جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار جامعه
مطالب بیشتر
کد خبر: ۱۱۹۴۸۸
يکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۴

فکرشهر: بعثی‌ها دست‌های او و چند نفر دیگر از آزادگان را روی سکوی سیمانی گذاشتند و با چوب و کابل آنقدر به آن می‌زنند که انگار دستکش ضخیم سیاهی را به دست کرده‌اند.مهدی در جریان تیز کردن چند قاشق‌ مورد شکنجه قرار می‌گیرد. بعثی‌ها دست‌های او و چند نفر دیگر از آزادگان را روی سکوی سیمانی گذاشتند و با چوب و کابل آنقدر به آن می‌زنند که انگار دستکش ضخیم سیاهی را به دست کرده‌اند.

به گزارش فکرشهر به نقل از ایسنا، اصغر حکیمی مزرعه‌نو از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او در خاطره‌ای پیرامون یکی از همرزمان شهیدش بیان می‌کند: «مهدی احسانیان»  روز ۴۵/۸/۲۰  در روستای کوی خیل شهرستان جویبار استان مازندران بدنیا  آمده بود. تازه ازدواج کرده و مسئول یکی از دسته‌های گردان صاحب‌الزمان ‌(عج)  از لشکر ۲۵ کربلا بود که در یکی از مراحل عملیات «کربلای۵» در منطقه شلمچه به شدت مجروح و در تاریخ ۶۵/۱۲/۱۲ به اسارت نیروهای بعثی درمی‌آید.

احسانیان از ناحیه گردن، کتف و پا مورد اصابت ترکش و گلوله قرار گرفته بود. آقای سیدمهدی حسینی از همرزمان ایشان می‌گوید در زندان «الرشید» برای تکمیل پرونده از هر سه نفر در یک کادر عکس پرسنلی می‌گرفتند که بنده و احسانیان و یکی دیگر از دوستان با هم آماده شدیم. احسانیان چون امکان حرکت نداشت بین ما دو نفر  قرار گرفت. از ناحیه گردن جراحت داشت و  نمی‌توانست سرش را درست نگه دارد. نگهبان بعثی از من خواست کمک کنم او گردنش را راست نگه دارد ولی به علت شدت جراحت امکات تکان دادن سر وجود نداشت. در این حین سرباز بعثی چنان با کابل به گردن مجروح مهدی احسانیان زد که خون به سر و روی ما پاشید.

احسانیان به اتفاق چند نفر از همرزمانش به علت اسارت در ایام پایانی عملیات  مدت زیادی در استخبارات و زندان الرشید ماندگار نشدند و ۶۵/۱۲/۱۷ به اردوگاه ۱۱ تکریت منتقل  شدند. روزهای اول  مثل سایر مجروحین در بدترین شرایط بدون مداوا و رسیدگی بسر می‌برد و عراقی‌ها برای خشکاندن عفونت مجروحین آنها را در مقابل آفتاب می‌گذاشتند.

بعد از مدتی از منفذهای جراحتش کرم‌های ریز سفید رنگ بیرون می‌زد. شیوع انگل و شپش هم بلایی بود که همه  خصوصا بدن عفونت زده مجروحین را درگیر کرده بود. پس از حدود دو ماه به علت تشدید عفونت، احسانیان را به بیمارستان منتقل و پس از ۱۰ روز مجددا به «بند2 » بازگرداندند و این بار به آسایشگاه پنج ‌(۶ جدید) بردند .

مهدی در جریان  تیز کردن چند قاشق‌ مورد شکنجه قرار گرفت. بعثی‌ها دست‌های او و چند نفر دیگر از آزادگان را روی سکوی سیمانی گذاشتند و با چوب و کابل آنقدر به آن زدند که انگار دستکش ضخیم سیاهی را به دست کرده‌اند.
 
واقعا یک مجروح که از ناحیه چند عضو جراحت و معلولیت دارد و با کمک دوستانش جابجا می‌شود چگونه توانایی شورش و حمله به نگهبان را دارد! به هر حال به علت ضربات وارده به دست، لزرش انگشتان نیز به مشکلات وی اضافه می‌شود. در جریان دیگری  هنگامی که در زیر بالکن آسایشگاه به اتفاق سایر دوستان مجروحش نشسته‌ بودند چند نفر از بچه ‌ها به دستور نگهبان‌ها مأموریت دارند تا کف سیمانی زیر بالکن را بشویند.طبیعتا از افراد درخواست می‌شود از جای خود برخیزند، او و دوستانش به علت جراحت امکان جابجا شدن نداشتند و می‌گوید:«حالا لازم نیست  گور بابای صدام.»
 جاسوسی خبر را به بعثی‌ها می‌رساند و احسانیان در این باره هم شدیدا تنبیه می‌شود.

احسانیان روحیه ظلم ستیزی داشت و زیر بار زور نمی‌رفتند. به همین علت با اینکه مجروح بود دائم از سوی «عدنان» شکنجه‌گر معروف احضار و مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت. یکبار دیگر نیز توسط عدنان، مقابل اتاق استراحت نگهبان‌ها احضار و در حین گفتگو، عدنان ظرفی را از آب جوش فلاسکِ روی میز پر می‌کند و به روی سینه احسانیان می‌ریزد.

بر اساس بررسی انجام شده شب شهادت مهدی احسانیان مصادف با اول محرم الحرام سال ۱۴۰۸ هجری قمری برابر با چهارم شهریور سال ۶۶ خورشیدی است. البته ممکن است با یکی دو روز اختلاف همراه باشد زیرا آنچه همه دوستان اتفاق نظر دارند اینکه تلویزیون در ابتدای ماه محرم  و در راستای تحت تاثیر قرار دادن عزاداری بچه‌ها وارد اردوگاه شد و اولین مخالف علنی که جان شیرین خویش را نیز در این راه تقدیم اباعبدالله الحسین(ع) کرد مهدی احسانیان بود.

پیکر مهدی احسانیان(جویباری) ۱۵ سال در غربت مدفون بود و در سال ۱۳۸۱ به همراه تعدادی دیگر از اسرای مظلوم تکریت ۱۱ از جمله شهید حسین پیراینده و در حالیکه بدنش تقریبا سالم بود به آغوش وطن بازگشت و در گلزار شهدای «کوهی خیل» جویبار به خاک سپرده شد.

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر