جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
هستی (22)
فکرشهر ـ الهام راسـخی: مـرگ همیشـه پیچیده بـوده و زندگی بـا تمام مشـکلات و تلخـی هایـش ارزشـمند و گرامی؛ حتـی اگـر هـزاران بـار از مـرگ تلـخ تـر و سـیاه تـر باشـد. زیـرا مـرگ بـا خـودش نیسـتی دارد، نبـودن و رفتـن بـه جایـی نامعلـوم؛ و بـه همیـن دلیـل، زندگی بـا همـه مشـکلاتش از مـرگ جلـو اسـت. امـا برخـی حتـی بـا مرگشـان هـم از زندگـی جلـو مـی زننـد و آن را تـداوم مـی بخشـند. از کالبدشـان، دیگـر جـان هـا را حیاتـی نـو مـی بخشـند و هسـتی را بـه جـای نیسـتی در پیـش مـی گیرنـد. آن هـا قهرمـان هایـی غیرقابــل توصیفنــد. انســان هایــی پــاک، بخشــنده و معصومنـد کـه عـلاوه بـر اینکـه چیـزی از دنیـا نمـی خواهنــد، از آنچــه کــه تنهــا دارایــی شــان، یعنــی «جــان» شــان اســت، بــرای زندگــی دیگــران مــی گذرنـد و در حقیقـت ایـن هـا، همـان «اولئـک هـم الفائـزون» انـد. رسـتگارانی کـه گرچـه در زندگـی دنیــا، خــود و خانــواده هایشــان متحمــل رنــج هــا امــا در وقــت و ســختی هــای بیشــماری شــده انــد مـرگ و در سـخت تریـن لحظـه حیاتشـان، ذهنشـان از کمــک و خیرخواهــی بــرای دیگــران خالــی نیســت. خانــواده هایــی کــه در لحظــات ســخت روحــی و عاطفــی بــرای عزیزانشــان کــه در ورطــه مــرگ هســتند، تصمیــم زندگــی مــی گیرنــد و بــا اهـدای اعضـای عزیزانشـان بـه دیگـران، جـان مـی بخشــند. بخشــش آن هــا شــمردنی و گفتنــی نیســت. آن هـم در روزگاری کـه قانـون جنـگل بـر زندگـی مـا حاکـم شـده و مـی گویـد «بکـش یـا کشـته شـو، بخـور یـا خـورده شـو...»؛ در ایـن روزگار اسـت کـه اینــان قانــون حاکــم را زیــر پــا گذاشــته و بــه یــاد مــا مــی آورنــد کــه هــدف از آفرینــش انســان چــه بـوده اسـت؟!
کد خبر: ۵۷۱۴۸
دوشنبه ۰۳ تير ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۴


علی پرداخته
تولد: 1379ـ تنگ ارم
مجرد ـ تک فرزند از همسر دوم ـ محصل ـ سال آخر دبیرستان ـ رشته ادبیات 
اهدا: 16/3/1397 (18 سالگی)

همه اعضای خانواده هستند؛ اقوام و همسایه ها هم آمده اند. پدر و مادر که ماجرا را تعریف می کنند، برخی حاضرین گریه می کنند و برخی آه می کشند. پدر «علی» رخداد را این گونه شرح می دهد: «یک شب عروسی داشتیم.علی رفته بود تالار که به آنها کمک کند. سر یک دوراهی با موتوری که از پشت سرش می آمده تصادف می کند. اول به بهداری و بعد به بیمارستان شهید گنجی انتقالش دادیم. 38-37 روز توی کُما بود. بعد گفتند که مرگ مغزی شده است و اگر حاضر هستید اعضایش را اهدا کنید. چند نفر را نجات بدهد خوب است و باعث افتخار است. از همان موقع تصادف به کُما رفته بود. همه بچه هایم موافق بودند».
مادر «علی» هم که از ابتدای حضورمان بغض کرده، گریه می کند و می گوید: «چکار می کردیم دیگر برای راه خدا».

می پرسم «وقتی دکترها گفتند دیگر برنمی گردد، چکار کردید؟»؛ مادر با صدای پر از بغضی می گوید: «توکل برخدا. خدا صبوری می دهد. مادری که یک بچه داشته باشد... خدا خودش صبر می دهد وگرنه خیلی سخت است. همان موقع گفتم خدایا به رضای تو. 21 رمضان سال 97 اعضایش اهدا شد».

پدر ادامه حرف همسرش را می گیرد و می گوید که 6 عضو پسرش را اهدا کرده اند؛ قلب، دو کلیه، کبد و دو رگ؛ می پرسم «می دانید به چه کسانی رسیده است؟ و آیا دوست دارید دریافت کنندگان را ببینید؟» و پاسخ می دهد:«نمی دانیم به چه کسانی داده اند. انشااله که آنها سلامت باشند؛ ما برای خدا کردیم و در راه خدا دادیم. اگر ببینیم خوشحال می شویم. اگر نیایند هم ما برای رضای خدا داده ایم. همین که بهبودی پیدا کنند برایمان کافی است. خدا ایمان و آخرتی به ما بدهد».
پدر و مادر سکوت می کنند و خواهر علی ادامه می دهد: «دوست داریم بدانیم اعضا را به چه کسانی داده اند و آنها چه خانواده هایی هستند؛ چون علی واقعا قلب پاکی داشت. خیلی مهربان بود و یک ذره هم مال کسی (مال حرام) توی بدنش نرفته بود. دوست داریم بدانیم خانواده خوبی هستند؟ اگر خانواده هایی باشند که به درد مردم بخوردند، خوشحال می شویم». 

می خواهم بدانم «آیا از اهدای عضو راضی هستند و اگر اتفاق مشابهی برای فرد دیگری افتاد حاضر هستند آنها را راضی به این کار کنند؟»؛ سوالم را می پرسم. پدر می گوید: «بله اگر چنین اتفاقی بیفتد برای کسی که رفتنی است و دیگر برنمی گردد چه بهتر که جان یک انسان را نجات بدهد. که آن انسان (گیرنده) کار خیری بکند. معلمی باشد... دکتر باشد...»

به خاطرات علی هم که می رسیم، پدرش می گوید: «چه بگویم! به دردم می خورد. خیلی خوش فرمان بود. هرکسی هر کاری ازش می خواست، نه نمی گفت. اتحاد (محبت و همدلی) خواهر و برادرهایش را می کرد».
 

* یکی از سه پرونده ای که در ویژه نامه بهاری سال 1398 «به فکرشهر» منتشر شده بود، به گفت و گو با خانواده های کسانی که در استان بوشهر اهدای عضو داشته اند، اختصاص داشت. در توضیحات انتهای این پرونده که در مجموع 23 گفت و گو را شامل می شود و به ترتیب اهدای عضو نیز منتشر شده، آمده: «در لیسـتی کـه دانشـگاه علـوم پزشـکی بوشـهر از افـراد اهـدا کننـده در اسـتان بوشـهر، در اختیـار «فکرشـهر» قـرار داد، 42 اسـم بـه چشـم مـی خـورد؛ امـا بـا وجـود پیگیـری هـا و تلاش هـای انجـام شـده، تلفـن و یـا آدرس برخـی از ایـن عزیــزان پیـدا نشـد و برخـی خانــواده هـا نیـز حاضـر بـه مصاحبـه نشـدند. عـلاوه بـر لیسـت دانشـگاه علـوم پزشـکی و در حیـن انجـام گفـت و گوهـا، دو اهـدای عضـو دیگـر هـم انجـام شـد کـه تنهـا موفـق بـه یافتـن و گفـت و گـو بـا یکـی از ایـن خانـوده هـا شـدیم». به گزارش «فکرشهر»، این نخستین بار است که در استان بوشهر، موضوع اهدای عضو به طور ویژه و با این حجم، در یک نشریه منتشر می شود. این گفت و گو ها به ترتیب انتشار در ویژه نامه بهاری «به فکرشهر»، در پایگاه خبری ـ تحلیلی «فکرشهر» هم بازنشر می شوند.

منبع: ویژه نامه بهاری «به فکرشهر» ـ 1398

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر