جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»/ داستانک
فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: سال چهارم دبیرستان، هر روز صبح کتابم را برمی داشتم، می زدم به بیابان که برای کنکور درس بخوانم...
کد خبر: ۹۶۵۶۸
چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۳

فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: سال چهارم دبیرستان، هر روز صبح کتابم را برمی داشتم، می زدم به بیابان که برای کنکور درس بخوانم. 

نزدیکی های ظهر، گرسنه که می شدم، خودم را به قهوه خانه «بانو» می رساندم و بسته به وسعم، نیمرو، خاگ و پیاز یا به ندرت خورشت بی چلویی می خوردم. 

همان اطراف، مرد تقریبا مسنی، ناتور و نگهبان بود. 

بعد از ناهار، چند دقیقه ای می رفتم پیشش می نشستم. مرد، صدای بسیار خوشی داشت، آن قدر خوش، که وقتی می خواند، صدای چَه چَه زدنش مثل مخدری قوی، تمام خستگی نیم روزی را از تنم به دَر می کرد. 

گاهی که سرحال بود، نطلبیده و نخواسته می زد زیر آواز، از «ایرج» و «گلپا» و «مرضیه» و «دلکش» گرفته تا «شروه خوانی» و حتی «مصیبت اهل بیت» را استادنه می خواند. 

گاهی برعکس،  بُغ می کرد و هر چه اصرار می کردم، نم پس نمی داد. 

در چنین مواقعی، وقتی می گفتم «یه دهنی سیم بخون»، عینک خواندنش را با عینک دیدن عوض می کرد؛ زیر چشمی نگاهم می کرد و می گفت: «سیم نمیا». می گفتم: «یعنی چه؟» با دلخوری می گفت: «یعنی حوصله ندارم، یعنی خنده دل خَش میخا، گریه سر و چیش». 

دست بردار نبودم. اصرار می کردم: «حالا یه بیت شروه ای یه چَه چَه ایرجی، یه چی سیم بخون». 

رویش را به سمتی که فکر می کنم روستای زادگاهش بود، بر می گرداند و با غیظ می گفت: «نمی خونم که گویند وایه داره/ نظر بر دختر همسایه داره {وایه یا محلی ان «وُیُه»، یعنی حسرت و چشمداشت}. 

بعضی روزها که دلم به نوشتن نمی رود، تازه معنی حرف آن «ناتور دشت» را که می گفت «سیم نمیا بخونم»، می فهمم. بعد از مدت ها، تازه می فهمم که وقتی پیرمرد، خِه می کرد و می گفت: «خنده دل خَش میخا، گِروه سر و چیش»، منظورش چه بود. 

واقعا گاهی هیچت نیست و همه چیزت هست به قول دوستی: «گرفتار درد خوم بدون و کَس ندونم».
 

نظرات بینندگان
مهندس بحرینی
|
-
|
جمعه ۲۶ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۴:۱۹
ممنون عبدالخالق جان لذت بردم 
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر