شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر:  نمی دانم چه تفکری پشت این کار خوابیده است، اما آن چه که می دیدم، نه تنها احترامی به شهدا در آن دیده نمی شد، بلکه فاصله با شهدا را بیش تر می کرد و مرزی آهنی می ساخت. اگر هم بخواهیم قبول کنیم که بالای سر شهدا باید ضریح باشد، تفاوتی را که میان شهدا قائل شده اند را چه می کنند؟!
کد خبر: ۴۳۴۲۹
پنجشنبه ۰۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۷:۲۵

فکرشهر ـ الهام راسخی: نسل ما با این که در اوج جنگ به دنیا آمده اند، اما شهیدی را به چشم ندیده اند. هرچه از شهدا می دانند از خاطره هایی است که خانواده ها، دوستان یا همرزمانشان در جبهه نقل کرده یا در وصیتنامه های آن ها نوشته شده است. در تعدادی معدود از عکس ها و فیلم های به جا مانده از آن ها، معصومیت و مظلومیت از چهره هایشان کاملا هویداست و نشان می دهد که چقدر انسان های خاکی بوده اند. مشخص است که نه خودشان را می گرفتند و نه تکبر و برتری نسبت به دیگران داشتند. برخی از آن ها بسیار خجالتی هم بوده اند، کما این که در عکس ها، سرشان پایین است و گویی شرم دارند که به دوربین نگاه کنند. گاهی حس می کنم شاید به خاطر همین خجالتی بودن آن هاست که پیکر برخی از آن ها هنوز که هنوز است، پیدا نشده است. شاید شرم داشتند از این که آن ها خوابیده باشند و روی دست ها بالا بروند؛ اما بعد از پایان جنگ، به همت بنیاد شهید و گروه های تفحص، تکه هایی از پیکرهای شهدا پیدا می شود و به خانواده های چشم انتظارشان داده می شود. در این میان برخی دیگر برای ابد گمنام می مانند که به رغم مشخص نبودن هویت، وجودشان تسلایی است برای خانواده های شهدای مفقودالاثری که هنوز هیچ نشانی از فرزندشان پیدا نشده است. برای تبرک شهرها، به نقاط مختلف کشور فرستاده می شوند تا مردم از حضور معنویشان فیض ببرند.

خوشبختانه شهر ما هم میزبان تعدادی از شهدای گمنام است. ورودی شهر و در بالاترین نقطه پارک شهید گنجی، پیکر پنج شهید گمنام در آن جا آرام گرفته است. گویی آن ها میزبان خانواده هایی هستند که ساعتی را برای تفریح و استراحت به آن جا می روند. اکثر خانواده ها برای فرستادن فاتحه سری هم به مقبره شهدای گمنام می زنند. تا مادران دعا می خوانند و پدرها فاتحه می فرستند، بچه ها در بین قبور شهدا بازی می کنند و بالا و پایین می روند. حس نزدیکی کودکان به شهدا شعف خاصی به وجود می آورد و آدم را ترغیب می کند که هر هفته به آن جا برود.

چند شب پیش، بعد از مدت ها که به پارک شهید گنجی رفته بودیم، سری هم به مقبره شهدای گمنام زدم. در کمال بهت دیدم که قبر شهدا را در مکعبی شیشه ای محبوس کرده اند که علاوه بر این که اجازه نمی دهد دستی برای فاتحه دادن به سنگ قبر برسد، آدم از شیشه اطراف آن می ترسد و خودش هم نزدیک نمی شود، چه برسد به این که اجازه دهد بچه اش آن جا برود. این ها به کنار، بالای سر یکی از آن پنج تن، چارچوب آهنی بود که خبر از ضریحی می داد که در حال ساخت است!

 نمی دانم چه تفکری پشت این کار خوابیده است، اما آن چه که می دیدم، نه تنها احترامی به شهدا در آن دیده نمی شد، بلکه فاصله با شهدا را بیش تر می کرد و مرزی آهنی می ساخت. اگر هم بخواهیم قبول کنیم که بالای سر شهدا باید ضریح باشد، تفاوتی را که میان شهدا قائل شده اند را چه می کنند؟! 

مگر کدام شهیدی خودش را برتر و بهتر از همرزمان و دوستان شهیدش می دانسته است؟!

کدام شهیدی در جبهه، امکانات بیشتر را برای خودش برمی داشته و به فکر خودش بوده است؟! اگر این گونه نیست، چرا تنها بالای سر یکی از آن پنج تن، ضریح می سازند، در حالی که قریب به اتفاق شهدای شهر، استان و کشور، هیچ کدام ضریح و بارگاهی ندارند؟! فکر می کنم حداقل خود شهدا تا زمانی که زنده بوده اند، هیچ فرقی که بین خودشان و همرزمان شان نمی گذاشتند هیچ، دیگران را هم به خودشان ترجیح می دادند؛ اگر اینگونه نبود، جانشان را فدای زندگی دیگران نمی کردند. آن ها همان لباسی را می پوشیدند که همه می پوشیدند و همان غذایی را می خوردند که دیگران داشتند.

 سرم را به نشانه ی سلام بر شهدا خم کردم. انعکاس سرد شیشه ها توی صورتم خورد.

نظرات بینندگان
اميد
|
-
|
جمعه ۰۴ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۱:۴۴
احسنت بر شما، دست مريزاد

بسيار عالى نوشتيد ولى كو گوش شنوا؟
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر