شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
آریا بهزادی نژاد*
کد خبر: ۶۰۶۴۵
دوشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۱

1.
چرا؟؟

من نمی‌دانم دلم را دست او دادم چرا!
درد بودش او نه همدردم، چقد سادم چرا؟
من که صد یار موافق را ز دل پس می زدم
پس شدم عاشق آنکس که نمیخادم چرا!؟
یاد کردم من ز خوبی های آن بی اعتبار
دل به آن دادم که آسان برد از یادم چرا! ؟
بر منو عشق منو احساس من زد پشت پا
نزد دشمن پس به پاهایش من افتادم چرا! ؟
او نمی‌دانست فرق عشق را با یک هوس
من که در این زمره ها در حد استادم چرا!؟
او تعهد بر من دل خسته ی نالان نداشت
من که از هر دولتو هر کشور آزادم چرا!؟
میروم دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم
تازه فهمیدم که من از چشمش افتادم چرا!
بارها خوردم فریبو باز حیرانش شدم
عاشقم گر بود، پس میداد بر بادم چرا!؟
هرکسی اصلیتش پیداست در رفتار او
من که نسل آریا، فرزند بهزادم چرا! ؟

2.
دلبر و دلدار

دلبری داریمو دلداریمو دل در خویش نیست
دل به یاری داده ایم افسوس او همکیش نیست
رو به هرسویی نهاد این دل به رویش بسته شد
ای بسوزد ریشه ی عشقی که جز تشویش نیست
مانده ماتم بر دلی کز عشق سیراب استو بس
یادگار یار ، زخمی کهنه بر دل بیش نیست
ما به او دل داده او ما را ولی یک بچه خواند
دلبرا ما کودک اما سن به یالو ریش نیست
هر غزل هر بیت، صد جان را به قربانش کنیم
پاسخ او پس چرا جز حرف همچون نیش نیست
ای خدا ای خالقا بر عشق ما افزون نما
جز ره او لیک میدانی رهی در پیش نیست

* عضو انجمن شاعران پارسی، عضو انجمن شعر ناب و فعال شعر نو

نظرات بینندگان
شکوه.
|
-
|
چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۶
خوب بود وعالی..افرین 
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر