شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
گفت و گوی چالشی «فکرشهر» با اعظم صمصمامی، شهردار آب پخش
فکرشهر: کم هستند در استان و یا کشور، زنانی که مسئولیت های اجرایی مهمی را به عهده داشته باشند؛ این مساله البته مختص ایران نیز نیست و در تمام دنیا دیده می شود؛ کما این که در طول تاریخ بشریت نیز، همیشه برتری و پیشتازی مردان را دیده ایم.اما در این میان، زنی آمده و...
کد خبر: ۴۳۹۹۳
پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۶:۳۵

فکرشهر: کم هستند در استان و یا کشور، زنانی که مسئولیت های اجرایی مهمی را به عهده داشته باشند؛ این مساله البته مختص ایران نیز نیست و در تمام دنیا دیده می شود؛ کما این که در طول تاریخ بشریت نیز، همیشه برتری و پیشتازی مردان را دیده ایم.
اما در این میان، زنی آمده و یک مسئولیت اجرایی سخت را عهده دار شده است؛ زنی دشتستانی که شهردار شده و می گوید برای این سمت، برنامه های مدونی دارد و با طرح قبلی این مسئولیت را پذیرفته تا شهر پدری اش را سامان دهد.
اعظم صمصامی که 9 دی ماه 1361 متولد شده، از آذرماه 1395هم حکمش را به عنوان شهردار آب پخش و نخستین شهردار زن استان بوشهر، دریافت کرده است؛ زنی که به زن بودن خود افتخار می کند.

فکرشهر: خانم صمصامی، کجا متولد شده اید و در این سال ها، چه می کردید؟
محل تولدم برازجان است ولی پدر و مادرم آب پخشی هستند؛ پدرم بهرام آباد و مادرم قلایی. در همین آب پخش ازدواج می کنند و دو فرزند اولشان هم این جا متولد می شود و بعد پدرم که آموزش و پرورشی بودند، منتقل می شوند برازجان و من هم برازجان متولد شده ام. 
 من سال 80 ازدواج کردم؛ پیش دانشگاهی بودم، پیش دانشگاهی تمام که شد، در آبان ماه 1380، ازدواج کردم و آمدم آب پخش. از سال 80 تا 84 در اداره آبیاری آب پخش زندگی می کردم، چون پدرشوهرم کارمند اداره آبیاری بود، آن جا خانه ای گرفت و ما ساکن شدیم؛ همسرم هم در آب پخش و بوشهر تدریس می کرد. بعد از 84 رفتیم بوشهر؛ سه سالی هم بوشهر بودیم و بعد به شیراز رفتیم. همسرم فوق لیسانس مهندسی مکانیک می خواند و من هم لیسانس معماری در شیراز. 2 سالی شیراز بودیم و سال 88 برگشتیم برازجان و من همان سال، دفتر مهندسی معماری در برازجان احداث کردم. سال بعدش، 89، آموزشگاه مهندسی معماری، کشاورزی و عمران را زیر نظر فنی و حرفه ای احداث کردم، در برازجان. 2 سالی آن جا بودیم که همسرم از آموزش و پرورش استعفا داد و استخدام شرکت گاز شد و رفت عسلویه و ما هم همراهشان رفتیم. دفتر مهندسی را هم انتقال دادم ولی آموزشگاه همان برازجان ماند و چند سالی هم دست یکی از دوستان بود که متاسفانه نتوانست خوب اداره اش کند و آموزشگاه را تعطیل کردیم. ولی دفتر را سال 92 در عسلویه راه انداختم و تا سال 95 به شدت هم فعال بودم و تنها خانمی بودم که در آن منطقه دفتر مهندسی داشتم. البته در سال 93، من یک شرکت فنی مهندسی عمرانی هم تاسیس کردم و آن را هم ارتقا دادم. همان موقع هم از من دعوت کردند که به عنوان مشاور طراحی شهرسازی مدیرعامل در منطقه ویژه باشم که تاکنون هم ادامه دارد. از 4 ماه پیش هم که به عنوان شهردار آب پخش شروع به فعالیت کرده ام.
البته در این بین، مشاور چندین شهردار از جمله در عسلویه، برازجان و کنگان بوده ام. طراح خیلی از پارک های استان بوده ام؛ به خصوص در جنوب استان و بعد هم نظارت و اجرایشان را بر عهده داشته ام.

فکرشهر: تحصیلات تان در چه زمینه است؟
دیپلم ریاضی و فیزیک را در برازجان گرفتم و بعدش لیسانس معماری از شیراز و فوق لیسانس طراحی شهرسازی هم از دانشگاه رامسر مازندران.

فکرشهر: چه شد که پذیرفتید شهردار آب پخش باشید؟
خب آب پخش زادگاه پدری ام است و تمام خاطرات کودکی من در این شهر بوده؛ چون پدرم همیشه پنج شنبه و جمعه، باید می آمد آب پخش و به نخلستان می رفت؛ چون هم نخل داشتیم و هم پدر و مادر پدرم این جا بودند؛ عمویم هم فوت شده بود و بچه های عمویم هم پیش پدربزرگ و مادربزرگم بودند و پدرم باید حتما می آمد و به آن ها سر می زد و امکانات هم که محدود بود و...؛ ما همیشه پنج شنبه و جمعه ها و تعطیلات این جا بودیم و تمام خاطرات کودکی من در همین کوچه های تنگ و تاریک بهرام آباد و نخلستان و آب جوی بود. همیشه برایم این سوال مطرح بود که چه جوری می شود که اینجا از این وضعیت خارج شود؛ همیشه یک نگاه غمناکی در دلم بود که چه جوری می شود که این جا را بهتر کرد.
من سفرهای زیادی رفته ام و کشورهای زیادی را سفر کرده ام و دیده ام؛ می دیدم که از لحاظ اقلیم هیچ فرقی با منطقه ما نمی کنند ولی این جا هیچ چیز نیست جزمشتی خاک؛ می دیدم پتانسیل و ظرفیت هست ولی کاری که باید انجام بشود، نیست. این مسایل همیشه در ذهنم بود تا این که بالاخره رفتم و شهرسازی خواندم. همیشه می دانستم که یک روز به آب پخش برمی گردم؛ اگر دفتر خاطرات و دلنوشته های من را ببینید، متوجه این مساله می شوید؛ حتی در جایی نوشته ام که من اولین شهردار زن استان در شهر آب پخش خواهم بود؛ شاید این نکته را 3 سال پیش نوشته ام و این موضوع در ذهن من حک شده بود... و این اتفاق افتاد.

فکرشهر: چه جالب!!
بله... می دانید که پائولو کوئیلو می گوید: «اگر خواهان چیزی باشید، تمام کائنات دست به دست هم می دهند تا به آن چیز برسید» و یا این که زندگی امروز، زاییده ی تفکر دیروز شماست؛ همیشه می دانستم که این اتفاق خواهد افتاد و من همیشه خودم را آماده کرده بودم برای این روز. تمام کارهایی که در این شهر اتفاق می افتد، کارهایی است که از قبل برای شهر تعریف شده و می دانم قرار است در پایان چه اتفاقی برای این شهر بیفتد. برنامه های من مشخص است.

فکرشهر: برنامه هایی چند ساله؟
برنامه های من 2 ساله تعریف شده و قول می دهم که در این 2 سال هر آن چه را که باید انجام بشود، انجام بدهم. همچنین در حال پایه ریزی چارت شهرداری از ابتدا و بیس هستم. البته در این مدت، برنامه ریزی را مکتوب و در قالب چارت ارائه خواهم داد که هر شهردار دیگری هم بعد از من بیاید، آن را ادامه بدهد و برنامه قابل اجرا باشد و خدا را شکر در حال انجام هم هستند. 

فکرشهر: خانم مهندس؛ فکر می کنید چرا شورای شهر به شما پیشنهاد شهرداری داد؟
این را باید از خودشان بپرسید ولی خب با توجه به اولویت ها بوده؛ یکی از اولویت ها بومی بودن و بچه آب پخش بودن است، دومین اولویت سنخیت رشته شهردار با مسئولیت شهرداری و سوم هم رزومه ای که داشتم در این مدت؛ و بعد، پشتوانه خانوداگی من که همیشه اینجا فعالیت داشتند و بعد هم شناخت اعضای شورا از من بود و شناختی که از برنامه هایم داشتند. مثلا آقای فرخ عباسی از دانش آموخته های آموزشگاه من بوده؛ با آقای مصطفی رضایی کار پیمانکاری انجام داده بودم و فضای سبز طراحی کرده بودم؛ آقای صمصامی هم بچه ی بهرام آباد است و کاملا به من و خانواده و اجداد من شناخت دارد، آقای بهرنگ عباسی هم که برادر آقای فرخ هستند و آقای تماری هم به واسطه اداره کار و...، با من آشنایی دارند.

فکرشهر: سوال من به این دلیل بود که شما، نخستین زن شهردار استان بوشهر هستید؛ این که شورای شهر این پتانسیل را در شما دیده که به شما پیشنهاد داده که «خانم صمصامی شهردار ما شوید»، خودش یک سوال ایجاد می کند که چرا این شورا، به خانم صمصامی پیشنهاد داد، در حالی که شاید آقایان توانمندی بوده اند و یا بانوان توانمندی در دیگر نقاط استان بوده اند که بی تمایل به شهردار شدن هم نبوده اند، ولی این پیشنهاد به شما شد.
اگر شناخت از مردم آب پخش داشته باشید می دانید که مردمی بسیار فرهیخته دارد و صادر کننده بسیاری از مدیران استانی و حتی کشوری هستند. آب پخش واقعا بزرگ پرور است و این مربوط به امروز و دیروز و پریروز نیست، این گذشته آب پخش است. مردم آب پخش همیشه دارالعلم نامیده شده و می شوند، پس بعید نیست که چنین اتفاقی برای اولین بار در آب پخش رخ دهد، چون کما فی السابق، کارهای بزرگ و اولین بودن ها در آب پخش بوده است.
در مورد من هم، این نیست که من خیلی خاص بوده ام؛ برخی اوقات، قرعه به نام یکی می افتد و شاید این خوش شانسی من بوده که این افتخار و سعادت نصیب من شود و من به آرزوی دیرینه ام برسم؛ این آرزو که یک روز این فرصت پیش بیاید که من به زادگاه پدری خودم برگردم و بتوانم کاری انجام دهم. به نظرم این نیروی مثبت من بوده که شورا را جذب کرده وگرنه خیلی بزرگ تر از من بوده و توانمند تر از من هم بوده و خواهد بود، ولی این اقبال نصیب من شده.

فکرشهر: وقتی به شما پیشنهاد شهردار شدن دادند، چه حسی داشتید؟
اولین بودن همیشه سخت است، هر چند معتقدم یا اولین باش، یا بهترین باش و همیشه هم این مورد را در زندگی خود مد نظر دارم؛ ولی وقتی این پیشنهاد به من داده شد، به صورت ناخودآگاه این ترس در دلم ایجاد شد که آیا من از پس این مسئولیت بر می آیم؟ درست است که یک خواسته است ولی خواسته خیلی سنگینی است، باید جسور بود، خیلی باید جرات داشته باشی که بتوانی این مسئولیت سنگین را بپذیری؛ ولی چون به خودم ایمان داشتم، می دانستم که می توانم و موفق هم خواهم بود؛ کما فی السابق که هر برنامه ای را در دست گرفته ام، موفق عمل کرده ام. خوشبختانه در این 4 ماه هم طبق برنامه ام پیش رفته ام و موفق بوده ام. با همکاری شورا و بچه های شهرداری که پا به پای من تلاش کرده اند، موفق بوده ایم. امسال هم برنامه های خیلی وسیعی داریم که اگر عمری باقی باشد، من این قول را به شما می دهم که امسال ما آب پخشی خواهیم داشت که بسیار متفاوت از سال های پیش خواهد بود و ان شااله بقیه شهرها حتما از آب پخش الگو برداری خواهند کرد.

فکرشهر: بسیار عالی. نظر شهروندان آب پخش نسبت به شما چیست؟ نسبت به خانم شهردار؟
واقعیتش من اصلا نمی توانستم این مساله را برای خودم تصور کنم که این همه از من استقبال شود. عرض کردم که آب پخش خیلی پتانسیل و افراد بزرگ دارد؛ و واقعا پذیرش من خیلی خوب بود و واکنش ها بسیار مثبت بود.
روزی که شهردار شدم، احساس می کردم ممکن است خیلی سرزنش ها نسبت به من و حتی شورا انجام شود، ولی باور بفرمایید اکثر بزرگان شهر، خودشان آمدند شهرداری و اعلام کردند که ما پشت شما هستیم. باور کنید من اشکم جاری شد؛ خب جنسیت هم خیلی تاثیر داشت، این که شاید گفته اند خانم است و بومی این جا است و ما باید حمایت کنیم؛ این که من را خواهر کوچک تر خودشان دیده اند و تاکنون هم حمایت کرده اند. باور کنید برخی اقدامات استراتژیکی انجام داده ام و خودم فکر می کردم که خیلی واکنش های شدید داشته باشد، ولی کسی اعتراض نکرد.

فکرشهر: چه اقدامات استراتژیکی؟
مثلا مساله سد معبر را که سال ها در آب پخش وجود داشت و به یک معضل تبدیل شده بود، من یکی دو روزه جمع کردم، ولی هیچ واکنشی ندیدم و این سوال برایم مطرح بود که چرا کسی اعتراض نمی کند؟ تعجب می کردم. و یا مثلا تابلوهای سطح شهر؛ آب پخش تبدیل و معروف شده بود به «شهر بنر». به هر دلیلی شهردارهای قبلی در این باره اقدامی نکرده بودند؛ من نامه نوشتم و شاید فکر می کردند که مثل سابق است و دو روز دیگر این مساله فراموش می شود، ولی من شبانه تمام تابلوها را برش زدم و آوردم شهرداری و حتی یک نفر هم اعتراض نکرد! باور بفرمایید من آن قدر از مردم و همکاری شان راضی هستم که نمی توانید تصور کنید. تشویق می کنند، پیام های دلگرم کننده در اینستاگرام و تلگرام و واتس اپ می فرستند و یا در شهر که می بینند یا زنگ می زنند، همه دوستدار من هستند؛ به جرات می توانم بگویم در این 4 ماهی که شهردار هستم، 2 نفر منتقد هم نداشته ام.
نمی گویم من خوب بوده ام، آن ها خوب بوده اند. قطعا من هم کم کاری هایی داشته ام ولی تاکنون نارضایتی نشنیده ام و امیدوارم همیشه همینطور باشد و بتوانیم در کنار مجموعه شهری و مجموعه شهرداری آب پخش موفق باشیم.

فکرشهر: خانواده با شهردار شدن شما مشکلی نداشتند؟ مخالفت نکردند؟
خیلی واهمه داشتند ولی مخالفت نکردند. همسرم همیشه حامی من بوده و می توانم به جرات بگویم که اگر امروز اینجا نشسته ام، اگر همسرم نمی بود، هیچ وقت نمی توانستم باشم؛ چون راه هایی که من رفته ام و اقداماتی که انجام داده ام، شاید هر مردی بود اجازه نمی داد همسرش این قدر جلو برود، ولی همسر من واقعا مشوق بوده و بچه ها را نگهداری کرده و کمک حال من بوده. برخی وقت ها در 24 ساعت، 20 ساعت مشغولم و آن 4 ساعت هم حتما خوابم، ولی همسرم همراهم است.
البته مادرم خیلی می ترسید، می ترسید که اقوام و قوم و خویش توقعاتی داشته باشند و من از پس آن توقعات بر نیایم و ان باعث نگرانی یا ناراحتی شود، و مخصوصا بابت بدهی که شهرداری داشت، این استرس بر کل خانواده و حتی خود من مستولی بود که شاید نشود از پس آن بربیایی! چون 7 میلیارد تومان بدهی، مبلغ کمی نیست!

فکرشهر: اتفاقا می خواستم در این باره از شما بپرسم. شما، شهر و شهرداری را با چه وضعیتی تحویل گرفتید؟
من شهر را به عنوان یک شهر بسیار فرسوده، بسیار خسته و بسیار ناامید دیدم و شهرداری هم یک شهرداری ورشکسته بود؛ 5 ماه حقوق معوقه داشت با 7 میلیارد بدهی که 5/3 میلیارد تومان آن در قالب چک بود و هست، در قالب 191 چک. 
می دانید که کارگری که 5 ماه حقوق نگرفته اصلا انگیزه کار کردن ندارد و من وقتی از آن ها کار می خواستم، اصلا روحیه و انگیزه اش را نداشتند. هجومی که برای مطالبات به سمت شهرداری انجام می شد و پول هایی که از حساب شهرداری برداشته می شد؛ واقعا وضعیت خیلی وحشتناکی بود. بارها طلبکاران درِ اتاق من دعوا می کردند و...
ولی خوشبختانه با برنامه ریزی توانستم مساله را تا حدودی حل کنم.

فکرشهر: چه کردید؟
مبالغی که به حساب می آمد را درصدی تقسیم کردم. اولین کاری که باید انجام می دادم، انگیزه دادن به پرسنلم بود؛ چون من باید در سطح شهر کار کنم و این هم راه حلش بالا بردن انگیزه نیروها بود، پس در اولین قدم، دو حقوق را با هم پرداخت کردم و پرسنل این انگیزه را پیدا کردند که این خانم شهردار می خواهد حقوق ما را بدهد و این دلگرمی بود برای آن ها. در مجموعه ام 6 مدیریت تعریف کردم؛چون قبل از من هر واحد مستقل عمل می کرد و مدیریت واحدی بین بخش ها نبود و هر کدام مستقیم با شهردار در ارتباط بودند. من اگر می خواستم چنین کاری کنم، هم زمان زیادی از من گرفته می شد و هم پیشرفتی در کارم ایجاد نمی شد؛ پس، سریعا یک چارت مدیریتی ریختم و 6 مدیر تعریف کردم و تمام واحدها را بردم زیر نظر این 6 مدیر؛ مثلا واحدهای موتوری، عوارضی و سی ان جی، آسفالت و واحدهایی که درآمد داشتند را بردم زیر نظر واحد درآمد و گفتم آقای مدیر واحد درآمد، من از شما جواب و عملکرد می خواهم. ساختمان سازی را بردم زیر نظر واحد عمران، مدیر اجرایی تعریف کردم، مدیر خدماتی تعریف کردم و...؛ هر کس رفت در فیلد کاری و سر جای خودش که این هم خوب جواب داد و حداقل شرح وظایف ها مشخص شد.
در همین مدت، حقوق ها را دوتا دوتا پرداخت کردم که در همین 4 ماهه، 9 حقوق پرداخت شده، 5 حقوق معوقه و 4 حقوق زمان خودم، اضافه کاری و پاداشی و عیدی هم پرداخت شده و همه به روز شده؛ بیمه ها اصلا پرداخت نشده بود و الان اقساطی و به روز شده و همین انگیزه ای ایجاد کرد برای پرسنل؛ در یک ماهه اخیر اینقدر نیروهای من کار کرده اند که من خودم شرمنده شان شده ام؛ البته خودم هم پا به پایشان بوده ام. شب قبل از تحویل سال، جشنی برای پرسنلم گرفتم و به 5 نفر از پرسنل زحمت کشم ربع سکه هدیه دادم و تقدیر کردم؛ همسران آن ها اشکشان جاری شد و به من گفتند در این 20 سالی که در شهرداری هستیم، تا حالا چنین اتفاقی نیفتاده بود و از ما اینقدر تقدیر نشده بود.

فکرشهر: آن 5 نفر را بر چه اساس انتخاب کردید؟
5 نفر نیروهای خدماتی ـ مسئولین خدمات شهری ـ که واقعا خیلی زحمت کشیدند و بار نظافت و تمیزی شهر بر دوش آن ها بوده؛ چون این مساله برای من خیلی مهم بود و در واقع نظافت سطح شهر، برند من است. 

فکرشهر: برای نظافت شهر چه کردید؟
خب، من که پولی نداشتم که برای شهر کاری کنم؛ در اولین قدم فکر کردم شهر را از این وضعیت اسفناک خارج کنم و نظافت کنم. دیدم ماشین دارم و نیرو هم دارم؛ به مسئولین خدمات گفتم ماشین ها را حرکت دهید و در سطح شهر هر جا نخاله دیدید، بردارید؛ تمام نخاله های سطح شهر را جمع آوری کردیم. البته بعضی جاها ممکن است دیده نشده باشد، ولی تا 80 درصد شهر به طور کامل از نخاله پاک شده؛ حتی کوچه ها؛ بعد از جمع آوری نخاله ها، پرسنل جارو می کشیدند و بعدش هم آتش نشانی، آب پاشی می کرد. در حال حاضر شهر بسیار تمیز است. باور کنید ما فرغون و گاری و جارو نداریم، چه رسد به ماشین حمل زباله مکانیزه؛ حتی لباس برای پاکبانانمان نداشیم که من به مرور تهیه کرده ام. 

فکرشهر: برای فضای سبز چطور؟
خب فضای سبز تخصص من است؛ برای این بحث، هم زمان که فضای سبز را طراحی می کردم، اجرا هم می کردیم؛ فضاها را نقطه یابی می کردم، شب طراحی می کردم و فردا صبحش اجرا می کردند. برای کار هم از پیمانکاران جز استفاده کردم. من زمانی هم نداشتم و اگر قرار بود کار عمرانی کنم، شهر به هم ریخته می شد و برای عید آماده نمی شد. ولی این طرح ها و بهبود مبلمان شهری، باعث نشاط مردم می شود؛ پس با آب و سنگ و نور و گلدان و فضای سبز، مبلمان شهر آب پخش را تغییر دادم و برای عید آماده کردم. تابلوها را هم درآورده بودم و فضای دید باز شده بود و همین باعث شد مردم خیلی استقبال کنند. البته از بحث عمرانی هم غافل نبودم و چند کوچه را در این مدت آسفالت کردیم.
بدتر از همه هم ورودی شهر بود که با کمی برنامه ریزی، ورودی شهر را ترمیم و آسفالت کردیم که خیلی رضایت مردم را هم در پی داشت و واکنش های مثبت مردم را باعث شد.
با وجود انجام این اقدامات، دیدم مردم هنوز خسته اند و آن نشاطی که می خواستم در مردم نمی دیدم؛ دیدم نیاز است در بحث فرهنگی هم ورود کنم. تکریم از مادران و همسران شهید را انجام دادیم ولی عموم مردم مانده بود؛ چون پول نداشتم باید دنبال راه حلی می گشتم. رفتم سازمان منطقه ویژه عسلویه و گفتم من سال ها با شما همکاری داشتم، می توانید برای من چه کنید؟ گفتند ما قانونی برای شهرداری ها نداریم؛ اصرار کردم، گفتند چون اولین شهردار زن استان هستید، جشنی به شما هدیه می دهیم. گفتم بهترین هدیه برای من در حال حاضر همین است. با این هدیه، جشن روز درختکاری را در شهر آب پخش برگزار کردم؛ روز درختکاری در 15 اسفندماه را انتخاب کردیم چون هم یک مساله فرهنگی است و هم خودم به درخت خیلی اهمیت می دهم؛ چون هر درختی که قطع می شود انگار یک رگ من قطع می شود؛ و این جشن بسیار مورد استقبال قرار گرفت و به جرات می توانم بگویم که بیش از 5 هزار نفر جمعیت در این جشن شرکت کردند و این بی سابقه بوده در آب پخش.
البته در همین راستا قصد داشتم محدوده ای را پیدا کنم و در هر مناسبتی جشنی برگزار کرده و در آن درختی بکارم؛ درختان گلده؛ اما متاسفانه زمین نداشتیم؛ به همین دلیل صبح روز جشن، تعدادی درخت برداشتم و بردم در مدارس کاشتم که بچه ها هم درخت کاری را ببینند و درخت برایشان اهمیت یابد و شب هم جشن و فستیوال درختکاری را برگزار کردیم و به زوجی که به جای خونریزی در شب عروسی، درخت کاشته بودند هدیه داده و از آن ها تقدیر کردم. همچنین این وعده را به مردم دادم که یک بوستان تولد خواهیم داشت که به ازای آزادی هر زندانی، خوب شدن یک بیمار سرطانی، پاک شدن هر معتاد و ازدواج، هر کس به نام خودش یک درخت کشت کند و این را به عنوان بوستان تولد ارائه خواهم داد.

فکرشهر: برای زمین مورد نیازتان برای درختکاری چه می کنید؟
زمین هایی بوده مربوط به شهرداری که به علت کم تر توجه کردن به آن ها، از دسترسمان خارج شده و من دارم تلاش می کنم که این زمین ها را برگردانم، ان شااله.

فکرشهر: برنامه های فرهنگی هم دارید؟
برنامه های فرهنگی زیادی هم دارم و می خواهم مرتب جشن برگزار کنم... من می خواهم مردمی شاد داشته باشم. این اساسی ترین و هدف اصلی برنامه من است. شاد کردن مردم.

فکرشهر: اتفاقا سال گذشته که ما یک گزارش مردمی از آب پخش تهیه کردیم، مردم روی سه مورد خیلی تاکید داشتند، یکی تابلوهای سطح شهر، یکی سد معبر و دیگری هم نظافت؛ شما روی هر سه دست گذاشتید و آن ها را سامان دادید.
باور بفرمایید هیچ کس هم به من نمی گفت؛ خودم می دیدم این مسایل را و بر اساس آن ها برنامه ریزی می کردم.

فکرشهر: خانم شهردار، به جز جشن روز درختکاری، مبالغی که برای حقوق و بیمه و برخی طلب ها پرداخت کردید از کجا تامین شد؟ این اعتبارات از کجا به شما رسیده؟
به من هم مثل سایر شهرداران، ارزش افزوده و حق آلایندگی پرداخت شده و من هم با برنامه ریزی روی همین مبالغ امور را پیش برده ام.

فکرشهر: هیچ مبلغ دیگری به شما پرداخت نشده؟ کمکی از مسئولین؟
مسئولین خیلی به من دلگرمی می دادند و حمایت می کردند و همین باعث انگیزه من می شد. حمایت فقط پول نیست؛ همین که برای من انگیزه ایجاد می شد که به عنوان نماینده 50 درصد جامعه ـ بانوان ـ بیشتر فعالیت کنم و انگیزه بیشتری داشته باشم، خودش خوب بود؛ البته بعد از این جریانات، آقای استاندار هم قول دادند که 600 میلیون تومان به ما بپردازند. 

فکرشهر: ارتباط تان با شورای شهر چطور است؟
شورای شهر پا به پای من هستند و من خودم را جدای از شورا نمی دانم؛ ایشان دوستان و برادران من هستند. درددل های من پیش شوراست و آن ها هم هر روز به من زنگ می زنند و می پرسند که آیا مشکلی ندارم؟ این طوری من می توانم کار کنم؛ در واقع فقط اعظم صمصامی نیست که دارد کار می کند.

فکرشهر: انتقادی به مسئولین ندارید؟
تا الآن که دارم با شما صحبت می کنم، به هیچ وجه نه نقدی دارم به مدیران؛ نه به مردم ونه به شورا.

فکرشهر: خانم صمصامی، واکنش شهرداران دیگر استان به شما چه بوده؟ انتخاب یک شهردار زن آن هم برای شهری مثل آب پخش که شهرداری اش خیلی وضعیت مثبتی نداشته که یک شهردار با فراغ بال بیاید و مسئولیت را بپذیرید؛ سایر شهرداران به شما چه می گفتند؟
اغلب این شهرداران، از دوستان من هستند چون من قبلا با آن ها کار کرده ام؛ اگر بخواهم عین جمله شان را به کار ببرم، می گفتند «تو چه می کشی؟»

فکرشهر: شما چه پاسخی می دادید؟
می گفتم «می توانم، موفق می شوم». آن ها هم می گفتند «تو را می شناسیم».

فکرشهر: پس به عنوان یک شهردار زن، به جز مسایل مالی که مشکل همه شهرداران است، مشکل دیگری ندارید؟ یک زن شهردار در جامعه ای مرد سالار؟
هیچ وقت جنسیتم را در کارم دخالت ندادم. خوبی من به این است که جنسیت من برای خودم مهم و ارزشمند است، ولی این که ضعیف باشم و نتوانم عمل کنم؛ هرگز.

فکرشهر: پس زن بودن را یک ضعف نمی دانید؟
به هیچ عنوان. حتی می توانم بگویم بعضی جاها، زن قدرتش از یک مرد هم بالاتر است، چون مدیریتش یک مدیریت دقیق و حساب شده است.

فکرشهر: خانم مهندس، شما بزرگ ترین مشکل شهرداری آب پخش در حال حاضر را چه می دانید؟
بی پولی.

فکرشهر: شهر آب پخش چطور؟
آب پخش پتانسیل و ظرفیتش بالاست ولی تا الآن هیچ اقدامی انجام نشده است. تا الآن در همه زمینه ها ضعف مدیریتی داشته است. این برای من سوال است که چرا در این مدت هیچ کاری حتی برای مبلمان شهری انجام نشده؟ برای گردشگری اگر بخواهیم اقدام کنیم، در این نگین سبز استان، می توانیم درآمد بسیاری داشته باشیم! پس چرا تا الآن کاری انجام نشده بود؟ و موارد دیگری از این قبیل... البته من در این زمینه ها برنامه هایم را آغاز کرده ام؛ چون معتقدم: «شما آغازگر باش، مسیر هموار می شود»...

فکرشهر: محورهای اصلی برنامه های شما برای آب پخش، چیست؟
گردشگری، مبلمان شهری وفضای سبز و درآمد پایدار برای شهرداری.

فکرشهر: اقداماتی هم در این زمینه داشته اید؟
بله. مبلمان شهری را که عرض کردم خدمت تان، به علاوه پارک های محله ای، تور نخلستان گردی که در ایام نوروز هم فعال و مورد استقبال بود در بحث گردشگری آغاز شده و دنبال جذب سرمایه گزارهای بیشتر هم هستیم و برای درآمد پایدار هم با وجود این بی پولی، کارگاه احداث قطعات بتنی ـ کانیوا و سنگ جدول ـ را راه انداخته ام؛ برای همه این سه محور، برنامه های مدون دیگری هم دارم که پس از اجرا، آثار آن در شهر آب پخش دیده خواهد شد، حتی منابع درآمدی پایدار.

فکرشهر: بودجه امسال شهرداری چقدر است؟
9 میلیارد تومان.

فکرشهر: بودجه سال قبلتان، چقدرش محقق شد؟
همه اش. حتی بیشتر از 8 میلیاردی که بود، نزدیک به 9 میلیارد محقق شد.

فکرشهر: چه توصیه ای به شهروندان آب پخش دارید؟
فقط همکاری و مشارکت. تنها مشکل من در حال حاضر در سطح شهر این است که مردم بیشتر همکاری کنند؛ مخصوصا در بحث عقب نشینی ها و ایجاد معابر و گذرهای جدید. خودشان را جزیی از این شهر بدانند.

فکرشهر: برای این که مردم خودشان را جزیی از این شهر بدانید، چه کرده اید؟
 من فراخوان زده ام که نخبگان و فرهیختگان شهر بیایند و نظرات و پیشنهادات خود را ارائه بدهند. همچنین، یکی از برنامه هایی که می خواستم مشارکت مردم را داشته باشم، شهردار محله بود. بر اساس جمعیت هر محله، ترجیحا یک خانم، شهردار آن محله شود؛ مشکلاتش را پیدا کند؛ محاسن و معایب محله را پیدا کند و بیاورد، به طوری که من در آب پخش، 5 تا 8 شهردار محله داشته باشم که آن ها مدیر شوند و به من اطلاع دهند. وقتی مردم خودشان را جزیی از شهر و اقداماتی که قرار است در این شهر بیفتد، ببینند، قطعا همکاری های بیشتری خواهند داشت. هر چند وقت یک بار من خودم می روم همراه مردم، نظافت سطح شهر را دستی انجام می دهم که ببینند منِ شهردار هم خودم این اقدامات را انجام می دهم. مردم الان می دانند که من می خواهم کار کنم برای آب پخش و همین باعث آسودگی خاطرشان است.

فکرشهر: خانم، در حال حاضر، مهم ترین دغدغه شما چیست؟
تسویه بدهی های شهرداری. این بدهی ها تسویه شود، انگیزه و انرژی من چند برابر خواهد شد.

فکرشهر: خانم مهندس، درآمد شما قبل از شهردار شدن چقدر بود؟ 
سال 92 در عسلویه از طراحی و دفتر و شرکتم، ماهی 25 میلیون تومان درآمد داشتم؛ خدا را شکر درآمدم بد نیست! حتی تا الان و در شهرداری هم، ماشین شخصی خودم زیر پایم است.

فکرشهر: حقوقتان در شهرداری چقدر است؟
یک میلیون و 850 هزار تومان.

فکرشهر: شما اطلاع دارید در حال حاضر در ایران چند شهردار زن داریم؟
شنیده ام 6 نفر هستیم؛ ولی مطمئن نیستم.

فکرشهر: فکر می کنید تاکنون، موفق عمل کرده اید؟
خودم که فکر می کنم بله، امیدوارم مردم هم همین نظر را داشته باشند.

فکرشهر: اگر اجازه دهید من چند سوال خصوصی بپرسم. خانم صمصامی، چند خواهر و برادر هستید و شما فرزند چندم خانواده اید؟
ما 5 خواهر و 3 برادریم. من فرزند چهارم هستم.

فکرشهر: چند فرزند دارید و فرزندانتان چه روحیاتی دارند؟
دو فرزند. ریحانه 16 ساله و حنانه 7 ساله. ریحانه من یک دختر فوق عالی، فوق مهربان، فوق درسخوان و فوق هنرمند هستند. نفر اول نمونه دولتی در شهرستان جم هستند و معدلشان عالی است. موسیقی ـ فلوت و ویولون ـ کار می کنند و تابلو نقاشی می کشند. در بسکتبال و زبان هم عالی هستند. کلاس نهم هستند و قرار است از کلاس دهم، علوم تجربی بخوانند. حنانه هم کلاس اول دبستان است و با این که از ابتدای سال مادر بالای سرش نبوده، ولی چند وقت پیش که به مدرسه شان سر زدم، معلمشان گفت که یکی از بهترین دانش آموزان من در ادب و نزاکت و درس خواندن است.

فکرشهر: چه کسی به کارهای حنانه می رسد؟
خودش. دو دختر من کاملا مستقل هستند و دختر بزرگم بسیار مراقب دختر کوچکم است.

فکرشهر: برای بچه هایتان چه برنامه ای دارید؟
بچه های من مستقلند. برایشان برنامه نمی ریزم، راهکار می دهم ولی در نهایت خودشان تصمیم می گیرند.

فکرشهر: رابطه تان با هم خوب است؟
دوستیم.

فکرشهر: خانم؛ هزینه اولیه اولین دفترتان را چطوری تامین کردید؟ قرض؟ وام؟ پس انداز؟
اولین دفترم، اتاق پذیرایی منزلمان بود؛ در برازجان. موقعی که رفتم دانشگاه، دخترم ریحانه سه سالش بود و وقتی برگشتم برازجان هم دخترم حنانه متولد شد. آن زمان تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودیم؛ مجوز دفترم را از راه و شهرسازی گرفتم و بخشی از پذیرایی منزلمان را که اجازه ای هم بود، تبدیل کردم به دفتر معماری؛ مبل دفترم را برادر شوهرم داد و میزش را هم برادرم. درآمدم خوب شد و از درآمد دفترم، آموزشگاه زدم. 

فکرشهر: اولین پارکی را که طراحی کردید، کدام بود؟
پارک 2 هکتاری چاه مبارک.

فکرشهر: سیاسی هستید؟
نه. شاید یکی از نقاط قوت من این باشد که من شهرداری را سیاسی نمی بینم بلکه در قالب بیزینس می بینم که باید یک منبع درآمدی برای خودش داشته باشد. شهرداری نباید فقط مصرف کننده باشد، باید تولید کننده هم باشد؛ و من روی ریال به ریال این شهرداری، برنامه دارم، مثل اموال خصوصی خودم مراقب شهرداری هستم و طلب های آن را طلب خودم می بینم.

فکرشهر: اهل ورزش هم هستید؟
من تا همین اواخر هم والیبال بازی می کردم و تا مسابقات کشوری هم رفته ام. ولی بازویم آسیب دید و....

فکرشهر: تفریح مورد علاقه تان چیست؟ البته اگر وقت آزاد داشته باشید.
دوست دارم دنیا را بگردم. همین سال گذشته، 6 کشور دنیا سفر کردم.

فکرشهر: اهل فیلم و کتاب هستید؟
فیلم نه ولی کتاب زیاد می خوانم. به خصوص کتاب های روانشناسی؛ اسپنسر جانسون، آنتونیو رابینز، ویل کارنگی و مخصوصا جوزف مورفی.

فکرشهر: خانم صمصامی؛ از نظر من، شما یک زن موفق هستید؛ اگر بخواهید یک نفر را به عنوان مشوق اصلی خود تا رسیدن به این جا معرفی کنید، چه کسی را نام می برید؟
شاید هیچ کس باور نکند ولی من هیچ وقت مشوقی نداشته ام؛ اما همسرم حمایت کرده است. مشوق من تنها قولی بوده که به خودم و پدرم دادم. بچه که بودم پدرم همیشه مرا خانم دکتر صدا می کرد. من به پدر مرحومم این قول را دادم که یک روز باعث افتخارش شوم. مشوق نداشتم ولی همسرم در هیچ کاری مانعم نشد و همراهم بود و حمایت کرده. 

فکرشهر: برای زنانی که می خواهند در جامعه حضور داشته باشند و مسیری را که شما پیمودید، طی کنند، چه توصیه ای دارید؟
نترسند... از هیچ چیز نترسند. بزرگ ترین ترس، ترسیدن است. نگویند من زنم نمی توانم! فقط نیاز است که بخواهید.

فکرشهر: چند بار در زندگی تان این جمله را شنیده اید که «خودش یک مرد است»؟
خیلی... و بسیار هم ناراحت می شوم. چون دلیلی ندارد که من یک مرد باشم که بتوانم. حتی خود مردها هم این را باور ندارند، تکه کلامشان شده. در گروهی بحث شد و به من این را گفتند؛ گفتم من یک مرد نیستم، من یک زن توانمندم.

فکرشهر: شعارتان در زندگی چیست؟
اگر بخواهی، می توانی.

فکرشهر: صحبت خاصی اگر مانده؟
خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خوشنود باشی و ما رستگار.

پی نوشت: این گفت و گو در فرودین ماه انجام شده و در ویژه نامه بهاری «فکرشهر» نیز منتشر شده است.

نظرات بینندگان
مطلق گرائی موقوف! ف
|
-
|
پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۵:۳۰
مطلق گرائی موقوف! ف
سن و جنس ملاک نیست، کاربلدی و کفایت مهم است
اگر چوان بدانستی و، اگر پیر بتوانستی. تا توانستم، بدانستم نبود؛ چون بدانستم، توانستن نبود. تجربه و بصیرت و کازآیی و شایستگ باید ملاک باشد، نه جوانی یا پیری و مذکر و مؤنث بودن. و تحصیلات تئوریک حفظی و گاه آنچنانی، و، مدارک زیر بغل. به من چه که چه مدرک دانشگاهی داری؛ بگو چقدر کار بلدی
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر