پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر- عبدالخالق عبدالهی: دوستی داشتم که آدم باسوادی بود و سنش هم خیلی از من بیشتر بود. او اهل شعر، ادبیات، موسیقی و کتاب و کتابت بود با یک «کتابی*» آب آتشین که همیشه دم دستش بود...
کد خبر: ۹۴۳۵۲
پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۱:۵۱

فکرشهر- عبدالخالق عبدالهی: دوستی داشتم که آدم باسوادی بود و سنش هم خیلی از من بیشتر بود. او اهل شعر، ادبیات، موسیقی و کتاب و کتابت بود با یک «کتابی*» آب آتشین که همیشه دم دستش بود. 

بسته به این که روز خوب یا بدی داشت، گاه شوخ می شد و شیرین سخن و گاه می افتاد روی دنده لج، طوری که با صد من عسل هم نمی شد خوردش. گاهی که  دل و دماغ خواندن نداشت، کتابی باز می کرد به دستم می داد تا من بخوانم. خودش هم به دیوار تکیه می داد، چشمانش را می بست و هر جا اشتباه می کردم، چشم بسته تذکر می داد. هر وقت روی کِنه لج بود فقط دنبال این می گشت  که یکی را پیدا کند و ازش ایراد بگیرد. یک بار که خیلی دمق و تو هم بود، دیوان حافظ را به دستم داد و گفت: بخوان. از قضا این بیت آمد: 

 بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش 

نمی دانم چرا احساس کردم در مصرع دوم یک «دل» کم  است.  پس این طور خواندمش: 

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته «دل» را محرم اسرار نهان باش 

مصرع دوم را که شنید انگار برق سه فاز گرفتش. یک باره چشمش را باز کرد از جا جهید و گفت: «یک بار دیگه بخونش بینوم». 

یک بار دیگر بیت را با همان دلِ اضافه خواندم. در حالی که صورتش از شدت عصابنیت سرخ شده و قیافه اش از «دون کارلئونه» در «پدر خوانده» هم جدی تر بود، نهیب زد: «این دلِ دومی چی بود»؟ 

با همان حال و هوای خامی و جوانی گفتم: «فکر می کنم حافظ یادش رفته «دل» دومی رو بنویسه یا شایدم تو چاپ جا مونده، من اصلاحش کردم...» بعد ادامه دادم: «این طوری وزنش بهتره، ببین: وین سوخته دل...» حرفم را قطع کرد و در حالی که آب دهانش را قورت می داد، با عصبانیت گفت: «اصلأ تو می فهمی وزن و عروض و قافیه چیه؟ مگه دیوان حافظ مغازه جگرکی سرِ دروازه است که هر وقت عشقت کشید دست کنی یه دل بزاری یه دل ورداری»؟

بعد که آرام تر شد، سیگاری آتش زد، آهی کشید، به دور دست خیره شد و گفت: «هیچکش توی دنیا نبوده که بهتر از خواجه شیراز جای دل را بداند». 

من آن روز با این اشتباه، فهمیدم که حق با اوست و همه جا نمی شود دل  گذاشت و دل برداشت.

* «کتابی»: شیشه نوشیدنی خیلی نازک و غیر ضخیم که در آن نوشیدنی می ریزند و توی جیب بغل کت می گذارند و به «کتابی بغلی» معروف است.

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر