چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»/ برای روز جهانی آلزایمر و روز جهانی صلح؛
فکرشهر: هرچند دیر، اما صدام بلاخره اعدام شد و مُرد! اما حالا که بزرگ شده ام و به مرگ صدام و آن هشت سال جنگ فکر می کنم می بینم که چیزی که نباید اتفاق می افتاد، افتاد و مرگ صدام نه تاریخ را عوض کرد و نه آن همه انسان بی گناهِ کشته شده را زنده. برای همین هرگز از مرگ صدام خوشحال نشدم زیرا که مرگ او هم برای صلح نبود و آغازگر جنگ های دیگری شد...
کد خبر: ۳۷۶۸۵
پنجشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۶:۴۶

فکرشهر- الهام راسخی: امروز از آن روزهاست. 30 شهریور برابر با 21 سپتامبر، روز جهانی آلزایمر و روز جهانی صلح با همدیگر در یک روز قرار گرفته اند. اما نمی خواهم به هرکدام جداگانه بپردازم. نمی خواهم از شیرینی صلح بنویسم یا از خوراکی هایی نام ببرم که از بروز آلزایمر جلوگیری می کند. نمی خواهم بگویم که آلزایمر چه مشکلات اجتماعی بسیاری برای خود فرد و خانواده اش ایجاد می کند. اتفاقا در این مورد دوست دارم بشر آلزایمر بگیرد و فراموش کند که دارد چه بر سر خودش می آورد. گاهی لازم است که انسان فراموش کند. یعنی گاهی وقت ها چاره ای جز فراموش کردن ندارد. وقتی که پای جنگ به میان می آید. زمانی که انسان عزیزترین نزدیکانش را از دست می دهد، به خاطر زیاده خواهی ها و خودخواهی چندین نفر، برای زمینی که هیچکس مالک آن نیست، برای حماقتی به نام جنگ.

 زمانی همه آرزوی مرگ صدام را داشتیم. توی دعاهایمان، موقع نفرین ها در گریه ها و گاهی شادی ها؛ زیرا که دل های بسیاری را سوزاند و جگرهایی را آتش زد که هنوز بعد از سی سال از پایان جنگ آرام نگرفته اند؛ نه دل سوخته ی کسانی که عزیزانشان را از دست دادند و نه زمینی که آنهمه خون را در خود پنهان کرد و به زور بلعید. برای همین همه دلمان می خواست صدام بمیرد و وقتی باران می آمد همه ی بچه ها یکصدا می خواندیم «بارون تیره تیره امشو صدام می میره».

 هرچند دیر، اما صدام بلاخره اعدام شد و مُرد! اما حالا که بزرگ شده ام و به مرگ صدام و آن هشت سال جنگ فکر می کنم می بینم که چیزی که نباید اتفاق می افتاد، افتاد و مرگ صدام نه تاریخ را عوض کرد و نه آن همه انسان بی گناهِ کشته شده را زنده. برای همین هرگز از مرگ صدام خوشحال نشدم؛ زیرا که مرگ او هم برای صلح نبود و آغازگر جنگ های دیگری شد و حالا از حقیقت تلخی آگاهم؛ می دانم که صدام، تنها جنگ افروز زمان خودش نبوده و می دانم جنگ های خونین و بزرگتری قبل از جنگ با صدام وجود داشته است. جنگ های صلیبی، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، جنگ ویتنام، جنگ دو کره، جنگ چین و ژاپن، جنگ های خلیج فارس، جنگ عراق با ایران، جنگ با تروریسم و جنگ هایی که هر روز خبرشان را می شنویم و دیگر آنقدر زیاد هستند و برایمان عادی شده اند که به تعداد کشته شدگان و آورگان توجهی نمی کنیم. حالا برای آن قطرات درشت بارانی که موقع برخورد به صورت مان اسم صدام را می آوردم، دلم می سوزد. زیرا که آنها برای رویش به زمین می افتادند و ما در خیال بچگی از آنها مرگ طلب می کردیم. اما وقتی خبرها را می خوانم از این همه کشتار، جنگ و خونریزی گیج می شوم و نمی توانم به یاد بیاورم که عکس آن بچه ای که بی جان توی ساحل افتاده بود، مربوط به سوریه بود یا عراق؟! یا آن بچه سیاه پوست مربوط به آفریقا بود یا یمن؟! نمی توانم بشمارم که در حال حاضر چند نقطه از زمین درگیر جنگ هستند. تعداد آورگانی که هر روز بر اثر جنگ ها افزوده می شود را فراموش می کنم. کشورها را با هم اشتباه می گیرم و قاره ها را جابجا می کنم. تقصیر من هم نیست همه ی آن ها یک شکل دارند وقتی تصویرشان را می بینم. وقتی خبرنگارها خودشان را به آنها می رسانند تا حجم جا نشدنیِ بدبختی شان را در قالب تصویر و کلمات نشان دهند، می بینم که هیچ تفاوتی باهم ندارند؛ نه ابزار جنگی و نه چهره ی آدم هایی که جنگ آنها را از خانه شان رانده است. زنان حیران و بچه هایی با صورت های بی اندازه معصوم که حتی زبانِ گفتن کلمه جنگ را ندارند چه برسد به فهم آن!

 اینجاست که خبرها آزارم می دهند و دیگر دلم نمی خواهد از چیزی بشنوم. دوست دارم اینترنت قطع شود تا نتوانم آنها را ببینم زیرا کسی قصد پایان دادن به آنها را ندارد. برای همین دوست دارم همه چیز را فراموش کنم و فکر نکنم به اینکه انسان چرا، به چه دلیل، به چه قیمتی و به صدهزار چرای دیگر می تواند این اعمال از او سربزند؟ جنگ برای چه؟ برای اینکه کشته شوند و بکشند؟ چه نصیب شان می شود؟ از آنهمه جنگ و خونریزی که داستان هایش را خوانده ام و هنوز هم، هرروز می بینم چه به جا ماند؟ چه دستی می تواند خاطرات بد جنگ را از ذهن کودکانی که در معرکه آن گیر افتاده اند، پاک کند؟ چه َنفَسی می تواند به تنِ آن همه کشته، جان ببخشد؟ جز زمان که می گذرد و دوباره جنگ های جدید، جسدهای تازه ای را روی استخوان های به جا مانده از جنگ های گذشته می اندازد؟! اینجاست که آرزو می کنم کاش بشر این واژه را فرموش کند و این کار را از یاد ببرد. کاش جنگ افروزان آلزایمر بگیرند و کشتن را فراموش کنند تا همه بتوانند بدون جنگ و در صلح زندگی کنند.

 

نظرات بینندگان
نیما
|
-
|
پنجشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۵
نزاع و دشمنی از زمان  حضرت ادم بوده بین دوبرادر فقط  رنگها وقصه هایشان مدرنتر و جدیدتر شده خوی حیوان صفتی  در ادمها به اوج میرسد . قدرت ،هیچ وقت زیر دستانش را نمیشناسد .پلکانی از انسانها بیگانه را روی هم  سوار میکند ودستی برای تحقیر و لگد مال دارد.

مرسی از متن بالا
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر