پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: الان توی همه خانه ها، توالت های لوکس خوشبو، کاشی و سرامیک و آینه کاری شده است و سیفون و دستمال کاغذی و صابون و مواد ضد عفونی کننده فت و فراوان دارد. اما تا شصت سال قبل، توی بیشتر روستاهای دشتستان، مستراح نبود و زن ها قبل از طلوع آفتاب و مردها بعد از آفتاب...
کد خبر: ۹۱۴۱۲
يکشنبه ۰۶ تير ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۴

فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: الان توی همه خانه ها، توالت های لوکس خوشبو، کاشی و سرامیک و آینه کاری شده است و سیفون و دستمال کاغذی و صابون و مواد ضد عفونی کننده فت و فراوان دارد. اما تا شصت سال قبل، توی بیشتر روستاهای دشتستان، مستراح نبود و زن ها قبل از طلوع آفتاب و مردها بعد از آفتاب، کوزه آب برمی داشتند، به صحرا می رفتند و پشت بوته و درخت کارشان را انجام می دادند. تازه بعدها هم که مستراح خانگی مد شد، خیلی ها سر و میل استفاده از آن را نداشتند و صبح که از خواب بیدار می شدی، جای جای خانه اثر خرابکاری شبانه افرادی دیده می شد که شب حال نداشتند تا مستراح بروند و همانجا گوشه حیاط توی فضای باز، دوکُرکُپا می نشستند، دستشان را زیر چانه می زدند و کارشان را می کردند. بیچاره مادر خانواده مجبور بود صبح زود، بیلچه یا بیلک را بردارد، تا کمر خم شود و نجاست ها را از روی زمین بردارد و بیرون بریزد. 

استفاده از مستراح های خانگی که متداول شد، یکی از معضلات والدین، پا برهنه یا پاپِتی مستراح رفتن بچه ها بود. 

بعضی از بچه ها حوصله نداشتند دمپایی بپوشند یا فشار دقیقه نودی مثانه باعث می شد پا برهنه به مستراح بروند. والدین روی دو چپل کاری بچه ها خیلی حساس بودند، یکی پابرهنه مستراح رفتن و دیگری سرپا ادرار کردن. البته  نه به خاطر رعایت بهداشت، به این دلیل که در خانه نماز می خواندند و معتقد بودند «مستراح رفتن پوی پتی» خانه را نجس می کند و رزق و روزی را  کم. 

مادران همه فن حریف و کارکشته، گاهی  از ترشح و پشنگ ادرار که پاچه شلوار را خیس می کرد، می فهمیدند بچه کارش را  سرپایی انجام داده و این نهایت عصبانیت یک مادر بود که کم ترین مجازاتش، تنبیه با کونه «جاروف پَنگی» و تیرِ «نون بِرشن» بود. 
می گویند شخصی بود که همیشه عادت داشت سرپایی ادرار کند؛ هر چه هم مادرش کتکش می زد که «دی! پِرِشت بیرت، نشسته کارتو بکن»، به خرجش نمی رفت و حوصله شلوار درآوردن و نشستن و بلند شدن روی سنگ توالت را نداشت. اتفاقا یک شب که به مستراح رفته بود، هنوز کارش را شروع نکرده بود که با شلوار تا سرِ زانو پایین آمده، فریادزنان از توالت فرار می کند. معلوم می شود برادر بزرگ ترش قبل از او به مستراح رفته، با خیال راحت روی سنگ نشسته بوده و چون لامپ توالت سوخته بوده، چشمش نمی بیند و سرپایی روی سر و صورت برادر بزرگ شاشیده بود. 

آن ها هیچ وقت از این ماجرا سخن نگفتند، اما به نظرم آن شب برادر بزرگ تر فکر می کرده سقف چکه می کند و داداش کوچک هم ترسیده بود که مستراح، جن و غولک و از ما بهتران دارد.

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر