جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: هرصبح، «خدانظر» و «علی کرم»،  هر دو «ورزا سوزو» را به «گارو» می برند و به کمک همدیگر کار آبکشی از چاه را آغاز می کنند. خدانظر در گارو رفت و برگشت «ورزا» را بر عهده دارد و علی کرم  با دور کردن خار و خاشاک بر سر راه جویبار و بستن آب روی کرت های پر شده، آب جویبار را به سوی کرت های دیگر هدایت می کند...
کد خبر: ۸۸۶۴۲
سه‌شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۹

فکرشهر ـ هیبت اله بهرام زاده: سکوت شبانه روستا با بانگ خروس و شیهه گهگاه اسب ها در سپیده دم شکسته می شود. جیر جیر چرخ چاهِ آب که ما در گویش محلی به آن «چهاب» می گوییم، در فضا پیچیده است. گاو نری که آب را از چاه بالا می کشد، سرمست از بوی علف در گذرگاهی که برای کشیدن آب در زمین کنده شده و ما به آن « گارو» می گوییم، آب را به حوض پیشخوان ریخته تا روانه جویبار شود. همه روز در سپیده دم که چوپانان گله های گوسفند و بز را به چَرا می برند، آوای زنگوله هایی که بر گردن پازن ها و قوچ ها بسته شده، موسیقی گوشنوازی است که روستا را بیدار می کند. بانگ خروس، شیهه اسب و جیر جیر چرخ چهاب و اذان مناره مسجد، نوای دسته موسیقی روزانه روستای ماست.

بزرگترها به روال هر روز با شنیدن اذانی که «قنبر مِش صدیف» بر بام مسجد می خواند، بیدار می شوند.

«مش واسقُلی» از «بورکی» آمده و پدر در کنار چهاب دو هکتاری خودمان، زمینی را به او واگذار کرده است. مش واسقُلی کشت و کار تابستانی را به خانواده ما یاد داده است. 

هرصبح، «خدانظر» و «علی کرم»،  هر دو «ورزا سوزو» را به «گارو» می برند و به کمک همدیگر کار آبکشی از چاه را آغاز می کنند. خدانظر در گارو رفت و برگشت «ورزا» را بر عهده دارد و علی کرم  با دور کردن خار و خاشاک بر سر راه جویبار و بستن آب روی کرت های پر شده، آب جویبار را به سوی کرت های دیگر هدایت می کند. 

صدای چرخ های چهاب مِش واسقلی و ما، خِر و خِر جاروهای زنان در حیاط،  قد قد مرغان و بغ بغوی کبوتران که کم و بیش در همه خانه ها وجود دارند، شور و نشاط از سرگیری زندگی روزانه مردم روستای ماست.

 مش واسقُلی، زودتر از برادرانم از خواب بلند می شود.

پدر، ۲ هزار متر زمین به مش واسقلی واگذار کرده که با ۲۰ نخل از گونه های متفاوت احاطه شده است. در گستره هزار متری کرت هایی را تنباکو کاشته و باقیمانده از زمین را زیر کشت سبزیجاتی چون پَرپهن (پرپین)، گندنا، ریحان، بادنجان، کَدو، گوجه و نعنا برده تا با فروش آن، درآمد سالانه خانواده عیالوارش را به دست آورد. پول نقد در خانواده ها کم است و روزانه مقدار زیادی گندم و جو به صورت پایاپای با سبزیجات در شاه نشین دروازه مش واسقلی جمع می شود. تنها حقوق بگیر روستا، وکیل حسین، ژاندام بازنشسته ای است که پول نقد می پردازد. دست کم روزی دو ریال بادنجان و کدو و یک ریال هم سبزی می خرد. در این بین، پرپهن و بادنجان و کدو، بیشتر فروش دارند. «دی میرزا»، همسر مِش واسقلی و دخترش «صبری»، فروشندگان سبزیجات هستند.  

در زمین ۲۰ هزار متری خودمان، بخش بزرگی زیر کشت پنبه و شاهدانه رفته و بخشی نیز برای کشت تنباکو جدا شده است. هندوانه و طالبی هم در چهاب به اندازه نیاز خودمان کاشته می شود. ما نیز سبزی کشت های تابستانه را از چهاب مش واسقلی می خریم.

از زمانی که کشیدن  تریاک آزاد شده، خشخاش هم به سایر کشت های زمین چهاب افزوده شده است. زمین دو هکتاری چهاب با در تخته ای دولنگه به حیاط سوم ما راه دارد. 

تیغ زدن به گُمپ های خشخاش و گرفتن شیره و لول کردن تریاک مهارت می خواهد.

کاشت تنباکو و برداشت تریاک، هردو پر زحمت است. 

بوته های تنباکوها که قد می کشند، زمان «اخته کردن»شان فرا می رسد. هر از گاهی از روی دمبرگ های پهن کنار بوته های  تنباکو، گُل هایی رشد می کنند که باید از ته شکسته شوند تا برگ های پهن، بزرگ تر و سالم بمانند. 

در پایان تیرماه که تنباکوها می رسند، کار آبدهی آن ها قطع شده و همه از ریشه بریده می شوند.

بوته های تنباکو باید صاف و یکدست، زیر آفتاب خشک شوند. گهگاه آن ها را زیر و رو می کنند تا حسابی سرخ و قهوه ای شوند. چند روز دیگر، روی تنباکوها را کمی نم می پاشند و پس از «دختر پیچ»، هر دسته را در برگی بزرگ از تنباکو پیچیده، با برگ نخل می بندند و درون کیسه مانندی که با برگ نخل ساخته شده و در گویش محلی «بَل » نامیده می شود، می گذارند.    

برای جلوگیری از دستبرد تنباکوها، میان زمین، لوکه ای می سازند و در آن جا نگهبانی می دهند.

تنباکویی که از «دشتستان» به «خشت» و «کنار تخته» می آورند، قاچاق است. تنباکوی «محمود احمدی»، گران ترین تنباکوی این منطقه است.

اداره دخانیات، پس از ژاندارمری، یکی از اداره های مهم ولی پر درآمد «کنارتخته» است. مامورین دخانیات، همواره برای ارزیابی از برداشت تنباکو به زمین ها سرکشی می کنند و با گرفتن باج، وزن تنباکوها را  کمتر از آنچه هست، ثبت می کنند.

عمق چاه کم و بیش 10 متر است و حدود سه متر آب دارد. «دول» که برای کشیدن آب از چاه است، یک ریسمان در جلو و دو ریسمان در پشت دارد. دو ریسمان پشت کوتاه ترند و سنگی نسبتا سنگین برای زیر آب بُردن دول به آن آویزان است. وقتی گاو به انتهای گارو می رسد، آب به «سنگاب» سرازیر می شود و در جویبار باریکی جریان می یابد. صدای ریختن آب در سنگاب هنگامی که دول بالا می آید و  چون آبشار می ریزد، منظره بسیار لذت بخشی ایجاد می کند.

هربار حدود ۲۰۰ لیتر آب به وسیله دول به سنگاب می ریزد. به تازگی «ورزا سُوزُو» خیلی «کِهرِه» شده است. هربار که بالا می آید سرش را  لبه سنگاب می گذارد و همچنان که زیر چشمی خدانظر را می پاید وانمود می کند که در حال آب خوردن است. 

 این رفتار ورزا سوزو از دیدِ خدانظر پنهان نمی ماند. در یکی از روزها که به اصطلاح  درحال آب خوردن است، خدانظر شلاقی به رانش می زند. ورزا چموش شده و فرار می کند. دور چرخ چاه می چرخد و به درون چاه سقوط می کند. خدانظرکه بسیار قوی و ورزیده است، طناب

محکمی را که به بدن  گاو وصل شده، سفت می گیرد و آن را آرام آرام شل می کند تا گاو بدون آسیبی به ته چاه برسد. چند تن از اهالی آبادی جمع می شوند و گاو را از ته چاه بیرون می کشند. اما در اثر این اتفاق، مهره کمر خدانظر آسیب جدی می بیند.
..........................
۱. چهاب: چاه آب بزرگ و گشادی است که معمولا به وسیله ی حرکت گاو در شیب «گارو»، آب را بالا می کشیدند و در نهایت به سنگاب ریخته و از جویباری  باریک به سمت زمین های زیر دست سرازیر می کردند.
۲. گارو: مسیر رفت و برگشت گاو به پایین است.
۳. پرپین: خُرفه
۴. گَندَنا: تره
۵. ورزا سوزو: گاو سفید رنگ و بخته ای بود که تنها برای بار کشیدن در اختیار داشتیم.
۶. کِهرِه: زیرک. نمونه ای از زیرکی های ورزا سورو باز کردن لنگر طویله  با شاخ هایش بود.
۷. محمود احمدی: روستایی نزدیک اهرم از توابع تنگستان است.
۸. لَوکِه: تخت گونه ای که چهار پایه اش از درخت گَز یا کنار و رویش با ساقه های نخل  پوشیده می شود.
۹. دخترپیچ: کلمه  تنباکوی «دخترپیچ» به معنای مرغوبیت تنباکوست. با توجه به عملکرد ظریف زنان و دختران و بسته بندی مناسب تنباکو این اصطلاح در مناطق جنوبی به ویژه دشتستان رواج زیادی دارد.
 

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر