فکرشهر ـ الهام راسخی: کلید را توی قفل در می چرخانم. با پا هلش می دهم چارتاق باز میشود. تمام بسته های خرید را گوشه راهرو آنجایی که موکت ندارد میگذارم . با آرنج دستگیره حمام را باز میکنم و همه لباس هایم را در سبد رخت چرک ها می اندازم. دستم را میشویم. یک و یک و یک. دو و دو دو. سه و سه و سه؛ و دو بار تا «مسابقه محله» پیش میروم تا مطمئن شوم که 20 ثانیه شده است. در این چند ماه، 20 ثانیه را با مدل های زیادی شمرده ام. از همه شان خسته شدم. اما این مسابقه محله چیز خوبی است. به یاد سر کچل آقای روشن پژوه و میکروفن بزرگش می افتم. چقدر بچه ها توی هم می لولیدند. یک مدرسه بچه. یک محله...