فکرشهر: «آقا مرتضی به مفهوم دینی کلمه معتدل بود. البته تندرویهایی هم داشت مانند بسیاری دیگر که امروز تندرویهایی دارند. اما تندرویهای او برآمده از یک شکل تفکر آگاهانه بود و نه حزبی و جریانی و... .»
به گزارش فکرشهر، روزنامه ایران نوشت: «۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری پسری به دنیا آمد به نام «کامران». کامران دهه چهل، با مرتضای سالهای انقلاب فرق بسیار داشت؛ گذشتهای که مسکوت ماندنش برای برخی جای سؤال و بحث دارد. ابراهیم حاتمیکیا سالها پیش در «شهروند امروز» نوشته بود: «آیا کسی مرتضی قبل از انقلاب را میشناسد. آنانی که در آن دوران با او حشر و نشر داشتهاند از مرتضی تثبیت شده بعد از شهادتش راضیاند؟» و دخترش کوثر نیز در گفتوگویی میگوید: «آوینی خوب، آوینی مرده است.» با این همه مرتضی آوینی در آستانه انقلاب، منقلب شد و آوینی دیگری شد که این آوینی نیز البته بسیار نامآور، قابل احترام و قابل باور است. اکبر نبوی، روزنامهنگار و منتقد سینما، شناخت مکتوب و بصری بسیار خوب و البته به دور از شعارزدگی نسبت به او و سلوک شخصیتی و فکریاش دارد. به بهانه سالروز تولد راوی «روایت فتح» با نبوی به گپ کوتاهی نشستیم.
سیر تحول شخصیت مرتضی آوینی را پیش از انقلاب و پس از انقلاب از چه منظری میشود تحلیل و بررسی کرد؟
اگر بخواهم به سؤال شما با مصداق پاسخ بدهم باید از یک شخصیت دیگر مثال بیاورم تا منظورم بهتر دریافت شود. جلال آلاحمد آن طور که از بطن و متن نوشتههای خودش میآید در خانوادهای روحانی متولد میشود اما همان ابتدای جوانی جذب جریان مارکسیستی میشود و اتفاقاً به رتبههای بالای تشکیلاتی نیز میرسد و تا اینجا در سالهای بعد از این جریان منفک میشود و ابتدای دهه چهل به سفر حج میرود. چند روز پیش از سفر به عربستان در گفتوگویی مفصل با چهرهای مثل شمیم بهار و آیدین آغداشلو که در یک کتاب نیز جمع شده، درباره این انقلاب درونی میگوید. جلال در این مسیر یک صیرورت خیلی آگاهانه و عقلانی دارد که طی آن از مذهب روی میگرداند و بعد دوباره به مذهب رجوع میکند و این مسیر کاملاً آگاهانه و بر اساس یک باور شکل گرفته است. درباره آوینی هم وضع به همین منوال است. آوینی هم مثل جلال یک صیرورت و شدن دائمی را تجربه میکند و بیتردید بر اساس این آگاهی مسیر و روند را سپری میکند. آوینی طبق آن چه از او خوانده و دیدهایم تحولات فکری و معنویاش نتیجه بروندادههای اوست که کاملاً بر مبنای یک تفکر، معرفت، خرد سنجشگر و البته بشدت سختگیرانه شکل گرفته است. او در مقطع انقلاب خودش نیز دچار انقلابی درونی میشود و به همین دلیل است وقتی در احوال فکری و عملیاش تأمل میکنید میبینید که او، بیانش، گفتههایش و نوشتههایش کاملاً مطابق عملش بود. چه زمانی که سوره را منتشر میکرد و چه زمانی که انواع مستندها را میساخت. او انقلاب را گوهر عدالتخواهی میدانست و به همین دلیل مستندهایش اصولاً روایتی بود از اقشار زخم خورده و محروم یا روایتهای درخشانش از جنگ. او در همه اینها گوهر عدالتخواهی را جستوجو میکند. آقای آوینی واقعاً یک حکیم بود که آنچنان این حقیقت را به احساس آمیخته نمیکرد. اگر چه او شاعر و داستاننویس بود و قلمی بسیار درخشان داشت و از متنگفتارهای مستندهایش نیز این مسأله مشخص است اما هدف او چیزی دیگر بود.
آنطور که قبلاً گفتهاید آوینی را یکی دو بار دیدهاید و یک بار پای گفتوگو و حرف با او نشستهاید. بهنظر شما آوینی از چه طیف فکری میآمد و آیا اصولاً ذیل نام حزب و جریان خاصی قرار میگرفت؟
یک نکته این که او با روشنفکران میانهای نداشت و از این نام و عنوان هم پرهیز میکرد البته به نظر من روشنفکری فضیلت است و آن چه او از آن پرهیز میکرد روشنفکرنمایی بود. شناختی که من به واسطه دیدارهای مختصر با او دارم و بیشتر از مطالعه درباره او شکل میگیرد این را میگوید که او سلوک و مسیرش قابل مشاهده و لمس است. این سلوک در آثار او به وضوح قابل درک است. مرتضی آوینی یک روشنگر عدالتخواه معتقد به مبانی انقلاب بود اما گوهر عدالتخواهی و انتقادیاش را هرگز از دست نمیداد. مثلاً فکر میکنم اگر او امروز بود، شاید همچنان نسبت به فاصلههای طبقاتی موجود در جامعه معترض میشد. هر کسی امروز بخواهد او را مصادره کند و به جناح و دسته و حزبی منتسبش کند بیشک اشتباه کرده است. اساساً نمیشود یک متفکر و حکیم را در قالب و محدودیتهای اینچنینی تعریف کرد. جناحهای سیاسی تفکراتی پراگماتیستی دارند و یک حکیم با این تفکرات فاصلههای عقلانی پیدا میکند. آوینی به این مسائل نگاهی متفکرانه دارد و نه پراگماتیستی. آقا مرتضی به زعم من به مفهوم دینی کلمه معتدل بود. البته تندرویهایی هم داشت مانند بسیاری دیگر که امروز تندرویهایی دارند. اما تندرویهای او برآمده از یک شکل تفکر آگاهانه بود و نه حزبی و جریانی و... مرتضی بیتعارف بود و جز به تأمل حرف نمیزد.»