فکرشهر: «در جامعه ناشاد که از نابرابری رنج میبرد، سیاستمدار اگر بخندد بر او خرده میگیرند اما از یک جا باید شروع کرد تا نه جامعه این همه عبوس باشد و نه مردان و زنان سیاست این همه اخمو.»
به گزارش فکرشهر، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «یورونیوز بهتازگی ویدیویی را منتشر کرده است که در آن خانم «مِتِه فدریکسن»، نخستوزیر دانمارک، حین اعلام خبر یا گزارش خرید چهار فیل از سیرک برای گذران بیدغدغۀ دوران بازنشستگی به خنده میافتد و این خنده به پارلماننشینان سرایت میکند و حالا نخند و کی بخند! دقیقاً نمیدانیم داستان از چه قرار است اما ظاهراً این که بحث بر سر بازنشستگی فیلهاست خانم نخستوزیر را به خنده میاندازد و چون خنده مُسری است، ادامه مییابد.
دانمارک، شادترین کشور دنیاست و با اجرای سوسیالیسم انسانی یا عدالت به همراه آزادی به این شادی رسیدهاند و این ویژگی تمام کشورهای اسکاندیناوی است که با رهایی از «مقایسه و مسابقه در زندگی» به شادی و رضایت رسیدهاند و حالا نه خانم نخستوزیر ابایی از خندیدن و حتی ریسه رفتن در نطق رسمی دارد و نه نمایندگان و لابد به قدری در حلّ موضوعات دیگر، کامیاب بودهاند که فکر و ذهن خود را معطوف به این موضوع کردهاند که چرا فیلها باید به خاطر انسانها در سیرک مشغول باشند و مگر میشود در کشوری بازنشستگی آدمیان معضل باشد و به بازنشستگی فیلها بیندیشند؟
این یادداشت، البته به بهانه ضرورت تجدید نظر درباره فعالیت سیرکها و واداشتن حیوانات به سرگرم کردن آدمیان نیست که بدون آزار و اذیت قبلی و شرطی کردن آنها در خواستن انجام کاری و پاداش یا تنبیه زبانبستهها میسر به نظر نمیرسد.
میخواهم از لبخندهای غایب بر چهره شماری از مسئولان خودمان بنویسم که خیال میکنند هر چه عبوستر و اخموتر باشند، جدیتر به نظر میرسند و البته این «مسئول» هم البته کلمه جالبی است چون غالبا خود را در مقابل سؤال قرار نمیدهند اما مسئول خوانده میشوند.
باری، قرار این نبود کار به دستان ما این قدر عبوس باشند.
انقلاب ۵۷ که پیروز شد مردم دولت را با سیمای مهندس مهدی بازرگان میشناختند که به بذلهگویی و خوشمشربی و طنزپردازی شهرت داشت. او در پیامهای تلویزیونی برای تلطیف فضای جامعه و عادیسازی امور لطیفههای ملانصرالدین را تعریف میکرد اما کمتر ستایش میشد و بیشتر سرزنش میشنید. تصور غالب یا قالب تصوری این بود که انقلابی نباید ظاهر آراسته داشته باشد و بگوید و بخندد اما آقای نخستوزیر چنین رویهای نداشت و تعابیر طعنهآمیز او چنان بود که سوژه میشد. با این حال از صلابت مورد انتظار از یک نخستوزیر، استاد دانشگاه، دبیر کل حزب سیاسی، زندانی در رژیم گذشته و نویسنده دهها کتاب فاصله نگرفت.
در نخستین نوروز پس از سقوط سلطنت و در جشنی که در ورزشگاه آزادی برپا شد و بهعنوان نخستوزیر دولت موقت به مردم شادباش میگفت آستین کت خود را بالا برد و گفت: عید است و من لباس نو پوشیدهام. وقتی هم جمعیت صلوات فرستاد، گفت: آقای طالقانی که آمد صلوات بفرستید. برای من کف بزنید! آقای طالقانی البته نیامد. چون برای حل مناقشهای رهسپار سفر شده بود.
اشغال سفارت آمریکا، سقوط دولت بازرگان، شروع جنگ و درگیریها و سرانجام تروریسم کور مجاهدین خلق اما چهره مسئولان را رفتهرفته عبوس کرد. با این حال در همان میانۀ دهۀ ۶۰ در سفر به آلمان وقتی باخبر شد که مسعود رجوی خواسته با او ملاقات کند یا به آن چه شورای ملی مقاومت میخواند، بپیوندد در پاسخ به پیغام او گفت: به ایشان بگویید من زنم را دوست دارم! طعنهای آشکار به ازدواج رجوی با مریم قجر عضدانلو.
مردان سیاست با طنز و خنده میتوانند استرسهای فراوان را از خود دور کنند. در سفر اخیر روحانی به نیویورک هم دیدیم که ناگاه در دیدار با بوریس جانسون زد زیر خنده که هر چند تعابیر گوناگونی از آن صورت گرفت ولی بخش غالب انتقادات به خاطر این بود که خرق عادت به نظر میرسید.
حال آن که سیمای خندان و گاهی مطایبه و طنز اتفاقا برای مردان سیاست، عیب و ننگ نیست و پس از بازرگان سالها گذشت تا در بهار ۷۶ اکثریت مردم به یک روحانی خوشسیما و خندان رأی دادند. بیگمان یکی از دلایل پیروزی سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد چهره او بود و احساس عمومی که تصنعی نیست و از نیاز جامعه به شادی و نوع دیگری از مواجهه با مردم خبر میداد.
در همان روزها شیخ محسن قرائتی در تلویزیون گفت مردم به لبخند رأی نمیدهند اما اتفاقا مردم به لبخند رأی دادند. چندی بعد که به اتفاق مدیران نهضت سوادآموزی به دیدار رییسجمهوری رفت که دوست نداشت انتخاب شود آنقدر خوشرفتاری از او دید و این که طعنه را به روی او نیاورد که گویا جایی اظهار شرمندگی کرد.
این همه قیافه عبوس، نشان جدی بودن نیست. بازرگان از بسیاری از مدعیان جدیتر بود و از همه بیشتر اهل مطایبه.
در جامعه ناشاد که از نابرابری رنج میبرد، سیاستمدار اگر بخندد بر او خرده میگیرند اما از یک جا باید شروع کرد تا نه جامعه این همه عبوس باشد و نه مردان و زنان سیاست این همه اخمو.
کار به جایی رسیده که از حضور زنان در ورزشگاه ناراضیاند چون پیامآور شادی است و جماعت عبوس، شادی را برنمیتابند. یا تلویزیون عبوس، گزارش تهیه میکند و در واقع به دنبال زمینهسازی است تا کافهنشینی جوانان را محدود کند. دردا و دریغا که این رفتارها و این همه اخم و ترشرویی با توجیه ایدئولوژیک صورت میپذیرد؛ حال آن که مشهورترین سخن از مصیبت دیدهترین زن تاریخ تشیع این است که جز زیبایی ندیدم و راستی چرا برخی با زیبایی بیگانهاند؟
خانم نخستوزیر دانمارک در این ویدیو ادا درنمیآورد و نمایندگان نیز. چون خشم فروخفته ندارند تا تریبونی دیدهاند بخواهند بروز دهند.
جامعه ایران البته به صرف لبخند کار به دستان شاد نخواهد شد. ناشادی و عبوسی جامعه دلایل متعدد دارد اما مهمترین آنها دو فقره است. یکی اصرار بر پمپاژ مستمر اندوه و کاری که صداوسیما به بهانههای مختلف و در برنامههای گوناگون انجام میداد و تنها خندوانه و نود از این چهارچوب بیرون زده بودند و حالا هر دو غایباند و دیگری احساس ناشکوفایی و این که شخص به آن چه حق خود یا آرزوی خود یا میل خود است، دست نمییابد.
با این همه میتوان از کار به دستانی که یک امکان و لطف تاریخی نصیبشان شده و به جای و جاهی رسیده یا از آلاف و الوفی برخوردار شدهاند پرسید شما دیگر چرا این قدر عبوس و تلخ و خشمآگین و پرخاشگرید؟ شما که باید از ته دل بخندید!»