جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
پیشکسوت فیلم کوتاه ایران از راهی که آمده پشیمان است؛
فکرشهر: می گوید امیدوار نیست. می گوید مدتی نیمه ی خالی لیوان را می دیدم و حالا لیوان را هم نمی بینم که بخواهم درباره ی پر و خالی بودنش بگویم. معتقد است افتاده ایم در سراشیبی سقوط و همینجور...
کد خبر: ۱۳۷۲۶
چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۱:۴۵

فکرشهر: می گوید امیدوار نیست. می گوید مدتی نیمه ی خالی لیوان را می دیدم و حالا لیوان را هم نمی بینم که بخواهم درباره ی پر و خالی بودنش بگویم. معتقد است افتاده ایم در سراشیبی سقوط و همینجور پیش می رویم. با این که یکی از پیشکسوتان عرصه کارگردانی فیلم های کوتاه در کشور است و فردی موفق و شناخته شده در این عرصه به شمار می آید، ولی از مسیری که آمده راضی نیست و می گوید اگر برگردم به عقب، راهم را عوض می کنم!! در عین حالی که بسیاری وی را هنرمندی توانا می شناسند، خودش معتقد است کاری که انجام می دهد، به هیچ وجه هنر نیست، بلکه یک تکنیک است.

\n\n

ـ شما متولد چه سالی هستید؟
\n41.

\n\n

ـ کجا؟
\nبوشهر ـ محله بهبهانی.

\n\n

ـ شغل آقای داریوش غریب زاده چیه؟
\nمن کارگر چاپخونه بودم و الآن بازنشسته تامین اجتماعی ام. ما چون کارمون سخت و زیان آور بود 24 ـ 23 ساله بازنشسته شدیم.

\n\n

ـ حرفه ی شما چیه؟ مستند ساز یا فیلمساز؟

\n\n

حرفه ام نیست. چون حرفه چیزیه که آدم از طریقش معاشش رو تامین کنه ولی این طوری نیست.

\n\n

ـ پس چیه؟
\nخودم هم نمی دونم.

\n\n

ـ هنره؟
\nهنر هم نیست. تو هنر به معنای آرت، من خودم کارگردان سینما رو هنرمند نمی دونم، تکنسین می دونم. به نظر من هنرمند یا آرتیستی که تو تموم دنیا معروفه، به یه مجسمه ساز، نقاش یا خطاط میشه گفت ولی فیلمساز، هنرمند نیست؛ بیشتر یه تکنسینه.

\n\n

\n\n

ـ چرا؟
\nبخاطر این که بیش از اون که کارش به سمت هنر باشه به سمت تکنیکه. یه سری تکنیکا هست که اگه شما یادش بگیری فیلمساز خوبی می شی ولی هر کاری کنن خطاط یا مجسمه ساز خوبی نمی شی. فیلمسازی مثل تعمیرکاری موتور و ماشینه و یادگرفتنیه. بیش از این که به هنر ربط داشته باشه یه مهارته و قابل یادگیری.

\n\n

ـ خب خیلیا فیلم می سازن ولی همه داریوش غریب زاده یا احسان عبدی پور نمی شن! نمی تونیم به کارگردانای خوب بگیم هنرمند؟
\nنه. فقط پشتکار. من همیشه به شاگردام هم میگم شما اگه 30 درصد استعداد داشته باشید کافیه تا فیلم ساز بزرگی در سطح دنیا بشین، نه فقط ایران؛ ولی 70 درصد دیگه اش فقط پشتکاره.

\n\n

ـ گفتید شاگردا؟ مگه کجا تدریس می کنید؟
\nهم بوشهر و هم در سطح کشور، سینما تدریس می کنم.

\n\n

ـ دانشگاه یا انجمن سینمای جوان؟
\nمن کارگاه میزارم. کارگاهام تو دانشگاه و خیلی مراکز دیگه هم بوده.

\n\n

ـ شما تحصیلات مرتبط با سینما دارین؟
\nنه. ابدا. هیچ کسی به من سینما یاد نداد. خودآموز یاد گرفتم.

\n\n

ـ از کجا شروع کردین؟ اصلا چی شد که به این عرصه وارد شدین؟
\nسال 54 برادر بزرگم سرباز بود. از سربازی که اومد تو کشتی کار کرد و دوربین عکاسی و فیلمبرداری خرید. از سال 54 به بعد ما تو خونه دوربین عکاسی و فیلمبرداری و آگران دیسمان و پخش اسلاید و تاریکخونه و پروژکتور و همه چی داشتیم. اون موقع من کلاس سوم راهنمایی بودم. علاقه مند شدم و افتادم تو این مسیر... متاسفانه.

\n\n

ـ پس از سال 54 شدین مستند ساز؟
\nمستند نه. من مستند ساز نیستم. دو تا کار جدی مستند ساختم. بیشتر فیلم نامه نویسم و فیلم کوتاه... تو کشور منو با فیلم کوتاه می شناسن و فیلم بلند ندارم. اصلا علاقه هم بهش ندارم.

\n\n

ـ اولین کاری که انجام دادین چی بود؟ با فیلمنامه شروع کردین یا فیلم؟
\nاولین فیلمی که به طور رسمی ساختم ساخت 68 بود. یه فیلم کوتاه به نام مسخ که دو تا جایزه هم تو جشنواره برد. جایزه ی تیتراژ و کارگردانی. فیلمو برای انجمن سینمای جوان بوشهر ساختم.

\n\n

ـ فیلم نامه اش هم خودتون نوشتین؟
\nبله. من فیلم نامه ی همه ی کارامو خودم می نویسم. فیلم نامه به دیگران هم دادم کار کردن ولی خودم فیلمنامه کسی رو کار نکردم.

\n\n

ـ کارای تدوین و صداگذاری و ... رو هم خودتون انجام می دین؟
\nبعضی ها رو خودم انجام می دم و بعضی رو هم می دم دیگران.

\n\n

ـ رفاقتی؟
\nهمه ی بچه هایی که با من کار می کنن رفاقتی کار می کنن چون من اصلا نمی تونم بهشون پول بدم. البته بوده که تو یه برهه ای کار کردن و فیلم رفته و جایزه گرفته و شاید بیشتر از مبلغی که تو عرفه و حتی 3 ـ 2 برابرش رو بهشون دادن. ولی همیشه شروع کار با جیب خودم بوده و بعد بچه ها هر کدوم گوشه ای از کار رو گرفتن و به سرانجامی رسوندنش.

\n\n

ـ سوژه هاتونو چطوری انتخاب می کنین؟
\nسوژه ی فیلم های داستانیم همه اش از خاطرات خودمه. چون با مردم زندگی می کردم. تو دوران کودکی با مردم و دریا و محله ام خیلی رابطه ی محکمی داشتم. بالاخره بچه ای دنیا می یاد و تو محله ای  با دریا و آدما سر و کار داره و این بچه باهاشون بزرگ شده و خیلی مسخره است که من بخوام برم سوژه ای از شمال کشور رو انتخاب کنم که باهاش ارتباطی ندارم. قطعا داستانام رو از زندگی و تجربیات خودم می گیرم.

\n\n

ـ تا حالا چند تا فیلم ساختین؟
\nدقیقا یادم نیست. 9 ـ 8 تا کار کوتاه و 5 ـ 4 تا مستند. خیلی کم کار می کنم. خیلی.

\n\n

ـ برا هر اثرتون معمولا چقدر هزینه می شه؟
\nبستگی داره. من کار با هیچی هم ساختم. مثلا فیلم اولم فقط دوربین و فیلم خام از انجمن گرفتم و فیلم ساختم ولی برای بومرنگ 500 هزار تومن گرفتم که چون تو دریا فیلم برداری داشتیم آب رفت تو دوربین و 300 هزار تومن شد هزینه ی تعمیر دوربین و در واقع با 200 هزار تومن فیلم ساختم. ولی فیلم سُکار رو که ساختم شد 2 میلیون و نیم.

\n\n

ـ الان چه کاری دست تونه؟
\nمستند گیسکان.

\n\n

ـ این مستند رو برای جایی می سازین یا کلا شخصیه؟
\nکلا شخصیه. این کاره فرق می کنه. کار از 6 سال پیش شروع شده و تو این 6 سال یه دولتی عوض شده. با هر کسی قرارداد ببندی بالاخره فیلمشو یک یا 2 سال بعد یا حداکثر 3 سال بعد می خواد. چون مسئولی که با شما قرارداد می بنده می خواد تا زمانی که خودش پشت میز نشسته کار تموم شه و نتیجه اش رو ببینه. اگه بهش بگی پول به من بده و 6 سال دیگه فیلم تحویل بگیر بهت می گه تو دیوونه ای... برو. وقتی رفتم منطقه گیسکان متوجه شدم فیلمی نیست که تو یه هفته و ده روز بشه تمومش کرد. فیلمو که ببینین متوجه میشین. بخاطر همین سراغ کسی نرفتم و مجبور شدم با هزینه ی شخصی بسازمش.

\n\n

ـ تا حالا چقدر براش هزینه کردین؟
\nوالا مبلغشو نگم بهتره ولی هر چی داشتم رفته.... جوایز جشنواره و پس انداز و ..... همه چیز... تمام دار و ندارم صفر شده.

\n\n

ـ آقای غریب زاده، معمولا برای کار مستند، چقدر از وقت تون رو تو منطقه سپری می کنین؟ مثلا برا همین مستند گیسکان چند روز و یا چند بار به منطقه سر زدین؟
\nتو این 6 سال 35 ـ 34 بار به منطقه سفر کردم و هر بار هم 4 تا 8 روز موندم. اون روز حساب کردم 150 روز رو تو منطقه گذروندم. تقریبا نیم سال. 

\n\n

ـ چی رو می خواستین نشون بدین که 6 سال طول کشیده؟
\n6 سال پیش که من رفتم منطقه ای بود که راه با دنیای بیرون نداشت. زندگی مردمش خیلی بدوی بود. زمستونا تو غار زندگی می کنن. اگه به کسی بگی ما هنوز غارنشین داریم کسی باور نمیکنه! این غار نشینی به نظر خودم پدیده ی مذموم یا دلیل فقر نیست و من اصلا با این نگاه نرفتم طرفش. این یه شیوه ی سنتی زندگیه که خودم هم باهاش موافقم و اگه ازم بپرسن بهترین روزهای زندگیت که تو این چند سال گذروندی چه روزایی بوده، من بدون تردید می گم تمام زمستونایی که با این مردم تو غار زندگی کردم. واقعا بی مانند و رویاییه. زندگیشون خیلی زیبا و قشنگه. شما نگاه کنید مثلا «کندوان» شکل توریستی داره. مردم می رن اونجا و پولی میدن و نگاه می کنن و عده ای هم میان اونجا می شینن و ادای زندگی در میارن در حالی که مردم گیسکان اون جا زندگی می کنن و تنها بازمانده ی این نوع زندگی تو کل ایرانه. ولی تا چند سال دیگه کسی اونجا زندگی نمی کنه و زندگی غیر ممکن می شه.

\n\n

ـ چرا؟
\nبخاطر مشکلاتی که دارن. کم آبی.

\n\n

ـ خب؟
\nمیخواستم اینو بگم. اونجا چون داره جاده زده میشه و اونا وصل می شدن به دنیای بیرون، من مطمئن بودم که داره اتفاقاتی می افته.

\n\n

ـ چه اتفاقاتی؟
\nاز 6 سال پیش، پیش بینی می کردم که داره زندگی اونجا دگرگون میشه و به خودم گفتم بزار این دگرگونی هم تو فیلمت باشه.

\n\n

ـ این دگرگونیا به نظر شما مثبته یا منفی؟
\nمثبته.

\n\n

ـ خب این که فضای طبیعی و صمیمی که داشتن، داره از بین می ره به نظر شما مثبته؟
\nاز یه نظر مثبته و از یه نظر هم منفیه. خودم وقتی می رم اونجا هنوز دوست دارم به فضای قبل باشه ولی به خودم میگم خب تو الان به عنوان یه توریست رفتی و دوست داری این جوری بمونه، این مردم چه گناهی کردن که نتونن به جای کپر تو خونه ای مثل ما زندگی کنن؟ فیلمو که ببینین خودتون می تونین قضاوت کنین!! تکنولوژی بار مثبت و منفی با هم داره.

\n\n

ـ چطوری به گیسکان رسیدین؟ کی اونجا رو بهتون معرفی کرد؟
\nما یه دوستی داریم که تو جهاد کشاورزی کار می کنه به نام آقای کوروش آریاپور که خودش بچه ی اون منطقه است. من تو عمرم هیچ انسانی مثل ایشون دلسوز ندیدم. برای مردم اون منطقه بی نهایت زحمت می کشه. منو هم نمی شناخت. به واسطه ی دوستی فهمیده بود من فیلمسازم. گفت موضوع خوبی برات سراغ دارم و به درد تو میخوره که مستند بسازی. من هم همینجوری گفتم بریم. رفتیم و منطقه رو معرفی کرد و اونقدر به نظرم عجیب و جالب بود که از اون به بعد دیگه خودم رفتم و الآن هم اونقدر باهاشون آشنا شدم که ...

\n\n

ـ تنها رفتین؟ فیلمبردار یا کمکی با خودتون نبردین؟
\n  نمی تونستم از بوشهر کسی رو با خودم ببرم به چند دلیل. یکی این که این کار بیمه نبود. وقتی شما با کسی قرار داد می بندین تو قراردادتون بخشی برای بیمه کم می کنن. من قرارداد نداشتم. همینجوری رفتم. حالا یه فیلمبردار هم با خودم می بردم. اونجا مار هست، عقرب هست، گرگ و پلنگ هست... اصلا نمی تونست تحمل کنه. کوه پیمایی زیاد... کی از شهر می یاد و می تونه اینقدر کوهپیمایی کنه!! من خودم 8 ساعت هم کوه پیمایی و پیاده روی کردم، از 8 صبح تا 4 بعد از ظهر. اگر هم بیاد بعدش دیگه رمق کار کردن نداره. ضمن این که من پول هم نداشتم بهشون بدم تو شهر که بخوان فیلمبرداری کنن رقمی می گیرن حالا بخوان بیان اونجا فیلمبرداری! از همش مهم تر؛ من داشتم وسط خونواده های اونجا زندگی می کردم. به من اعتماد داشتن و با من جور شده بودن، حالا اگه من با خودم فیلمبردار یا صدا بردار می بردم باعث می شد که بین ما فاصله بیفته و فیلم من صمیمیت نداشته باشه.

\n\n

ـ مدتی که اونجا بودید، حادثه ی خاصی هم براتون پیش اومد؟
\nحوادث که زیاد بود ولی دو بارش واقعا خیلی خطرناک بود. 
\nیه بار تو زمستون، باید از دره ی هشت رود (شرو در گویش محلی ) می رفتم نارستان. من دو سه بار باهاشون رفته بودم و برگشته بودم و تو ذهن خودم مسیر رو بلد بودم. تا نصف راه هم باهام اومدن ولی بهشون گفتم خودم می رم. ساعت 9 و 10 صبح بود که راه افتادم ولی اشتباه بزرگی کردم و با خودم آب نداشتم. اونجا همیشه باید آب همراهت باشه ولی من گفتم زود می رسم و با خودم آب نبردم. رفتم تا سر دوراهی رسیدم ولی راهی رو که رفتم اشتباه بود و گم شدم و تشنگی منو زد. اگه تو گوگل ارث نگاه کنی می فهمی گم شدن تو اون منطقه یعنی چه! آبادی هم نیست و هر طرف بری فاتحه ات خونده شده. 16 کیلو هم وزن کوله پشتیم بود و تشنگی بلایی به سرم آورده بود که دیگه چیزی تشخیص نمی دادم و تمام قوام تحلیل رفته بود. می نشستم رو زمین و 10 متر جلومو می دیدم. بعد به خودم می گفتم می تونی خودتو به اونجا برسونی! روش تمرکز می کردم و می رفتم و دوباره می نشتم و 10 متر دیگه و همین جور ادامه می دادم. دیگه تشنگی کاری کرده بود که هیچ چی نمی دیدم. بیناییم کلا کم شده بود و هیچی نمی دیدم. نمی دونم کجا بودم و چطوری بود؛ همیجور خودمو می کشیدم. جایی رسیده بودم که فاتحه ام هم خونده بودم و می خواستم دوربینمو بردارم و توش وصیت کنم که از پایین جایی که بودم صدای بز و خروس شنیدم. همین صدا بهم امید داد. من به این نتیجه رسیدم که واقعا امید به ادم انرژی میده، مثل سرم می مونه. منم جون گرفتم، چون هر جا صدای بز بیاد یعنی آبادی هم هست! هر جوری بود خودمو به بالا رسوندم. حتی نمی تونستم دستمو تکون بدم. لباسم سفید بود و فقط می تونستم بقه ی لباسمو تکون بدم. از دور منو دیدن و اومدن منو بردن پایین. پیرزنی بود که بهش می گن زن مرحوم علمدار، من حمله می کردم برای آب ولی اون نمیذاشت آب بخورم. بهم چایی داد. تو چاییش هم کلی فلفل سیاه ریخته بود. فکر کن داری از تشنگی می میری ولی باید چایی داغ و فلفل سیاه بخوری! بعدها فهمیدم که می خواسته دمای بدنمو با بیرون هماهنگ کنه که دچار سنگ کوب نشم. تازه خوبه که تو زمستون بود، اگه تو تابستون بود که حتما از بین می رفتم.
\nخطرات زیاد بود. شبایی بود که من با وحشت می خوابیدم. مار و عقرب کنار آدم رد می شد. زمستونا خیال آدم راحته که عقرب و مار نیست ولی یه بار توی غار نشسته بودم و کنده ی درختی رو هم انداخته بودیم توی آتیش. دو نفر بودیم و داشتم با طرف روبروییم حرف می زدم که یهویی دیدم با دمپایی بهم حمله کرد. من وحشت کردم و از جا پریدم و گفتم مگه چی شد؟؟!!
\nنگو عقرب بزرگی توی پوست کُنده ی درخت بوده و ما که انداختیمش توی آتیش بیرون اومده و اومده بود روی پای من و اگه نیشم می زد کارم تموم بود.
\nاین جور چیزا زیاد بود. من هنوز روحم اونجاست. از سال دوم به بعد تقریبا منزوی شدم. الآن دیگه از خونه بیرون نمی رم.

\n\n

ـ چرا؟
\nنمی دونم. از خونه که بیرون می رم حالم بد می شه. جامعه و ماشینا و مردم رو که می بینم ... .

\n\n

ـ بخاطر سکوت اونجا یا صلح و صفاش؟
\nآفرین. هم سکوتش و هم صلح و صفاش. هم سادگی آدماش. خانمم می دونه من بیرون نمی رم. خیلی خیلی کم. هفته ای یه بار می رم سینمای جوان برای تدریس که نزدیکه و پیاده می رم. الآن که برای تدوین فیلمم باید برم باغ زهرا برام عذابه. عزا می گیرم و میگم خدایا چطوری خودمو برسونم اونجا و برگردم؟!

\n\n

ـ وسوسه نشدین کلا برین گیسکان زندگی کنین؟
\nچرا. اتفاقا به خانمم هم گفتم.

\n\n

ـ خب، خانم و بچه ها چی می گن؟
\nراضی نیستن ولی خودم بارها جدی بهشون گفتم که دلم می خواد برم اونجا برای همیشه که این شهر و آدما و مشکلاتشونو نبینم. برم اونجا برای خودم یه کپر و چند تا بز داشته باشم. مگه آدم چند بار زندگی می کنه؟

\n\n

ـ آقای غریب زاده با چه دوربینی فیلم برداری می کنین؟
\nدوربین مستند سازی باید کوچیک باشه و با کیفیت. وقتی باهاشون صحبت می کنی اگه دوربین بزرگ باشه خودش یه حجاب می شه. دوربین فول اچ دی ضبط کنه و کوچیک و سبک و قابل حمل مناسبه.

\n\n

ـ فلسفه ی هنر، زیباییه و هیچ وقت از هم جدا نبودن و فکر کنم ضلع سوم اینا استقلال باشه. وقتی هنر سفارشی شه، این فلسفه هم کلا از بین میره. نظر شما در این باره چیه؟
\nمعیار همین چیزیه که شما می فرمایید. هنرمند باید از هر قید و بندی آزاد باشه که بتونه درونیات خودشو تو اثرش متجلی کنه ولی فیلم سازی مثل نویسندگی نیست. نویسنده یه کاغذ و قلم می خواد و امکانات دیگه ای نیاز نداره. بزرگ ترین نویسنده ها تو فقر، آثار بزرگ خلق کردن ولی فیلم سازی پول می خواد و برای همین کارهم باید بری سراغ تهیه کننده. تهیه کننده هم  سیاست هایی داره و وقتی پول میده، چیز خاصی رو می خواد و همه جای دنیا هم این موضوع هست. سینما کلا نیازمند پوله و کسی هم که پول میزاره، اعمال سلیقه می کنه. 

\n\n

ـ یعنی عملا هنر تجاری؟
\nبرا همین من میگم سینما هنر نیست. یکی از مواردی که باعث میشه بهش نگیم هنر، همینه. یه نقاش هر چیزی رو که بخواد نقاشی می کنه و بعد مرگش نقاشیاش رونمایی میشه ولی یه فیلمساز باید به سیاست های روز تن بده، حتی اگه تو هالیوود باشه. شما تو هالیوود نمی تونی فیلم بسازی و تبلیغ حماس و ایران و حرب ا... لبنان کنی، هیچ کمپانی ایش به شما پول نمیده. هر کسی که به شما پول میده ازتون توقع داره که در خدمتش باشی. بخاطر همین سینما وجه مستقلش خیلی خیلی کم رنگه.
\nحالا یه عده ای میگن ما پول می گیریم ولی نگاه خودمون هم داریم که این برا من خیلی خنده دار و غیر قابل قبوله. اصلا فیلم سازی مستقل، فیلمسازیه که از کسی پول نمی گیره و از جیب خودش فیلم می سازه، حرف خودشو می زنه و تبعاتش هم می پذیره چون شوخی نیست؛ ممکنه شما فیلمی بسازی که به مذاق خیلی ها خوش نیاد، پس باید هزینه هاشو هم بپذیری. برای همین فیلم سازی مستقل شوخی نیست. فقط به حرف هم نیست. الآن میگن فیلم سازان مستقل ولی من تو ایران زیاد کسی رو مستقل نمی شناسم.

\n\n

ـ اگه فیلمساز استقلالشو حفظ کرده باشه می تونیم بگیم هنرمنده یا بازم نه؟
\nنه. 

\n\n

ـ پس باید بگیم آقای داریوش غریب زاده یه تکنسین خوبه؟
\nبله. تکنسین خوب. تمام.

\n\n

ـ پس یه هنرمند نیست؟
\nهنرمند یعنی آرتیست. از قدیم هم به هنرپیشه می گفتن آرتیست، چون بازیگری آرته. فیلمسازی و سینما خیلی تکنیکیه. شاید خیلی ها به من بخندند و بگن این حرفش با منطق سازگار نیست و نظرشون هم محترمه ولی من نمی تونم نظر خودمو کتمان کنم. به نظر من سینما اصلا هنر نیست. 30 درصد استعداد و 70 درصد مهارت. هنرمند خطاط و نقاش و مجسمه سازه.

\n\n

\n\n

ـ عکاسی چی؟
\nعکاسی هم باید تکنیکشو یاد بگیری. هنر ذاتیه. حالا منو ببرن بهترین دانشکده ی نقاشی فرانسه، من نقاش نمیشم. هنرمند گوهر داره. نمیشه که تولید انبوه هنرمند داشته باشیم. هنرمند قائم به ذات دنیا می یاد ولی هیچ کس فیلمساز دنیا نمیاد، یاد میگیره. بین یاد گرفتنه و بودن. یکی به دنیا که میاد موهاش زرده و یکی هم یاد میگره که موهاشو زرد کنه؛ حالا کدوم یکی موهاش واقعا زرده؟ حقیقت تو کدومه؟ خب همون که موهاش خودش زرده نه کسی که رنگ کرده. من خودم فیلمسازم ولی میگم سینما مثل رنگ کردنه.

\n\n

ـ با این تفاصیلی که می فرمایید به نظر شما وضعیت هنر و هنرمندان استان چطوریه؟ با تعریف شما چقدر هنرمند واقعی داریم؟
\nمن نمیتونم درباره دیگران نظر بدم. اگه بگم نداریم فردا میگن این کیه که درباره ی هنرمندان صحبت می کنه. من قضاوتی نمی کنم و نمیشه چیزی در مورد جمع گفت.

\n\n

ـ آقای غریب زاده، شما آخرین مدرک تحصیلیتون چیه؟
\nمن دیپلم گرفتم. 

\n\n

ـ دیپلم چی؟
\nدیپلم فرهنگ و ادب بود اون موقع. نظام قدیم. دیگه بعدش هم نرفتم چون اعتقادی به دانشگاه نداشتم که برم ادامه بدم. احساس می کنم همون دیپلم هم نباید می گرفتم. اگه برگردم عقب سوم راهنمایی از مدرسه میام بیرون. دیگه 4 سال بعدی عمرمو تو مدرسه نمیگذروندم!

\n\n

ـ به جاش چکار می کردین؟
\nاگه رفته بودم به جاش تو مردم هم گشته بودم بهتر از اون 4 سال بود. احساس می کنم تو این سیستم آموزشی تا سوم راهنمایی کافی بود. همه چیز یاد گرفته بودم. سواد خوندن و نوشتن. از سوم راهنمایی تا دیپلم دیگه چیزی به من نداد. این 4 سال می تونستم برم بین مردم و تجربه های دیگه ای کسب کنم.

\n\n

ـ فکر می کنم المان خاصی که هم تو فیلم نامه هاتون وجود داره و هم تو فیلم هاتون و باعث کشش و جذب مردم به کارهاتون شده، خود مردم باشن. مردم بودن که قضاوت کردن. خودتون چه نظری دارین؟
\nجوابتونو با کار اخیرم می گم. من رفتم اونجا. فضای بسیار شگفت انگیزیه. من می تونستم درباره ی طبیعت هم فیلم بسازم. یه هفته بمونم و جلوه های طبیعی رو بگیرم به خصوص بهارش، از برج ده به بعد که مثل تابلوهای نقاشی می مونه و بی نظیره. ولی من فکر میکنم اگه مردم رو از این فضا بگیری دیگه چیزی نمی مونه. مردمن که ستیز با طبیعت دارن و تو غارها زندگی می کنن و کلا زندگی دارن. تمام شکوه اون کوهستان با آدما معنا پیدا می کنه. حضور انسان معنا میده و باعث میشه ارتباط برقرار کنی. قبلش ارتباطی نیست و جامده ولی با انسان ارتباط عاطفی برقرار می کنی. من هیچ وقت نمی تونم انسان رو از کارهام حذف کنم. مثل این می مونه که شما میزی بسازی و پایه هاشو نزاری. خب نمیشه.

\n\n

ـ چند تا سوال خصوصی هم ازتون بپرسم. شما کی ازدواج کردین؟
\nسال 67.

\n\n

ـ چند تا بچه دارین؟
\nسه تا. پسرم امین که از همه بزرگ تره، لیسانس شیمی داره و تو نیروگاه کار می کنه. دخترم غزل امسال لیسانس پلیمر می گیره و دختر کوچیکم غزاله هم امسال می ره دوم دبیرستان.

\n\n

ـ بچه هاتون هم به کار فیلمسازی علاقه دارن؟
\nعلاقه داشتن ولی دورشون کردم.

\n\n

ـ چرا؟
\nخلاصه و رک بگم؛ چون نمی خواستم به سرنوشت خودم دچار شن.

\n\n

ـ مگه سرنوشت شما چی شده؟
\nبا هنر نمیشه تو کشور ما معاش رو تامین کرد مگر این که بخوای کار تهی بسازی. اگر بخوای که فیلم خودتو بسازی و با خودت صادق باشی، نمی تونی. تو کل دنیا کافیه 30 درصد ارتباط داشته باشی و 70 درصد پشتکار ولی تو کشور ما برای فیلم سازی کافیه 3 درصد استعداد داشته باشی و 97 درصد رابطه، به خصوص تو فیلمسازی که به پول نیاز داره. خب وقتی ملاک و معیار شایستگی نیست...
\nمن در مورد خودم حرف نمی زنم ولی حداقل دو تا فیلم ساز بوشهری هست که کل کشور می شناسنشون. حالا سوال من اینه؛ سید رضا صافی و احسان عبدی پور دیگه باید چکار کنن که ثابت بشه لیاقت و شایستگی فیلم سازی دارن؟! احسان عبدی پور دیگه باید چکار کنه که ثابت شه فیلم سازه؟ اتفاقا تو این دولت که دم از فرهنگ می زنه اوضاع ایشون بدتر شده. مافیایی هستن که فقط برای تهرونیا هستن. به ما میگن شهرستانیا و معتقدن فقط تهران. نه فقط کمکشون نمی کنن بلکه سنگ هم میندازن جلوی پاشون. حالا مگه من دیوونه هستم که بچه ام رو بندازم تو خط سینما؟

\n\n

ـ خب ایشون هم می تونستن در کنار شغل اصلیشون به علاقه شون که فیلم سازیه یا تکنیک دیگه ای هم بپردازن! مثل خود شما که بازنشسته ی تامین اجتماعی هستید و فیلم سازی هم می کنید.
\nببینید از نظر عاطفی درگیرت می کنه و مشکل برات ایجاد می شه. بچه ی من میره جلو و می فهمه که توانایی داره ولی دسته ای هستن که جلوشو گرفتن و نمی زارن پیش بره و وقتی اینو می بینه خیلی اذیت می شه. میگه کاش اصلا نیومده بودم وارد این عرصه شم. وقتی تو خودمو می بینم و تایید کارشناسا و اهل فن هم دارم که تو می تونی ولی ....
\nمثالش اینه که یه باغیه پر از میوه و دورش دیواره. این باغه مال ما نیست و صاحب داره. ما  مثل آدمایی هستم که می خواد از دیوار بپره و بره آلبالویی بچینه. در این حالت میگن این کیه که اومده؟ دزده؟ من اینو می گم . شما هم بنویسید، بودجه ی سینما، بودجه ی فرهنگ و تو همه ی عرصه ها، ثروت ها دست چند نفر خاصه. یه باند خاصن.

\n\n

ـ باغه مال کیه؟
\nمال چند نفر خاصه.

\n\n

 

\n\n

ـ می شناسیدشون؟
\nلازم نیست من معرفیشون کنم. شما نگاه کنید تو سینمای ما چند نفرن که می تونن بودجه ی میلیاردی بگیرن و فیلم بسازن! پول خودشون هم برنمی گردونن ولی همیشه بهشون این پولا تعلق می گیره. شما 8 میلیارد و 15 میلیارد رو در نظر بگیر و 150 میلیون. چجوریه که فیلم ساز بوشهری با 150 میلیون فیلم می سازه و چنان مردم رو تحت تاثیر قرار می ده که 10 دقیقه مردم تو سینما سر پا می ایستن و براش کف می زنن؟! ولی فیلمسازی که چند میلیارد گرفته....
\n کلا یه سیستمیه که مافیا دارن. این مافیا تو سینما هست، تو فوتبال هست، تو مسکن هست، تو تجارت هست... هر جا که بوی پول و شهرت هست، مافیا هم هست. باندهای مافیایی رو همه چیز چنگ انداختن و اجازه نمی دن و باید اینو قبول کرد. وقتی نیروی انسانی رو از کشوری بگیری دیگه چیزی نمی مونه و وابسته می شی به چین. حالا یا می پذیری یا میگی ان شاءا... که گربه است!!

\n\n

ـ  از همون سال 54 که شما کارتونو شروع کردید، اوضاع همینجوری بود؟
\nنه. تو دهه ی شصت فضا سالم تر بود. تو سالای جنگ کسی دنبال پست و مقام و ثروت نبود. مسئولینی بودن که حقوق هم نمی گرفتن و از جیبشون برای انقلاب هزینه می کردن ولی بعدش دیگه....

\n\n

ـ از کی اوضاع بدتر شد؟
\nاز وقتی که قشری روی کار اومدن به نام آقازاده ها.

\n\n

ـ آقای غریب زاده، کدوم فیلمتون بیشتر جایزه برده؟
\nبومرنگ بیشتر جایزه برد. اونم بخاطر این که خوب عرضه شد. عرضه کردن خیلی مهمه.

\n\n

ـ شما کدوم یک از آثارتونو بیشتر دوست دارین؟
\n{ با خنده}: الآن هیچ کدومش. 

\n\n

ـ قبلا چی؟
\nلاک پشت. هنوزم فیلم لاک پشت رو بیشتر دوست دارم.

\n\n

ـ ممکنه فیلم گیسکان رو که می سازین، جای لاک پشت رو بگیره؟
\nهیچ وقت درباره ی فیلمای خودم حرف نمی زنم ولی شک نکنین که «گیسکان» فیلمیه که خودتون هم که نگاش کنین عجیبه براتون.

\n\n

ـ چند دقیقه است؟
\n60 دقیقه. بلنده.

\n\n

ـ بجزء مسائل مالی، مهم ترین مشکلی که در حوزه ی تخصصی و زندگی شخیصیتون داشتید، چی بوده؟
\nهیچی. من با زن و بچه هام دوست و رفیقم و خوشبخت ترین انسان روی کره ی زمینم. دوستام همه عالی ان. خداوند بهترین خانواده، برادرا و خواهرا و بهترین زن و بچه ها رو بهم داده و همه عالی ان و من هیچ مشکلی با کسی ندارم.

\n\n

ـ پس فقط می مونه مسائل اقتصادی؟
\nبله. اینم آدم باهاش می سازه. میگن « شب سمور گذشت/ پای تنور گذشت». اینم آدم باهاش می سازه.

\n\n

ـ شما چند تا خواهر و برادر بودید؟
\n8 تا.

\n\n

ـ شما بچه ی چندم بودین؟
\n3 نفر بعد من بودن.

\n\n

ـ خواهر و برادرای دیگه تون هم تو این حوزه ها نیستن؟
\nنه خوشبختانه.

\n\n

ـ پدرتون چه شغلی داشتن؟
\nماهی فروش بود. یه دکه داشت. سینی ماهی فروشی تو بازار.

\n\n

ـ شما فرمودید که هیچ کلاسی برای فیلمسازی نرفتین. از کجا متوجه شدین اولین کاری که انجام دادین، «مسخ»، یه فیلم کوتاهه؟ فیلم نامه اش رو چطوری نوشتید؟
\nآزمون و خطا شد. الآن که نگاش می کنم می بینم اصلا فیلم نیست. فیلم نامه هم نیست. هر چند تو زمان خودش جایزه کارگردانی و تیتراژ رو گرفت ولی اصلا فیلم نیست. بهتون گفتم مثل مهارته. فقط توی عمل و تداوم کار شما یه فیلمساز می شید. همیشه به شاگردام هم میگم. میگم اگه می خواین فیلمساز شین با گوشی موبایلتون فیلم بگیرین و با کامپیوتر فیلم ساز می شین. همه اش عملیه.

\n\n

ـ توی کلاسای انجمن سینمای جوان هم حضور پیدا نکردین؟
\nنه.

\n\n

ـ پس از وقتی انجمن تاسیس شد شما رفتین و گفتین من فیلمسازی کار کردم و فیلمبرداری کار کردم؟
\nبله. همینجوری شد.

\n\n

ـ شما به این اعتقاد دارین برای این که فیلمساز خوبی بشین باید فیلم زیاد ببینین؟
\nبله. دیدن فیلم خیلی خیلی مهمه. من خودم مونتاژ رو بر اساس دیدن فیلم زیاد یاد گرفته بودم.

\n\n

ـ بیشتر چه جور فیلمایی و فیلمای کجا رو می بینین؟
\nمن خودم تا اونجایی که می تونم فقط فیلم کوتاه می بینم و فیلمای بلند هم فقط انیمیشن های پیکسار، انیمیشن های بلند والت دیسنی.

\n\n

ـ فیلم های هالیوود یا سینمای اروپا چی؟
\nفیلمای هالیوود رو می بینم. فیلم هایی مثل «لئون» یا « ترمیناتور» کلاس فیلم سازی ان ولی سینمای اروپا رو نه؛ اصلا درکش نمی کنم و نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم.

\n\n

ـ چه ژانری رو بیشتر دوست دارین؟
\nژانر فرقی نمی کنه. روایت رو دوست دارم. روایت کلاسیک رو بیشتر دوست دارم. حالا تو ژانر وسترن باشه یا پلیسی یا اجتماعی ولی روایتش کلاسیک باشه. سینمای قصه گو و داستان گو. با سینمای غیر قصه گو نمی تونم ارتباط برقرار کنم.

\n\n

ـ بهترین فیلمی که تا حالا دیدین چی بوده؟
\nچند تا فیلمه که خیلی دوسشون دارم. یکی «جاده» فلینی؛ یکی «دیکتاتور بزرگ » چاپلین و فیلم «لئون».

\n\n

ـ کارگردان خاصی هم هست که کاراشو بپسندین؟
\nهیچکاک. به نظرم هیچکاک بزرگ ترین کارگردان تاریخ سینماست.

\n\n

ـ کارگردانای ایرانی چطور؟
\nنه.

\n\n

\n\n

ـ مرحوم حاتمی چطور؟
\nمن بزرگ ترین مشکلی که دارم با حاتمی هست و بیضایی.

\n\n

ـ چرا؟
\nچون فقط ایرانی ها می فهمند چی میگه و فقط دیالوگه. مثلا میگن دیالوگ های ماندگار علی حاتمی. ما با تصویر سر و کار داریم. مگه رمانه که دیالوگش مهم باشه؟ مگه نمایشنامه است؟ تو نمایشنامه دیالوگ باید قوی باشه نه تو سینما. فیلمای حاتمی و بیضایی هر جای دیگه دنیا باشه کسی ازش چیزی نمیفهمه. حتی حاتمی کیا. فیلمای حاتمی کیا خیلی محلیه. سینما یه پدیده ایه که باید با تمام فرهنگ ها ارتباط برقرار کنه. 

\n\n

ـ فرهادی چطور؟
\nفرهادی فقط کارگردان خوبیه. بهترین کارگردان تاریخ سینمای ایرانه. 

\n\n

ـ به نظر شما جدایی نادر از سیمین حقش اسکار بود؟
\nنه.

\n\n

ـ شما هم فکر می کنید سیاسی بود؟
\nتو تمام فستیوالا و جشنواره ها، عواملی غیر از هنر توش تاثیر داره... از جشنواره ای تو بندر ریگ تا اسکار و کن.

\n\n

ـ تئاتر چی؟
\nراستش من علاقه ای به تئاتر ندارم. تئاتر خیلی محدودیت داره. تو سالن یکی جلو نشسته و یکی عقب. یکی بالا تو لژه و یکی راست و یکی چپ و هر کدوم برداشتشون از صحنه ای که دیدن متفاوته. هر کدوم یه چیزی می بینن چون زاویه ی دیدشون متفاوته و هر کدوم از تماشاگرا یه تعریفی از این تئاتر دارن. اصلا قابل مقایسه با سینما نیست.

\n\n

ـ پس تئاتر هم هنره؟
\nبله. چون بر اساس بازیگریه و جاری در زمان؛ تو سینما می تونی فیلم رو کات کنی و تدوین کنی ولی تئاتر زنده است و هنره.

\n\n

ـ پس تدوین گر رو می تونیم یه هنرمند حساب کنیم؟
\nاینو نمی تونم جواب بدم. به نظرم تدوین گر هم کار رو یاد میگیره و کلا سینما یه صنعته؛ تکنیکه.

\n\n

ـ آقای غریب زاده، چند وقت پیش خبری پخش شد توی رسانه ها مبنی بر این که شما برای درمان خواهرتون، جوایزتون رو فروختین. قضیه چی بوده؟ صحت داره؟ کسی برای کمک نیومد؟
\nبه این قضیه نپردازیم بهتره. خدا رو شکر خواهرم هم شفا پیدا کرده.

\n\n

ـ شما از همون ابتدا که کار رو شروع کردید و یا همون اواخر دهه ی شصت که مشکلات زیاد شد و مافیا رو درک کردین، چرا فیلمسازی و سینما رو رها نکردین؟
\nنمی دونم. شاید اشتباه.

\n\n

ـ اشتباه کردین یا علاقه داشتین؟
\nاشتباه بود. می دونین چرا؟ برای این که آدم حق نداره بخاطر دلش به دیگران فشار بیاره. من مجرد نبودم. این اشتباهه. الآن هم دیگه تو سن و سالی نیستم که بخوایم برگردیم و جبران کنیم. همیشه می گفتیم یکی پیدا میشه. به خودمون دلداری میدادیم و می گفتیم درست میشه. حتی تا 15 سال پیش هم من خیلی امیدوار بودم. ولی بعدش دیدم که اصلا قضیه این نیست که ما داریم می بینیم. یه شبکه ایه که ... 

\n\n

ـ پس اگه برگردین سال 54، دیگه این مسیری رو که اومدین انتخاب نمی کنین؟
\nابدا. ابدا و اصلا.

\n\n

ـ پس چکار می کردین؟
\nمی رفتم شغلی پیدا می کردم. آدم باید شغلی داشته باشه که فردا جلوی زن و بچه اش شرمنده نشه.

\n\n

ـ داریوش غریب زاده اگه فیلم ساز نمی شد، چکاره می شد؟
\nنمی دونم. شاید همون کارگر چاپخونه بودم ولی دیگه یه بخشی از وقت و انرژیمو تو یه راه بیهوده ای تلف نمی کردم. 150 روزی که تو گیسکان بودم، اگه برای هر کسی کاری می کردم دستمزدشو بهم می داد.

\n\n

ـ نمی تونید اینجوری ببینیدش که 150 روز رو برای دل خودم رفتم توی طبیعت؟
\nهمون دیگه. نباید برای دل خودت باشه، چون خودت تنها نیستی که!! پس خانواده چی؟

\n\n

ـ پس میشه گفت شما همه ی کاراتونو برای دل خودتون ساختین؟
\nبله و این خیلی بده. جنایته ها...

\n\n

ـ جنایت در حق خودتون هم هست؟
\nنه. خودم که رفتم دنبال دلم و فیلمم هم داره آماده میشه. کسی باید وارد این حوزه بشه که پولدار باشه. بچه پولدار. هیچ فیلمسازی تو ایران نیست که من نشناسم. حقیقتش تا حالا من خودم تو اونایی که کارشون درسته بچه پولدار ندیدم. همه شون هشتشون گرو نوشونه. آرزو به دلمون موند که رفیقی داشته باشیم فیلمساز باشه و شمال تهران هم خونه داشته باشه. آدم یک لا قبا نباید بره دنبال سینما، مگر این که رابطه داشته باشه.

\n\n

ـ کل سینما یا فیلمسازی؟
\nکل سینما. ما جاروکش صحنه و آبدارچی داشتیم که الآن کارگردانه! چون راهشو پیدا کرده بود.

\n\n

ـ آقای غریب زاده اگه بخواین بهترین و بدترین رخداد زندگیتون رو بگین، به چه موردی اشاره می کنین؟
\n بدترینش همین اتفاقی که برای خواهرم افتاد. چون شوکه شده بودم و تا حال تو خوانواده مون چنین چیزی نبود ولی الحمدا... الان حالش خوبه.

\n\n

ـ بهترینش چی؟ روزی که ازدواج کردین؟ تولد بچه هاتون؟ یا روزی که جایزه بردین؟
\nروزی که بگم خیلی خیلی و بینهایت خوشحال بودم هیچ کدوم از این روزا نبود. روزی که دیوانه وار خوشحال بودم روزی بود که خرمشهر آزاد شد. اون روز هیچ وقت از خاطرم محو نمیشه. مثه معجزه بود. روز عجیبی بود.

\n\n

ـ فیلم هم گرفتین؟
\nنه. بعضی وقتا اونقدر خوشحالی که هیچی یادت نمیاد. تابستون بود و گرم بود. مردم تو خیابون شیشم بهمن و صلح آباد و چهار محل شادی می کردن. هیچ کس باورش نمی شد که خرمشهر آزاد شده. هیچ وقت مردم ایران رو اینقدر شاد ندیده بودم.

\n\n

ـ ان شاءا... کی می تونیم فیلم گیسکان رو ببینیم؟
\nبه امید خدا حداکثر تا اول تیر تدوینش تموم میشه و می مونه تنظیم رنگ و صدا و تا یک ماه و نیم دیگه آماده ی نمایش میشه. باید روش کار کنم. باید همه جا عرضه اش کنم تا پولش برگرده.

\n\n

ـ خانواده تون مشکلی نداشتن با سفرهای شما یا با فیلم سازیتون؟ اعتراض نمی کردن؟
\nنه. یعنی هست ولی نمی گن. تحمل میکنن. 

\n\n

ـ تشویقتون هم می کنن؟
\nتشویق نه ولی تنبیه هم نمی کنن!

\n\n

ـ برای کارتون الگو هم داشتین؟
\nنه.

\n\n

ـ پس می تونیم بگیم شما یک فیلمساز تجربی هستین؟
\nبله. واقعا همینجوری پیش اومد. هیچ وقت مشوقی نداشتم.

\n\n

ـ تو گیسکان که تشریف داشتین، پلنگ هم دیدین؟
\nندیدم ولی صداشو میشنیدم. صدای گرگ و پلنگ و انواع و اقسام حیوونای وحشی. من انواع و اقسام صداها رو شنیدم، حتی صدای بمبارون و موشک ولی هیچ صدایی به اندازه ی صدای پلنگ رعب تو دلت نمیندازه. خیلی هیبت داره. حیوونات که می بیننش از وحشت خشکشون می زنه.

\n\n

ـ آقای غریب زاده، مشکل دست راست تون مادزادیه یا توی حادثه ایجاد شده؟
\nموقعی که دنیا اومدم اینجوری شده. کشیدنش.

\n\n

ـ باعث مشکلتون نشده یا کاهش اعتماد به نفس؟
\nنه. کمکم کرده. یعنی باعث می شه که روحیه ستیزه گری و مبارزه تون قوی تر شه.

\n\n

ـ چند تا سوال هم از غزاله خانم بپرسیم. شما با تخصص پدرتون مشکلی ندارین؟
\nنه. اتفاقا باعث شد علاقه مند به این کار شیم. خودم تو چند تا کار کوتاه بازی کردم و داور جشنواره کود ک و نوجوان تو همدان هم بودم. در واقع کار پدرمون باعث شد شاخه های فرعی علاقه مندی هم در ما بوجود بیاد.

\n\n

ـ بازیگریتون تو کارهای پدرتون بوده؟
\nنه. فیلم های دوستای پدرم بودن.

\n\n

\n\n

غریب زاده به همراه کوچکترین فرزندش، غزاله

\n\n

ـ برای ادامه ی زندگیتون و کارتون میخواین سینما رو ادامه بدین؟
\nمیخوام برای دانشگاه کامپیوتر بخونم ولی اگر شد و پدرم موافق بود تئاتر یا بازیگری رو ادامه می دم.

\n\n

ـ خواهر و برادرتون هم تو عرصه ی سینما حضور داشتند؟
\nخواهرم که تجربه ی بازیگری رو تو بچه گی دارن و الان هم هر از گاهی فیلمنامه ای می نویسن. برادرم هم که سرش شلوغه و در کل علاقه ای هم به سینما نداره.

\n\n

ـ پدرتون رو تشویق هم می کنید؟
\nکارشون رو که تدوین می کنن به عنوان یه تماشاچی بهشون نظراتمون رو میگیم و خودم هم سعی می کنم همیشه همراهیش کنم و تشویق.

\n\n

ـ تنبیه چطور؟
\n{باخنده}: نه.

\n\n

ـ ممنوم. آقای غریب زاده، اگر صحبت خاصی مونده، بفرمایید.
\nمن الآن خودم شاگرد دارم ولی به جوونا می گم اگر و اگر نمی تونن وارد روابط بشن و روحیه ی اینو ندارن اصلا از سینما برن کنار. برن دنبال آینده شون. برن دنبال یه شغل دیگه. مگر این که بتونن وارد ارتباطات شن. اگر چنین چیزی سراغ ندارن آینده ی خودشونو خراب نکنن و برن تو یه شغل دیگه.

\n\n

ـ از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزارم.

\n\n

غریب زاده، ساخت فیلم های ﻣﺴﺦ، ﺑﺮگ‌های دﻓﺘﺮم، ﻻک ﭘﺸﺖ، درﺧﺖ، ﻣﺮد آﺑﯽ، ﺗﯿﮏ ﺗﺎک، وﻧﮓ وﻧﮓ، ﻻک ﭘﺸﺖ، درﺧﺖ اﻟﻔﺒﺎء، ﺑﻮمرﻧﮓ و سکار را در پرونده دارد و هر یک از این فیلم ها، در جشنواره های مختلف حضور یافته و اغلب جوایزی نیز دریافت کرده اند.
\nباور، برگ‌های دفترم، جزیره‌ی نقاشی، بادسنج، اتوبوس، دفترچه‌‌ی نوروزی، کلید، آب، تلخ و شیرین، گردنبندهای یاس و سیره ی غمگین نیز از جمله فیلم نامه های منتشر شده ی داریوش غریب زاده است.

\n\n

\n\n

منبع: ماهنامه فکرشهر ـ شماره سوم

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر