شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار سیاست
مطالب بیشتر
کد خبر: ۱۱۹۰۷۹
دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۴

فکرشهر: شفقنا نوشت: رویداد غمبار کربلا، رویدادى تاریخ ساز است که اشعه هاى تابناک آن فراتر از زمان و مکان، مرزها را در نوردیده و رنگ جاودانگى به خود گرفته است. در این میان سخنان امام حسین(ع) از زمانی که در مدینه حضور داشتند تا لحظه شهادت در کربلا برای دیروز، امروز و آیندگان سراسر درس و آموزه بوده و هست.

از این رو  ضمن تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان، سخنان امام حسین(ع) از مدینه تا لحظه شهادت ایشان در کربلا را براساس اسناد معتبر به صورت روزانه بازگو می کند.

در بخش دوم به حضور معاویه در مدینه و تلاش وی برای بیعت گرفتن با امام حسین(ع) و پاسخ حضرت اشاره می شود:

وقتی معاویه دید مردم در بیعت کردن با یزید اکراه دارند و با خواست وی در این باره همراه نیستند، به سعیدبن عاص نوشت: «با این چند نفر درگیر مشو و تحریکشان مکن؛ اما بر دیگر مردم مدینه در امر بیعت با یزید سخت بگیر و از همه مهاجران و انصار و فرزندانشان بیعت بگیر.» او نیز چنین کرد؛ اما مردم نپذیرفتند. پس به معاویه نوشت: «مردم از این چند نفر پیروی می کنند. اگر آنان با تو بیعت کنند، همه مردم پیروی خواهند کرد؛ اما تاکنون هیچ کس با من بیعت نکرده است.» معاویه در پاسخ نوشت که خود به مدینه خواهد آمد. (1)

سخنان معاویه در حضور امام حسین(ع)

دینوری می گوید صبح روز دوم ورود معاویه به مدینه، دستور داد تا تخت و فرشش را آماده ساختند و برای نزدیکان و خانواده او نیز جایی در کنار و رو به روی وی قرار داد. آنگاه امام حسین را فراخواند. معاویه با قبایی یمانی و عمامه سیاه ادکن(2) که دو طرفش را بر شانه انداخته بود و در حالی که خود را با غالیه(3) خوشبو کرده بود بر تخت نشست و دستور داد تا کاتبان نزدیکش بنشینند؛ جایی که بتوانند دستورهای او را بشنوند. به پرده دار نیز دستور داد تا کسی از مردم را به مجلس راه ندهد حتی نزدیکان را.

ابتدا ابن عباس رسید و هنگامی که امام حسین آمد، معاویه تا او را دید، تکیه گاهی در سمت راست خویش آماده ساخت و چون حضرت وارد شد و سلام داد، معاویه اشاره کرد و ایشان را بر سمت راست خود نشاند و حال ایشان و برادرزاده هایش، (فرزند امام حسن(ع)) را جویا شد و سن و سال هرکدام را پرسید.

سپس گفت: سپاس خدایی را که ولی نعمت است و فرمود آورده نقمت و گواهی می دهم به یگانگی خدای که بسیار برتر و فراتر است از آنچه ملحدان می گویند، و گواهی می دهم که محمد بنده خاص خدا بود که وی را سوی جن و انس فرستاد تا آنان را انذار کند و اندرز دهد با قرآنی که باطل هرگز بدان راه ندارد، نه از پیش رو و نه از پشت سر، و تنزیلی است از خداوند حکیم و ستوده. پس او پیام الهی را رساند، امر خدا را آشکار به انجام رساند، و در این راه بر آزارها بردباری کرد تا که سرانجام دین خدا پا گرفت، اولیای خدا عزیز گشتند و مشرکان نابود، و امر خدا (حکومت اسلام) به رغم خواسته مشرکان جلوه کرد و رسول خدا(ص) رفت و هر آنچه از دنیا بدو داده شده بود، رها کرد. او به خاطر زهد و پارسایی اش به دنیا پشت کرد و چون تنها خدا خواسته بود، و نیز به دلیل برتری و توانش در بردباری بر دنیا و خوار شمردن آن، او پشت به دنیا نمود تا به آخرتی پایدار و همیشگی دست یابد. این است صفت رسول خدا(ص).

پس از پیامبر دو مردی جانشنش شدند که دور از لغزش بودند و سپس خلیفه سوم که او را نیز باید سپاس گفت. از آن پس، خلافت حکومت، امری سنگین و دردسرساز شده، هر چند با کارزار و دانش و اندیشه و با گوش و چشم باز آن را چاره جویی کنیم، و من بیش از آنچه شما دو تن در این باره می دانید، نمی دانم…

و خدا خود آگاه است به کوشش و تلاش برای جانشین نمودن یزید به جهت پر کردن شکاف احتمالی میان مسلمانان(پس از مرگم) و مقابله کردن با اختلاف و تفرقه، چنانکه اندیشناکی، خواب به چشمم راه ندارد! و این است مقصود من از بیعت گرفتن برای یزید.

شما دو نفر به خاطر خویشاوندی و بهره دانش و جوانمردی بی نظیرتان از دیگران برترید، و من صلاح را در آن دیدم که جلساتی برای مقابله و مناظره گذاشته شود تا یزید با وجود علم فراوانش نسبت به سنت پیامبر و قرائت قرآن و بردباری کم نظیرش از علم شما و امثال شما استفاده کند. شما دو تن خوب می دانید که رسول خدا با عصمت رسالتش که به دور از لغزش های شیطانی بود در جنگ ذات السلاسل، کسی (عمروبن عاص) را بر صدیق و فاروق(ابوبکر و عمر) و دیگر بزرگان صحابی و مهاجران نخستین مقدم داشت که نه در پیوند خویشاوندی با پیامبر، هم رتبه آنان بود و نه در عمل به سنت شایان ذکری. او(عمروبن عاص) به دستور پیامبر آنان را رهبری کرد، نماز جماعت را امامت نمود و غنیمت جنگ را نگاه داشت و رسول خدا سرمشق خوبی است!

پس هان ای فرزندان عبدالمطلب! ما و شما از دو تیره یک پدر و جد هستیم، نسل به نسل در اختلافیم؛ اما من هنوز امید به انصاف شما دارم تا با من متحد شوید چرا که هیچ گوینده ای در سخن بر شما پیشی نمی گیرد و دیگران تنها سخنان برتر شما را تکرار می کنند، پس به خویشاوندی که درخواست کمک دارد، پاسخی نیک و پسندیده دهید، من برای خود و شما از خداوند طلب استغفار می کند.» آنگاه لب فرو بست. (4)

پاسخ امام حسین(ع)

نقل است که ابن عباس خواست سخن گوید؛ اما امام(ع) به وی اشاره کرده، فرمود: «شتاب مکن که منظور سخن منم و سهم من از اتهام اختلاف افکنی و مخالفت بیشتر است؛ پس درنگ کن ابن عباس!» آنگاه امام(ع) از جا برخاست و حمد و ثنای خدا را به جای آورد و بر رسول خدا صلوات فرستاد و سپس فرمود:

ای معاویه! هیچ گوینده ای هر چند سخن به درازا بکشد، نمی تواند در بیان صفات رسول خدا(ص) حتی اندکی از آن را به جای آورد، و تو خوب از راه و روش خلفای پس از پیامبر(ص) در پرهیز از بیان صفات نیک و منع و دوری از مدح و نیکی آگاهی! هیهات، این ننگ از دامان ما دور باد!

ای معاویه، همانا روشنی صبح، سیاهی شب را هویدا کرد و رسوا نمود و نور خورشید چراغ های کم فروغ را مبهوت و متحیر ساخت، تو کسانی را برتری دادی و آنچنان زیاده روی کردی و حق را به گونه ای از صاحبانش گرفته ای که به مرز ستم رساندی، آنقدر حق را منع کردی تا صاحب حق را به سختی انداختی، از حد و مرز خود چنان گذراندی که تجاوزکار شدی، تو حتی اندکی از سهم صاحب حق را به وی ندادی، چندان که شیطان تمام و کمال به مراد و مطلوبش رسید. و از یزید چنان سخن گفتی که گویی از نیکی شخصی نادیده سخن می رانی، یا نا آشنایی را مدح می گویی، یا اینکه سخن از غیبی می گویی که تنها تو از آن با خبری!

حال آنکه یزید خودش را معرفی نموده است! آری تو از یزید می توانی درباره چگونگی درآویختن سگان درنده با یکدیگر بپرسی، و درباره کبوتران تیز پرواز و نژاد آنها و نیز درباره کنیزکان آوازخوان نوازنده! و به یقین او را صاحب نظر و دانا خواهی یافت. دست از این سعی و کوشش بردار؛ زیرا در روزی که خدا را ملاقات کنی، به اندازه کافی بار گناه این مردم بر دوشت سنگینی خواهد کرد؛ پس بر آن نیفزا که به خدا قسم از انجام هیچ باطلی فروگذار نکرده ای و از انجام هیچ ظلم و سمتی نگذشته ای تا آنجا که پیمانه ها را لبریز ساخته ای!

بین تو و مرگ یک چشم بر هم زدن بیش نیست پس کاری کن که در روز قیامت ضایع نگردد و به درد بخورد که دیگر فرصتی باقی نمانده است. تو پس از آن امر (که خلافت را گرفتی) بر ما تعرض کردی، ما را از میراث پدرانمان باز داشتی؛ میراثی که نسل به نسل از رسول خدا(ص) به ارث بردیم و امروز سخنی را به عنوان دلیل آورده ای که پیش از این به سرکرده انصار (در سقیفه) گفته بودید و او حجت را پذیرفت و ایمانش را به راه انصاف بازگرداند. آنگاه شما بر مرکب دلایل (بی پایه) سوار گشتید و آن کارها را کردید و گفتید که چنین بوده و چنان خواهد بود، تا اینکه نوبت به تو ای معاویه رسید؛ آن هم از راهی که باید به غیر از تو می رسید، از همین جاست که ای خردمندان باید عبرت بگیرید.

تو از انتخاب عمرو عاص برای رهبری سپاه در حیات پیامبر(ص) یاد کردی، در حالی که وی در آن زمان از فضیلت صحابی بودن و بیعت با پیامبر برخوردار بود و به خدا سوگند در آن روز مردم از انتخاب وی ناراحت شدند و کارهای زشتش را بیان نمودند و رسول خدا(ص) فرمود: «ای گروه مهاجران پس از این هیچ کس جز من رهبری شما را بر عهده نخواهد گرفت.»

حال تو چگونه به امری احتجاج می کنی که پیامبر(ص) آن را عملاً نسخ نموده است؟ آن هم درباره مهم ترین احکام و اموری که همگان بر اهمیت و درستی آن اجماع دارند (امر خلافت)! یا چگونه یک صحابی را با یک تابعی همسنگ می کنی، در حالی که اطرافیانت نه گفتار او را باور دارند و نه به دینداریش اعتمادی دارند. اکنون می خواهی آنان را به سوی اسرافکاری شیدا (یزید) رهنمون سازی! تو با این کار مردم را در شبهه ای وارد خواهی ساخت که حتی اگر مردم با آن در دنیای خود به خوشبختی برسند، تو به موجب آن در آخرت گرفتار خواهی بود و زیان روشن همین است! من برای خود و شما طلب مغفرت می نمایم.»

نظرات بینندگان
ناشناس
|
-
|
سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۱:۲۷
امان از یزیدهای زمان ما
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر