فکرشهر: «ما ایرانیان، مردمانی تلفیقی هستیم. به این معنی که همه چیز را با هم میخواهیم و در جستوجوی مرواریدی که هم لرزان باشد و هم ارزان و هم لغزان و این همیشه نمیشود! گاهی اما باید از یکی به خاطر دیگری صرف نظر کرد و اکنون و در موسم کرونا یکی ازهمان «گاه»ها فرارسیده است. گاه هم نه، شاید بزنگاه!
به گزارش فکرشهر، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «رییس جمهوری در صریحترین اظهار نظر از زمان شروع شیوع کرونا گفته است: «نمیتوانیم کسب و کارها را به خاطر کرونا تعطیل کنیم. اقتصاد را نمیتوان تعطیل کرد اما اجتماعات ممنوع است. البته راحتترین کار تعطیل کردن فعالیتهاست اما بعد از آن مردم از گرسنگی و فقر و بیکاری به خیابان میآیند. تنها راه گذر از این شرایط، انجام فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی در عین رعایت پروتکلهای بهداشتی است.»
از همان آغاز شیوع ویروس کرونا در ایران، بحث «جان و نان» درگرفت. گروهی میگفتند جان مردم مهمتر از کسب و کارهاست و باید تعطیل و قرنطینه کامل کرد و در مقابل عدهای بر این باور بودند که قرنطینه کامل به تأمین مالی مردم نیاز دارد و در وضعیت تحریم دولت از عهدۀ آن بر نمیآید.
اگر همه فعالیتها تعطیل میشد، هر چند جان (سلامت) مردم کمتر در مخاطره بود اما نان (اقتصاد و معیشت و درآمد) چه میشد؟
تصمیم دربارۀ جان یا نان و ترجیح یکی بر دیگری مهمترین دغدغهی دولت و در واقع کلیت حکومت در چند ماه گذشته بوده و این بار آقای روحانی با صراحت گفته است هر دو با هم.
واقعیت این است که همۀ مردم کارمند نیستند که هر ماه حقوق مشخصی به حساب آنان واریز شود. تازه این اطمینان مربوط به بخشهای دولتی و عمومی است وگرنه در بخش خصوصی و در مشاغل آسیب دیده اقدام به تعدیل نیرو کردهاند. گروههایی البته اندوخته دارند و سود سرمایه گذاری و مستغلات را هزینه می کنند و دغدغه ندارند ولی اکثریت جامعه این گونه نیست. بخش قابل توجهی صبح باید از خانه بیرون بزنند و لقمه نانی به کف آرند تا شامگاهان به خانه برند. اینان نه از حیث درآمدی و نه گنجایش فیزیکی خانههاشان و نه نوع گذران وقت روزانه نمیتوانند زمان زیادی در خانه بمانند.
اقتصاد را نمیتوان تعطیل کرد اما اجتماعات را میتوان و شوربختانه موج دوم کرونا به خاطر از سرگیری مراسم عروسی و عزا درگرفته است.
حال آن که وقتی روزانه قریب ۲۰۰ ایرانی میمیرند (همین شنبه ۱۸۸ نفر)، چگونه میتوان مراسم عروسی گرفت و پایکوبی کرد و اگر تنها یک نفر مبتلا باشد و به دهها نفر دیگر سرایت دهد و تنها یک نفر بر اثر ابتلا جان خود را از دست بدهد آیا برگزار کنندگان احساس مسؤولیت نخواهند کرد؟ ضمن این که نمیدانم خانمهای آرایش کرده چگونه میخواهند ماسک به صورت بزنند؟!
آن سو نیز چگونه میتوان به یاد یک درگذشته مراسم یادبود برگزار کرد در حالی که خطر مرگ دیگران را تهدید می کند؟ مگر زیر موشک و بمب، عروسی و عزا می گرفتیم که زیر هجوم این ویروس اصرار داریم برگزار کنیم؟
کسب و کارها را نمیتوان تعطیل کرد چون تبعات مالی و اقتصادی دارد. تعطیلی اجتماعات اما چه تبعاتی دارد؟ از دور نمیتوان فاتحه فرستاد یا آرزوی خوش بختی کرد؟
غالب مجالس ترحیم و عروسی ما واقعا کیفیت چندانی هم ندارد که تعطیلی آن ضایعه ملی تلقی شود. در مجالس ترحیم به جای بیان زندگی نامۀ واقعی و ذکر خدمات احتمالی اجتماعی فرد درگذشته به سخنان کلی و گاه ستایشهای اغراق آمیز بسنده میشود و غالبا سخنران شخص متوفا را هم نمی شناسد و بیشتر دربارۀ کلیت مرگ و توجه دادن به آخرت و پرهیز از دنیادوستی سخن میگوید و در عروسیها هم بسته به این که در خانه باشد یا تالار یا باغ، رفتارهای جداگانه صورت می پذیرد اما
در مجموع هم برای میزبان و هم میهمان هزینههایی دربردارد که در وضعیت تشدید تورمی چه بسا بعضی از آنها قابل اجتناب باشد.
جان مردم را البته به خاطر نان آنان نمیتوان به مخاطره انداخت اما همه هم اندوخته و پس انداز ندارند یا حقوقبگیر نیستند و باید از خانه بیرون بزنند. با این خانههای قوطی کبریتی هم نمیتوان انتظار داشت همه در خانه بمانند چون اندکی می توانند با کتاب و فیلم و ورزش خانگی یا صفحات اینستاگرام سر خود را گرم کنند. بقیه ولی کلافه می شوند و کاری برای انجام دادن ندارند و به جان یکدیگر میافتند.
چرا روزهای تعطیل آدم ها افسرده میشوند؟ چون نمیدانند چه کار باید انجام دهند و وقت خود را چگونه پر کنند.
از سخنان روحانی البته برمیآید که او نگران شهریور هم هست که اجتماعات از کنترل خارج میشود. بنا بر این صریح و روشن باید در این باره هم تصمیم بگیرند و هماهنگ کنند.
ما ایرانیان، چه در سطوح تصمیم گیری و چه شهروندان عادی غالبا مردمانی تلفیقی هستیم. به این معنی که همه چیز را با هم میخواهیم و در جست و جوی مرواریدی که هم لرزان باشد و هم ارزان و هم لغزان و این همیشه نمیشود!
گاهی اما باید از یکی به خاطر دیگری صرف نظر کرد و اکنون و در موسم کرونا یکی ازهمان «گاه»ها فرارسیده است. گاه هم نه، شاید بزنگاه!