جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار سیاست
مطالب بیشتر
فکرشهر: ویلاهای شهرستان نور متعلق به ناطق نوری است یا باید برای ساخت‌وساز در شهرهای شمالی نظر مثبت اطرافیان ناطق نوری را جلب کرد و هزاران جمله که خبر از تاثیرگذاری شیخ نور در شهر نور و شهرهای اطراف دارد. وقتی از مطرح‌کنندگان این شایعات خواسته می‌شود که یک ویلای ناطق‌نوری که دارای تجملات زیاد است را نشان دهید به فکر فرو می‌روند و پاسخشان این است: «ما که نمی‌دانیم اما می‌گویند!»
کد خبر: ۱۰۶۲۶
يکشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۴

فکرشهر: ویلاهای شهرستان نور متعلق به ناطق نوری است یا باید برای ساخت‌وساز در شهرهای شمالی نظر مثبت اطرافیان ناطق نوری را جلب کرد و هزاران جمله که خبر از تاثیرگذاری شیخ نور در شهر نور و شهرهای اطراف دارد. وقتی از مطرح‌کنندگان این شایعات خواسته می‌شود که یک ویلای ناطق‌نوری که دارای تجملات زیاد است را نشان دهید به فکر فرو می‌روند و پاسخشان این است: «ما که نمی‌دانیم اما می‌گویند!»

\n\n

به گزارش فکرشهر از آرمان، انتشار شایعات مالی درباره بزرگان و شخصیت‌های تاثیرگذار کشور امر جدیدی نیست و هر گاه انصاف و اعتدال سدی در برابر زیاده‌خواهی‌های یک جریان سیاسی می‌شود بلافاصله ماشین شایعه‌سازی کار خود را آغاز می‌کند بدون هیچ سند و مدرکی. آگاه شدن جامعه اما این‌بار سد محکم‌تری برای آنهاست و واکنش آنها به تخریب میانه‌روها در زمان انتخابات‌ها نمایان می‌شود. ثروت ناطق‌نوری از جمله شایعات ساخته و پرداخته ذهن تندروهایی است که در سال 84 حیات خود را در عدم نقش‌آفرینی شیخ نور دیدند.

\n\n

بخشی از کتاب خاطرات ناطق‌نوری پاسخ خوبی به این تخریب‌ها و شایعات است چنانکه در قسمتی از آن آمده است: «در وزارت کشور نیز مثل بقیه وزرا حقوق می‌گرفتم. در اواخر تصدی وزارت کشور، آقای آقازاده، معاون اجرایی نخست‌وزیر به من گفت شما را به‌عنوان مشاور نخست‌وزیر استخدام کرده‌ایم. من آن زمان نوشتم خیلی ممنون، من استخدام امام حسین(ع) هستم و آن را رد کردم. در مجلس هم تا ششم خرداد 1379 که در مجلس بودم، حقوق می‌گرفتم. در زمان ریاست مجلس من، شایعه کرده بودند که مجلسی‌ها تصویب کردند حقوق دائم‌العمر بگیرند. درحالی‌که این درست نیست. در اواخر مجلس پنجم، با دوستان صحبت کردیم که به چه مناسبت آن را کم می‌کنند و باید پس بدهند. دوستان به من گفتند: حالا که این همه بازنشستگی از حقوق شما کم شده، خوب است که سنوات خودتان را حساب کنید و به یک جایی وصل و استخدام شوید. چون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بودم، نامه‌ای به آقای هاشمی نوشته و سوابقمان را از مجلس به مجمع منتقل کردیم و مدتی بعد حقوق من برقرار شد.  از نظر مادی، قبل از انقلاب یک منبری مشهور در تهران بودم. در  دهه محرم در تهران 11منبر می‌رفتم یعنی از صبح تا آخر شب ساعت 12، آخرین منبر من در حسینیه سرآسیاب بود و زندگی‌ام را از پول منبر اداره می‌کردم و هیچ‌گاه از سهم امام و از بیت‌المال به معنای سهم امام، استفاده نکردم. در قبل از انقلاب، خانه‌ای 300متری در سرچشمه و یک ماشین پیکان داشتم که خانه را در سال 1349 ساخته بودم و زندگی‌ام مرتب بود. همان زمان از پول منبر به کسب و تجارت هم اقدام کردم که البته هیچ موقع شانس نداشتم. یک‌بار حدود 60هزار تومان جمع کردم - در دهه 50، 60هزار تومان خیلی بود- و با یک راننده، یک کامیون ولوو خریدیم و او شروع به کار کرد. از همان روزهای اول با اینکه هنوز کار را شروع نکرده بود، می‌گفت پول بدهید که خرج دارد و کامیون را نگرفتم. سپس در یک ماشین بافندگی با دوستان شریک شدم. پس از آن که خانه‌ام را در سرچشمه فروختم به قلهک رفته و خانه‌ای به مبلغ 900هزار تومان خریدم و تا بعد از انقلاب منزلم در زرگنده و در بهترین نقطه الهیه بود. سپس آنجا را فروختم و یک منزل بزرگ‌تر- در فخرآباد- خریدم. برای ساختن و خریدن این خانه، نه یک ریال از بیت‌المال برداشت کرده‌ام نه یک وجب زمین از دولت گرفته‌ام. من به خیلی افراد، به‌خصوص پاسدارانی که گروه فرقان را دستگیر کرده بودند، زمین دادم، اما خودم یک وجب هم برنداشتم. البته برخی هزینه‌های محافظین هم که در خانه‌ام زندگی می‌کنند با من است و پول آب، برق، گاز و تلفن همه با خودم است. من هم آدم عیالواری هستم و هشت فرزند دارم که دبیرستانی و دانشگاهی هستند و بالاخره خرج دارند. حقوق مجلس من هم کفایت این همه خرج را نمی‌کرد، گاهی دوستان بسیار قدیمی برای اینکه دچار مشکل نشوم به من کمک می‌کنند. از الطاف خداوند تبارک و تعالی به من این بود که – همه دوستانم هم این را اعتراف دارند- در همه سمت‌هایی که بودم آن حالت طلبگی را در معاشرت‌هایم قطع نکردم. با رفقای قدیمی‌ام، با هیاتی‌های قدیمی، با مردم در عزا و عروسی‌هایشان و فامیل‌ها همچنان رفت‌وآمد دارم. البته دیدار بعضی‌هایشان سخت بود،  بعضی مواقع که می‌گفتند: «چرا منزل ما نمی‌آیی؟» به شوخی می‌گفتم: «من بیایم با یک ماشین اسکورت جلو و پشت سرم می‌آیم و همه می‌فهمند ما فامیل شما هستیم و این دو ضرر دارد؛ یکی اینکه می‌ریزند سر شما که این نامه را بده به آقای ناطق بگو سربازی بچه من را درست کند، بچه من را از دانشگاه آزاد فلان جا بیاورد تهران و بیچاره می‌شوید، دوم اینکه اگر قصد ترور من را داشته باشند و نتوانند این کار را بکنند ممکن است انتقام آن را از شما بگیرند!» 

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر