سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
جستجو
کد خبر: ۴۲۱۰۵
دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۳

فکرشهر: لابد گلوله‌ای به مغزش شلیک شده بود. لابد زخم‌های جامانده از گذشته در پیکرش سر باز کرده بود. صبح آن روز ولرم وقتی در خواب موریانه‌هایی را دید که بر اندامش قدم می‌زنند، دنیا تیره و تار شد و به مرده‌ای بی‌برکت در بستر تنهایی بدل شد. ساعتی بعد او روی تخت بیمارستان کسری با مرگ نحس پنجه درافکنده بود و با دستان حریری‌اش میوه‌های زمستانی را می‌چید.

سنگربانی که در سال‌های بازیگری با سلاح خونسردی همه حریفان را خلع سلاح می‌کرد این‌ بار از درد به خود می‌پیچید و رنج در رگانش ماسیده بود. مردی که قرار بود سایه‌ای باشد خنک در تابستان و چتری فراخ در زمستان تا پشت دیوار مرگ رفت و برگشت تا یادش برود کاغذ رنگی چطور بوی بهار را به مشام درختان خاموش می‌رساند.

او دردهایش را در بیمارستان جا گذاشت و به دنیا برگشت تا آیه‌های عاشقانه شیفتگانش مستجاب شود تا دوباره تیتر یک شود و ویترین‌ها را افسون کند.

شاید زندگی پر فراز و نشیب ستاره‌ای چون احمدرضا نیاز به پژوهش روان‌شناختی عمیق داشته باشد. شاید بهتر باشد او را از میان شمشادها بیرون بیاوریم و پرنده ناگزیر قلبش را روی میز تشریح قرار دهیم. آن چه مبرهن است این که در تمام این سال‌های بی‌لبخند سرش پر از تفنگ‌های سرپر شده است. کاش می‌شد در حومه خاطره از او پرسید چه اتفاقی افتاد که در ازدحام چشم‌ها از خود بی‌خود شد و بر جنازه رویاهایش نماز خواند؟ کاش می‌شد در میان حرف‌های نگفته به این برداشت رسید که روح عصیانگر مردی که پس از آویختن کفش‌ها جز نامهربانی چیزی ندید سر از کدام جزیره ناشناخته درآورد که آن گونه از دریچه زندگی گریخت.

جنگاوری که سال‌ها با پروازها و شیرجه‌ها‌یش دروازه ایران را بیمه کرد در این سال‌های پوچ و هیچ، در انزوایی نفرین شده گم شد و آن‌ قدر از یادها رفت که ترجیح داد در فست‌فود کوچکش با کودکان قد و نیم قد که قصه‌اش را شنیده بودند روزگار بگذراند. او سهمش را از این فوتبال می‌خواست اما غفلت مدیرانی که تنها به حفظ صندلی‌های خود فکر می‌کردند باعث شد عقاب آرامش جوانی را با جنون میانسالی تاخت بزند. صد البته اتفاق نامیمون این فوتبال طاعون‌زده گاهی بی‌هیچ منطق به پایمردی با صد و نود و پنج سانتی متر قد نوشته شد و او در برابر تیغ طعنه‌ها و انتقادات کم آورد.

ستاره‌ها مختص به خود نیستند و دردهای بی‌درمانشان در جامعه‌ای که به آنها دل بسته رسوب می‌کند. احمدرضا در قامت یک ستاره بی‌افول حتی اگر سکوت ضخیم این سال‌های خود را با حمله به مخمل سبز و له کردن دوربین جام مثلا جم شکسته باشد باز هم باید پاسخ دهد چه در اتاق انتظار بر او گذشته است. این می‌تواند درک توده را از ستاره‌های خاکی بیشتر کند وگرنه زیر آسمان کوتاه، ستاره خاموشی و مرگ را زندگی خواهد کرد و در همان فست‌فود کوچک به فنجانی قهوه قناعت خواهد کرد.

به گزارش فکرشهر، در ادامه گزیده گفت‌وگوی آفتاب یزد با احمدرضا عابدزاده را می‌خوانیم:

- هیچ کس از آینده‌اش خبر ندارد. من سال‌ها در اوج بازی کردم و توی هر دروازه‌ای که ایستادم قفل محکمی به آن زدم. خب دوران قهرمانی هر بازیکنی یک روز تمام می‌شود. قهرمانان دو بار می‌میرند. من وقتی فوتبال را کنار گذاشتم این موضوع را با تمام وجود حس کردم. حالا هم در ۵۱ سالگی خدا آن‌ قدر عزت داده که مردم در کوچه و خیابان نامم را صدا برنند. همین که کنار مردمم برایم یک دنیا ارزش دارد. من همیشه دنبال این بودم که طرف مردم باشم و حرف دل مردم را بزنم؛ چرا که متعلق به آنها هستم و کاری با بالایی‌ها ندارم. همه ایران می‌دانند که احمدرضا اهل لابی و این جور چیزها نیست. من در عمرم به کسی التماس نکردم. من احمدرضا عابدزاده‌ام. کسی که روی پای خودش ایستاد و از تام اصفهان تا بلندترین قله‌ها رفت. همیشه نان لیاقتم را خوردم و هیچ کس را نردبان نکردم.

- در فوتبالی که دروغ و تزویر حرف اول و آخر را می‌زند معلوم است من نمی‌توانم مربیگری کنم. اینجا به رزومه نگاه نمی‌کنند و رابطه تعیین‌کننده است. اگر بلد باشی پل بزنی کرورکرور از این فوتبال عایدت خواهد شد اما اگر بی‌شیله پیله باشی و دنبال ساخت و پاخت نروی کلاهت پس معرکه است و کسی برایت پیغام نمی‌فرستد. متاسفم بگویم در این فوتبال ما رزومه و پیشینه مهم نیست. حتما باید با یکی ببندی تا روی نیمکت بنشینی. باید لابی‌باز باشی که من نیستم و دوست هم ندارم وارد این جور بازی‌ها شوم. مادامی که ضابطه جای رابطه را بگیرد و هر کس روی صندلی خودش بنشیند احتمالا من هم شرایط بهتری پیدا خواهم کرد و یک گوشه کار را می‌گیرم.

- در این مملکت چه چیزی سر جایش هست؟ فوتبال هم متاثر از پدیده‌های دیگر است. من هم اگر برای بعضی‌ها پپسی باز می‌کردم الان شرایط بهتری داشتم. حقیقت این است که احمدرضا برای رسیدن به هدفش محال است مثل بعضی‌ها کفش این و آن را واکس بزند. مطمئن باشید تاریخ بهترین قاضی است و هر چه زمان جلوتر می‌رود، معادلات بیشتری در ذهن مردم حل خواهد شد. من همیشه خدا را شکر کردم و از این که مردم دوستم دارند لذت می‌برم. دو زار کمتر و بیشتر خوشبختی نمی‌آورد. خوشبختی توی دل آدم‌ها‌ست.

- در فوتبال آمریکا آموزش از پایه یک اصل تلقی می‌شود و بازیکنان یلخی تربیت نمی‌شوند. بچه باید در آکادمی پرورش پیدا کند و لیاقتش را نشان دهد تا راه هموار پیش رویش قرار بگیرد. خب برای من در آنجا احترام قائلند و بچه‌ها‌یشان را می‌آورند تا راه و رسم دروازه بانی را یادشان بدهم. این وسط اگر استعداد قابل توجهی باشد، کشف می‌شود و مدارج پیشرفت را طی می‌کند. درست بر عکس فوتبال ما که با بازیکن‌سازی غریبه است و مدارس فوتبالش فقط برای خالی نبودن عریضه برپا می‌شوند. من آنجا استعداد‌های خوبی را کشف کردم و توانستم به آنچه در ذهن داشتم دست یابم.

- من عاشق ایرانم و جانم را برای کشورم می‌دهم. اگر شرایط فراهم باشد با جان و دل کار خواهم کرد و همه تجربیاتم را عرضه می‌کنم. فوتبال ایران اقیانوس استعداد است و اگر دوراندیشی کنند و در لحظه نمانند قطعا آینده خود را تضمین خواهند کرد.

با هم تیمی‌ها ارتباطات برقرار است و ازحال همدیگر باخبریم. در همین نشست رئیس فیفا با اهالی فوتبال همه رفقایم را دیدم و با مرور خاطرات کلی لذت بردیم. مخصوصا خداداد که کنارم نشسته بود و با شوخی‌ها‌یش حسابی حالم را عوض کرد. ما مفهوم رفاقت را بلدیم و محال است همدیگر را دریبل کنیم.

- اگر بیست سال دیرتر متولد می‌شدم الان با قرارداد چند میلیاردی بازی می‌کردم و باشگاه‌ها برای جذبم سر و دست می‌شکستند. من اگر بیست سال دیرتر به دنیا می‌آمدم الان در حال آماده شدن برای بازی در جام جهانی روسیه بودم. هر چند پسرم امیر به خوبی دارد راهم را ادامه می‌دهد و شک ندارم در آینده‌ای نزدیک به مرد شماره یک دروازه تیم ملی تبدیل خواهد شد.

- اگر زمان را ازدست بدهند و بدون تدارکات مناسب راهی جام جهانی شوند قطعا اتفاقی نخواهد افتاد. امروز فوتبال حساب و کتاب خودش را دارد و این که تیمی از راه نرسیده کلک رقیبان را بکند، دور از ذهن است. به هر حال باید فدراسیون تمهیداتی بیندیشد که تیم ملی با آمادگی کامل روبه‌روی حریفانش قرار گیرد.

- چه زمانی که در استقلال بازی کردم و چه وقتی به پرسپولیس رفتم هرگز در دربی‌ها بازنده نبودم. آن موقع با یک شکست دنیا روی سرمان آوار می‌شد و نمی‌دانستیم جواب هوادار را توی خیابان چطور بدهیم. الان اگر تیم ببازد خم به ابروی بازیکن نمی‌آید.

- من نقطه عطف زیاد داشتم. مثلا در بازی‌های آسیایی در چین بهترین بودم و با مهار دو پنالتی در فینال نقش مهمی در قهرمانی ایران ایفا کردم. بازی حساس با استرالیا هم که یادتان هست. من آن روز علاوه بر دروازه‌بانی بچه‌ها را به حمله ترغیب می‌کردم و در برابر فشار استرالیا کم نیاوردم. لحظه به لحظه آن روز در ذهنم هست.خوشحالم که ورزشکار موثری برای این مملکت بودم و همیشه با تمام وجود جنگیدم.

- اولا شادمانم که پرسپولیس به حقش در لیگ رسید. تیم برانکو انصافا خوب بازی می‌کند و برنامه دارد. برانکو هم فوتبال ایران را مثل کف دستش می‌شناسد و می‌داند چطور پرسپولیس را هدایت کند. از نظر فنی پرسپولیس امسال بازی‌های باکیفیتی را ارائه داد و به همین خاطر زودتر از موعد قهرمانی‌اش مسجل شد. این که پرسپولیس برای دومین سال متوالی قهرمان می‌شود واقعا خوشحال‌کننده است. هواداری که در سرما و گرما به استادیوم می‌آید و تیمش را تنها نمی‌گذارد همین را می‌خواهد. امیدوارم پرسپولیس و استقلال در آسیا هم موفق شوند.

- برانکو از مربیان موفق فوتبال ایران است و چه زمانی که سرمربی تیم ملی بود و چه حالا نشان داده که باری به هر جهت عمل نمی‌کند و با تکیه بر برنامه‌ریزی پیش می‌رود. به هر حال همان‌طور که یک مربی می‌تواند تیمش را سربلند کند، یک مربی هم با تصمیمات اشتباه همه چیز را خراب می‌کند. اینجاست که به نقش مهم مربی در نتیجه‌گیری بیشتر پی برده می‌شود.

- فوتبال ایران در حاشیه غرق شده،چون کمتر کسی دنبال حقیقت است و همه می‌خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند. متاسفانه برخی روزنامه‌ها و کانال‌های تلگرامی و سایت‌ها هم به دروغ و بی‌اخلاقی دامن می‌زنند. من معتقدم کار آموزش در فوتبال ایران می‌لنگد و کسی دنبال این نیست که فضا را متحول کند. بالاخره نان برخی در حاشیه‌سازی و شلوغ‌کاری و برهم زدن جو فوتبال است.

- هر کاری کردم وظیفه بود. مردم به ما اعتماد دارند و ما از این اعتماد برای حل گرفتاری‌ها استفاده می‌کنیم.خوشحالم که سهمی در کار خیر داشتم و به اندازه توانم به یاری مردم زلزله‌زده شتافتم. قهرمانی مختص میدان فوتبال نیست و ستاره واقعی کسی است که به درد جامعه‌اش بخورد و دست ضعیفان را بگیرد.

- زمان‌ ما مثل الان تکنولوژی و امکانات از در و دیوار نمی‌بارید. ما خانه و زندگی‌مان را در آبادان به خاطر جنگ از دست دادیم و به اصفهان رفتیم. من برای آن که پیشرفت کنم خون دل خوردم و زحمت کشیدم. نه رابطه‌ای داشتم و نه سوگلی بودم. از تام تا ژاندارمری و از آنجا تا استقلال و پرسپولیس مسیر پرپیچ و خمی بود اما خسته و دلزده نشدم. الان بازیکن غوره نشده مویز می‌شود و از فرش به عرش می‌رسد و به لطف پول و پارتی نامش را سر زبان‌ها می‌اندازد.

- دلم برای کودکی‌ام تنگ شده. عید که می‌شد لباس‌های نو می‌پوشیدیم و از بزرگ‌ترها عیدی می‌گرفتیم و طعم واقعی بهار و نوروز را می‌چشیدیم. عید هم عیدهای قدیم. امکانات نبود اما دل‌ها بیشتر برای هم می‌تپید.

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر