سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
جستجو
آخرین اخبار سیاست
مطالب بیشتر
کد خبر: ۴۲۱۰۴
دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۸

فکرشهر: هدف از این یادداشت سرکوفت زدن به اصولگرایان نیست، هرچند حداقل بخش مهمی از آنان شایسته سرزنش شدن دایمی هستند. به ویژه کسانی که با رمل و اسطرلاب و خواب و هزینه کردن از اعتقادات مردم سعی کردند ردای ریاست‌جمهوری را بر تن کسی اندازه کنند که جز بدبختی و فلاکت میراث دیگری از خود برای جامعه برجا نگذاشت.

آنان شایسته سرزنش هستند، زیرا هر کسی که حداقلی از درک و درایت سیاسی داشت می‌دانست که با حضور احمدی‌نژاد در پاستور چه سرنوشتی متوجه کشور خواهد شد. یک قلم آن توقف رشد اشتغال در ٨ سال دوران سیاه ریاست جمهور او است. در حقیقت دشمنی با اصلاح‌طلبان موجب شد که بخش مهمی یا حتی اکثریت قاطع آنان بینایی سیاسی خود را از دست بدهند و هر چیزی را در تقابل با اصلاح‌طلبان ارزشگذاری کنند. تقریبا همه آنان به اتفاق از روی کار آوردن او در شهرداری یا دو دوره ریاست‌جمهوری نقش داشته‌اند و البته برخی از آنان که زودتر فهمیدند در همان دور اول و پس از شهرداری وی، عطای حمایت از او را به لقایش بخشیدند. برخی دیگر در دور دوم ریاست‌جمهوری جدا شدند. برخی در سال ١٣٩٠ و خانه‌نشینی ١١ روزه، خود را جدا کردند. برخی دیگر حتی تا پایان دوره او همراهش بودند و در چهار سال اخیر و به مرور از او جدا شدند چون دیگر قدرتی نداشت که آویزان او شوند.

نامه اخیر احمدی‌نژاد و اقدام نفر دست راست او مشایی در آتش‌زدن حکم بقایی جلوی سفارت بریتانیا موجب نهایت تعجب همگان شد. اینکه جماعتی تا دیروز در همین نظام و با همین ساختار و عملکرد (که قطعا گذشته قابل قیاس با اکنون نیست، هرچند انتظارات کنونی بالاتر است) در اوج قدرت بوده‌اند و تمام‌قد از ساختار حمایت کرده‌اند و از آن منتفع شدند و اکنون بیانیه‌ای می‌دهند و رفتاری می‌کنند که صد رحمت به بیانیه‌ها و رفتارهای براندازان قسم‌خورده نظام.

مساله این یادداشت نقد محتوا و رفتار آنان نیست، بلکه چند نکته دیگر هدف این نوشته است. اول اینکه فاصله‌گیری نسبی کارگزاران و مسئولان قبلی از نظام رسمی را نمی‌توان به یک مساله اخلاقی و بی‌تقوایی فردی تقلیل داد. مثلا گفت که رفیقش او را از راه به در کرد! اینکه بگوییم آنان بداخلاق و ضعیف‌النفس بوده یا دچار هوای نفس شده‌اند، نه تنها مشکل را حل نمی‌کند، بلکه بدتر هم هست. زیرا این پرسش مطرح می‌شود که این چه ساختاری است که افراد سالم و خوب وارد آن می‌شوند ولی بعد از پایان دوره دچار هوای نفس می‌شوند و استثناء هم ندارد؟! به علاوه مگر می‌توان تحلیل نظام سیاسی را با ویژگی‌های اخلاقی کنشگران انجام داد؟ نظام سیاسی چیزی فراتر از افراد آن است. سلامت و فساد یک نظام سیاسی را نباید و نمی‌توان فقط به ویژگی‌های اخلاقی افراد آن تقلیل داد. در این صورت باید بحث درباره نظام سیاسی را کنار بگذاریم. نظام‌های سیاسی را باید براساس فرآیندهای قانونی شکل‌گیری قدرت و ساختار نظارتی آنها توصیف و تحلیل کرد. بنابراین حتما یک جای کار مشکل وجود دارد که دچار چنین وضعی می‌شویم. جالب اینکه غالب اصولگرایان با ساده‌انگاری و خوش‌باوری گمان می‌کردند که این رییس‌جمهور از کسانی است که تا پای جان برای نظام موجود ایستادگی می‌کند، در حالی که وی با چنان سرعت شهاب‌گونه‌ای به این بیانیه‌ها و اقدامات مبتذل رسیده است که در خیال هیچ اصولگرایی نمی‌گنجید.

مساله دیگر نحوه برخورد قضایی با متهمان است. ما هم نمی‌دانیم که این متهم چه کرده و آیا حق دارد یا خیر؟ به همین دلیل رئیس او چیزهایی را می‌گوید که اثبات و ردش برای مردم ساده نیست. متاسفانه تا هنگامی که این نوع دادگاه‌ها غیرعلنی برگزار می‌شود همین هزینه‌ها را باید بپردازند بدون اینکه کسی مستدل درباره محکومیت متهمی قانع شود.

مساله سوم که باید مورد توجه قرار گیرد مهم‌تر است. به نظر بنده احمدی‌نژاد سال ١٣٩٦ تفاوت رفتاری و فکری چندانی با احمدی‌نژاد سال ١٣٨١ نداشته است. فقط طرف مقابل او فرق کرده است، ولی کلیت فکری و رفتاری او همچنان ثابت مانده است. اگر در گذشته اصلاح‌طلبان را مانع به قدرت رسیدن خود می‌دانست بنابراین با آنها مواجهه‌ای می‌کرد که از جنس همین مواجهه فعلی با ساختار رسمی بود. اگر خوب دقت کنیم متوجه می‌شویم که او با بازداشت و زندان و محاکمه هیچ‌کس کاری ندارد، فقط وقتی نوبت به دوستانش رسید جیغ و داد کرد. حال که از سوی ساختار رسمی حذف و رد صلاحیت می‌شود، همان برخوردهای گذشته‌ای را که با دیگران و حتی نظام مدیریتی تحت امر خود داشت با آنان دارد. تا اینجا هم مساله مهمی نیست، خیلی هم مساله مردم نیست که او چگونه با ساختار فعلی مواجه می‌شود، این بیشتر یک جنگ قدرت درونی است. مساله اصلی این است که او ٨ سال با همین تفکر و شیوه رفتاری مملکت را به قعر فلاکت برده است، کسی که چنین رفتار و افکاری دارد، طبعا نمی‌تواند هیچ تصمیم عقلایی معطوف به نفع جمعی بگیرد. همه تصمیماتش معطوف به منافع و قدرت شخصی و گروهی است. حتی حاضر است برای دفاع از دوستش احکام دستگاه قضایی را صادره از سوی ملکه انگلیس! بداند که اگر قرار بود همه چنین برداشت‌هایی کنند، معلوم نبود امروز باید چه چیزهایی گفته می‌شد؟ اکنون مساله مهمی که باید به آن پرداخت این است که نظام سیاسی تا کی می‌خواهد چنین هزینه‌هایی را تحمل کند، چرا جامعه ایران باید تاوان چنین وضعی را بدهد؟ مسئولیت اصلی متوجه چه کسانی است؟ اصولگرایان محترم خوب است به این پرسش‌ها پاسخ دهند، البته نه در چارچوب ریزش و رویش که قادر به تفهیم مساله نیست.

*اعتماد

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر