دماغ کسی که قرار است با او در خصوص بحث علت رفتن به سربازی گفتگو شود واکنش تند وی را به دنبال دارد هر چند خیالی باشد و اگر خیالی باشد، فضای دیالوگ نیز می بایست خیالی می بود، چنانچه نیست؛ با شخص در خیال حرف زده بشود و او اشک بریزد و فلسفه خدمت سربازی را شرح دهد و از بین برود و شخص اول داستان  برود سربازی بدون هیچ اتفاق شاق و غیرمنتظره ای که فضای داستان را مهیج کند؟
اگر از شخصیت ننه برفی به عنوان روح مادر بزرگ فقید پسر یاد کنیم، باز دیالوگ زدن پسر و روح مادربزرگش و اشک ریختن و رفتن به سربازی را چه به دنیای گودک و نوجوان؟ وقتی قرار شد یکی برود سربازی و هرگز نتواند از زیر بار آن شانه خالی کند، چه نیازی به درد دل با ننه برفی بود؟

آدم برفی یک داستان تراز یک است از زندگی جوانی که قرار است به سربازی برود ولی نمی خواهد و دارد با خود حرف می زند و گلایه می کند و ربطی به دنیای کودک و نوجوان ندارد.
در جای جای کتاب تقابل زندگی مدرن را با سنت مشاهد می کنیم و از دیالوگ ها چنین برمی آید که از نظر نویسنده، سنت برتر از مدرنیته بوده و هست و خواهد بود و در جاهایی حتی تمسخر کارهای نوجوانان امروزی را و حتی تقلید کورکورانه کودکان از نوجوانان یاد شده را به تصویر می کشد، مانند داستان باران و به نظر من تنها دلیل برگزیده شده این کتاب، همین تفکر بوده.
امید است بتوانیم در کنار هم دنیای زیبا و کودکانه برای کودکان و دنیایی زیبا برای نوجوانان بسازیم.

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر