جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» با محمدطه و محمدمهدی قاسمی و احمدرضا قجر؛
فکرشهر: سیاهچاله ها محل تولد ستاره ها هستند و حالا در شهر کوچک ما، که همیشه انگ محرومیت خورده است، ستارگانی پیدا شده اند که در میان کودکان بسیاری از کشورهای دنیا، در مسابقات ریاضی، مقام نخست را کسب کرده اند و البته تنها این سه کودک دشتستانی بوده اند که گوی سبقت را...
کد خبر: ۴۱۰۲۷
چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۶

فکرشهر ـ الهام راسخی: سیاهچاله ها محل تولد ستاره ها هستند و حالا در شهر کوچک ما، که همیشه انگ محرومیت خورده است، ستارگانی پیدا شده اند که در میان کودکان بسیاری از کشورهای دنیا، در مسابقات ریاضی، مقام نخست را کسب کرده اند و البته تنها این سه کودک دشتستانی بوده اند که گوی سبقت را از کودکان سایر کشورها و حتی سایر استان های کشور که در مسابقه حاضر بوده اند، از جمله تهران و فارس نیز ربوده و به مقام های نخست دست یافته اند، کودکانی که اگر به آن ها بی توجهی شود و مورد بی مهری قرار بگیرند، ممکن است خود، استعداد و افتخارشان را بردارند و مانند سایر ستارگانی چون مریم میرزاخانی، برای همیشه از اینجا بروند. 

محمدطه و محمدمهدی قاسمی، دو برادر خردسال که 5 و 4 ساله هستند و به ترتیب، مقام های دوم و اول را کسب کرده اند و احمدرضا قجر 7 ساله که در مسابقات جهانی «آی مت»، قهرمان جهان و البته شهر کوچک ما ـ برازجان ـ شده اند. بچه هایی که می توانند الگویی برای تمام خانواده ها در رابطه با تربیت فرزندانشان شوند. پسربچه هایی که در آخرین روزهای پاییز 96، همراه پدر و مادرشان به دفتر ما آمدند. پسرانی که مثل تمام بچه های دیگر در ابتدای ورود بسیار خجالتی بودند و بعد از آب شدن یخ شان، از سروکول هم بالا می رفتند و بار دیگر به من ثابت شد که دنیای بچه ها، رنگ به خصوصی دارد که تمایز و برتری در آن جایی ندارد و به قول احمدرضا، رنگش آبی است.

دنیای زیبای برادران قاسمی

ـ چندتا خواهر و برادر هستید؟ 
محمدمهدی: یک خواهر داریم. 

ـ کلاس چندم است؟
محمدمهدی: کلاس 10
محمدطه: کلاس چهارم دبستان است.

ـ شما هم مدرسه می روید؟ 
محمدمهدی: نه
محمدطه: پیش دبستانی می روم.

ـ دوست دارید به مدرسه بروید؟
محمدمهدی: نه
محمدطه: بله

ـ برنامه کودک دوست دارید؟
محمدمهدی: آره؛ زامبی دوست دارم.
محمدطه: بنتن. سی دی هاش رو هم دارم.

ـ مامان روزی چند ساعت اجازه می دهد که برنامه کودک نگاه کنید؟
بچه ها جواب ندادند و مادر جواب داد که در روزهای عادی 1ساعت ونیم تا 2ساعت برنامه کودک می بینند. خودشان خیلی حوصله دیدن برنامه ندارند، بیشتر بازی می کنند.

ـ چه بازی هایی می کنید؟
محمدمهدی: قطار، میخ. 

ـ میخ چه جور بازی هست؟ 
محمدمهدی: به چوب می زنیم.

ـ باهاش چه چیزهایی درست می کنی؟ 
محمدمهدی: درخت، علف، ماشین، جوجه، خروس، مرغ.

ـ محمدطه؛ تو هم این بازی را بلدی؟
محمدطه: بله.

ـ چه بازی های دیگری می کنید؟
محمدمهدی: سکه.

ـ این چه جور بازی هست؟ 
محمدمهدی: مهره قرمز هست با مهره ی آبی.
محمدطه: روی سکه عدد نوشته؛ باید سه تا سکه روی هم بگذاریم تا جمعش بشود 15. هرکسی جمع سکه هایش 15 بشود، برنده است.

ـ بازی کامپیوتری هم می کنید؟
محمدمهدی: نه
محمدطه: نه.

ـ تبلت دارید؟
محمدطه: تبلت داشتیم خراب شد.

ـ چه جوری خراب شد؟
محمدطه: یک رمز بهش داده بودیم، بعد رمزش یادمون رفت و قفل شد.

ـ به بابا نگفتید که یک تبلت دیگر برایتان بخرد؟
محمدطه: نه.

ـ محمدمهدی هم گریه نکرد که بابا برایش بخرد؟
محمدطه: نه.

ـ با تبلت چه بازی هایی می کردید؟
محمدمهدی: بدوبدو، قطار.

ـ قطار اسباب بازی دارید؟
محمدطه: نه.

ـ با تبلت ریاضی هم کار می کردید؟
محمدطه: نه، نداشت.

ـ چند تا دوست دارید؟
محمدمهدی: مهرسا، فاطمه، علی، کیان، بچه های خاله عصمت.

ـ خانه خاله عصمت کجاست؟
محمدمهدی: طبقه پایین خونه مون.

ـ با دوستانتان چه بازی هایی می کنید؟
محمدمهدی: توی حیاط دوچرخه بازی می کنیم.

ـ توی کوچه هم می روید؟
محمدمهدی: مامان اجازه نمی دهد.

ـ کتاب قصه هم می خوانید؟
محمدمهدی: نه بلد نیستیم.
مادر می گوید که شب ها خودش برایشان کتاب قصه می خواند}. }

ـ چه قصه هایی دوست دارید؟
محمدمهدی: همه قصه ها، قورباغه؛ قصه حیوانات.

ـ خب... آقایان، شما چه جوری رفتید کلاس آی مت؟ چه کسی شما را برد کلاس ثبت نام کرد؟
محمدطه: مامانم.

ـ دوست نداشتید به کلاس ورزش بروید؟
محمدطه: نه.

ـ ریاضی را خیلی دوست دارید؟
محمدمهدی: نه 

ـ یک کم دوستش دارید؟
محمدمهدی: نه، هیچی دوستش ندارم.
{مادر: این طور نیست که من آنها را بنشانم و کار کنم و بگویم این ریاضی است، در واقع برایشان یک بازی است}. 

ـ اسم کشوری که رفتید چی بود؟
محمدطه: مالزی.
اسم شهری که رفتید امتحان دادید چی بود؟
محمدطه: خارج.

ـ رفتید مالزی آنجا چیکار کردید؟
محمدطه: امتحان.

ـ چه امتحانی دادید؟ 
محمدطه: آی مت.

ـ آی مت چیه؟
محمدطه: ریاضی هست.

ـ امتحان چه جوری بود؟
محمدطه: جمع و  تفریق، حل کردنی بود. 
محمدمهدی: شکل مستطیل کشیدم؛ حیوان ها را به مادرشان وصل کردم.

ـ چی حل می کردی؟
مثلا یک چیزی اینجا هست یک چیز دیگر هم هست، آن ها را به هم وصل می کنی (رابطه).

ـ چه سوالی بود که فقط شما تونستی حلش کنی؟
محمدطه: تنگرام.

ـ تنگرام چیه؟
محمدطه: شکل بود؛ سه گوش، چهار گوش.

ـ سوالات که به زبان انگلیسی بود، چطور می داونستی باید چیکار کنی؟
محمدطه: از روی شکل سوالات می فهمیدم که چی از من می خواد.

ـ امتحانت چقدر طول کشید؟
مادر توضیح می دهد که امتحان تقریبا دوساعتی بوده است که بچه ها نمی دانسته اند که زمانشان محدود است، برای همین محمدطه برای حل سوال تنگرام زمان کم آورده بوده است. 

ـ مادرتان هم با شما سر جلسه امتحان آمد؟
محمدمهدی: نه.

ـ مادرتان نبود، نترسیدید؟
محمدمهدی: نه
محمدطه: نه.
محمدمهدی به محمدطه اشاره می کند و می گوید: مقام دوم آورد.

ـ چرا مقام دوم آورد؟ خب بهش کمک می کردی که محمدطه هم اول بشود.
محمدمهدی: من یک طرف دیگر نشسته بودم.

ـ اگر بهش نزدیک بودی، کمک می کردی؟
محمدمهدی {با خنده}: نه.

ـ امتحان سخت بود یا آسان؟
محمدطه: آسان بود. 
{مادر توضیح می دهد که تنها کسی بوده است که توانسته تنگراما را درست کند ولی وقت کم آورده بوده است. موضوع امتحان، عدد 9 انگلیسی بوده است}.

ـ بچه های دیگر هم بودند؟
محمدمهدی: خارجی ها فقط بودند؛ احمدرضا، ثمین و دانا هم باهامون بودند.
محمدطه: من سر جلسه امتحان شماردم ولی یادم نمیاد چندتا بودند.

ـ با آن ها حرف هم زدید؟
محمدطه: نه.

ـ چرا؟ 
محمدطه: چون خارجی حرف می زدند و من بلد نبودم خارجی حرف بزنم.

ـ وقتی برنده شدید کی بهتون جایزه داد؟
محمدمهدی: خودم به خودم جایزه دادم.

ـ دوست دارید سال دیگر هم به مسابقات بروید؟
محمدطه: آره؛ دوست دارم.

ـ الان هم میروید کلاس؟
محمدطه: نه نمیرم.

ـ مامان بابا هم به شما کمک می کنند؟
محمدطه: بله.
{مادر: برنامه ی خاصی ندارند و جوری هم کار نمی کنم که زده بشوند، موسسه هم نمی گویند که حتما با آن ها در خانه کار کنید. مثلا وقتی پای سفره نشسته ایم می گویم کدوم کوچک تر و کدام بزرگ تر است؟ سر قابلمه چه شکلی هست؟ و غیره... آزادشان می گذارم}.  

ـ آقایان، رفتید مالزی خوب بود؟ سوار هواپیما شدید!؟
محمدمهدی: نه بد بود. بد است؛ اتوبوس بهتر از هواپیما است.

ـ تو هواپیما بهت خوراکی هم دادند؟
محمدمهدی: غذاشون بد بود. من نخوردم.

ـ مگر شما چه غذایی دوست دارید؟
محمدمهدی: خورش سبزی و ماکارونی شکل دار.
محمدطه: خورش سبزی با پیتزا.

ـ چه میوه هایی دوست دارید؟
محمدمهدی: خیارشور، گوجه، موز، پرتقال، نارنگی، سیب قرمز، لواشک، شکلات. روزی ده تا شکلات می خورم.

ـ دندان هایت خراب نمی شود؟
محمدمهدی: شب ها موقع خواب مسواک می زنم ولی آقاجون دوستم مسواک نمی زند چون پیره ولی مادرجون خودم مسواک می زند.

ـ چند روز مالزی بودید؟
محمدطه: یک هفته.

ـ شما صبح ساعت چند بیدار می شوید؟
محمدطه: ساعت 9.

ـ شب چه ساعتی می خوابید؟
محمدطه: 10.

ـ از صبح که بیدار می شوید تا شب که می خوابید چه کارهایی می کنید؟
محمدطه: نقاشی، مدرسه، میخ بازی.

ـ دوست دارید در آینده چکاره بشوید؟
محمدمهدی: بابا می شوم
محمدطه: می خواهم پلیس بشوم.
{محمدمهدی رو به محمدطه: تو می خوای چیکاره بشی؟ پلیس؟ آمبولانس؟ وقتی برادر کوچک تر دید که نظر برادر بزرگ ترش با او یکی نیست، از گردن محمدطه آویزان شد و مرتب تکرار می کرد: باید بابا بشی... باید بابا بشی...}

ـ محمدمهدی، نمی خواهی دانشمند بشوی؟ یا مثل پدرت مهندس؟
محمدطه: اهم (یعنی بله).

ـ شما چه آرزویی دارید؟
محمدطه: هیچی.

ـ از یک تا 10 چه عددی را دوست دارید؟
محمدطه: 10

ـ چرا 10؟ 
محمدطه: چون 10... {کمی مکث می کند} 50- 60- 70- 80- 90- 100 را دوست دارم.

ـ چه رنگی را دوست دارید؟
محمدمهدی: سبز کمرنگ و سورمه ای کمرنگ.
محمدطه: آبی. 

ـ نقاشی هم میکشید؟ 
محمدمهدی: آره.

ـ از چی نقاشی می کشی؟
محمدمهدی: نمی دونم... نقاشی کج و کوله می کشم.... همه چی را کج و کوله می کشم... {با انگشتش در هوا خط های کج کشید و گفت ماشین را هم کج و کوله می کشم}.

تمام هزینه های سفر را خودمان دادیم

قهرمان های کوچک «قاسمی»، که معنی رئیس جمهور را نمی دانستند و نمی دانستند که شهردار چه کسی است و چه می کند؟! و به هر سوالی که خودشان دوست داشتند پاسخ می داند را با دنیای زیبایشان لحظاتی تنها گذاشتم و برای دریافت پاسخ دیگر سوالاتم از مادر محمدطه و محمدمهدی کمک گرفتم.

خانم قاسمی که لیسانس روانشاسی داشت، به «فکرشهر» گفت: حدود دو سال پیش از طریق یکی از دوستانم با موسسه ی آی مت برازجان آشنا شدم که گفت ریاضی را با بازی به بچه ها یاد می دهد و هردوی پسرهایم را در آنجا ثبت نام کردم.
 خانم قاسمی ادامه داد: هزینه هر ترم بچه ها نفری 190هزار تومان می شود. علاوه بر مربی موسسه (خانم محبی)، خودم هم در خانه با آن ها کار می کنم، ولی آنها را آزاد می گذارم که هر وقت دوست داشته باشند کار می کنیم.

او گفت: همسرم شغل آزاد دارد و در حال حاضر از لحاظ مالی تحت فشار هستیم، به خصوص این که برای بردن بچه ها به مالزی، 14 میلیون تومان هزینه سفرمان شد و تمام هزینه ها را خودمان متقبل شدیم و هیچ نهاد و ارگانی به ما کوچک ترین کمکی نکرد.
 مادر دو قهرمان خردسال برازجانی گفت: در حال حاضر به خاطر شرایط مالی، این ترم بچه ها را ثبت نام نکرده ام و اگر شرایط به همین شکل باشد، امکان دارد که سال دیگر بچه ها را به مسابقات نبریم.

وی در پاسخ به سوال فکرشهر مبنی بر جوایزی که بچه ها گرفتند نیز توضیح داد: جایزه هایی که بچه ها از کشور مالزی گرفتند، شامل کاپ و گواهی بود و جایزه نقدی شامل آن نمی شد. وی همچنین گفت: خانم «افخم»، سفیر ایران در مالزی هم تنها ما را برای ناهار دعوت کرد و گفت اگر جایزه شامل بچه ها شود، به آن ها اطلاع دهیم ولی هنوز هم خبری نشده است.

خانم قاسمی ضمن تشکر از جایزه رئیس آموزش و پرورش برازجان گفت که دو کارت هدیه 50 هزارتومانی بود و جایزه 500 هزار تومانی اعضای شورای شهر که قولش را داده بودند. 
او با تشکر از موسسه ی آی مت، دکتر زارع، خانم فرح دهقان، خانم کاشف، خانم خسروی و تشکر ویژه از خانم حیدری و محبی که برای بچه ها تلاش زیادی کردند، گفت: موسسه ی آی مت هم به هرکدام از بچه ها یک ربع سکه داد.

******

به نظر من دنیا، آبی است

قهرمان ریاضی دیگر دشتستان، احمدرضا قجر است که به همراه خانواده اش به دفتر «فکرشهر» آمد. احمدرضا 7 سالش است و کلاس اول درس می خواند. مدرسه را دوست دارد برای این که در آنجا «چیز یاد می گیرد». احمدرضا در مسابقه آی مت مالزی، با بچه های 9 ساله رقابت کرده بود و با این وجود، با اختلاف بسیار کوچکی که به گفته پدرش یک خط ساده بود، در رقابت با نفر سوم از روسیه، جا مانده و چهارم شده است. مثل برادران قاسمی، احمدرضا را هم مادرش در موسسه آی مت ثبت نام کرده است و چندین ترم را به صورت جهشی بالا رفته است. 

ـ احمدرضا، چندتا خواهر و برادر داری؟
احمدرضا: فقط یک خواهر کوچک تر از خودم دارم.

ـ مدرسه هم می روی؟
احمدرضا: بله، کلاس اول هستم.

ـ مدرسه رفتن را دوست داری؟
احمدرضا: بله چون چیز یاد می گیرم.

ـ برنامه کودک هم می بینی؟
احمدرضا: بله، فوتبال رباتیک را خیلی دوست دارم.

ـ فوتبال دوست داری؟
احمدرضا: بله، خیلی بازی هم می کنم. به مدرسه فوتبال می روم.

ـ طرفدار چه تیمی هستی؟
احمدرضا: پرسپولیس و بارسلونا.

ـ توی تیم پرسپولیس و باسلونا کدام بازیکنان را بیشتر از بقیه دوست داری؟
احمدرضا: منشا و مسی.

ـ چه رنگی را دوست داری؟
احمدرضا: قرمز.

ـ کتاب قصه هم می خوانی؟
احمدرضا: مامانم هر شب برایم قصه می گوید.

ـ چه غذایی دوست داری؟ 
احمدرضا: ماکارونی خیلی دوست دارم.

ـ بازی کامپیوتری هم می کنی؟
احمدرضا: نه دوست ندارم.

ـ چه حیوانی را دوست داری؟
احمدرضا: شیر.

ـ اولین بار چه کسی تو را برد کلاس آی مت؟
احمدرضا: مامانم منو برد.
{مادر احمدرضا: از طریق یکی دوستانم با موسسه آشنا شدم و وقتی احمدرضا 5 سالش بود آنجا ثبت نامش کردم. روزهای نزدیک به آزمون، به جز سه ساعتی که در موسسه درس می خواند، بقیه روز را با او کار می کردم؛ طوری یک شب خسته شد که در خواب مدام حرف می زد و مرتب عدد هفت را تکرار می کرد و همگی می خندیدیم}.

ـ امتحانت در مالزی چطور بود؟
احمدرضا: آسان بود.

ـ چه سوالاتی داشتی؟
احمدرضا: ساعت، پول، تنگرام، رنگ شناسی حیوانات.

ـ چه جوری سوالات را حل کردی؟
احمدرضا: سوالاتم 5 صفحه بود و از روی شکل می دانستم که باید سوال ها را چه جوری حل کنم.

ـ به همه ی سوالات جواب دادی؟
احمدرضا: نه چون من فکر می کردم که هر چقدر بخواهم می توانم سر جلسه بشینم، نمی دانستم که بعد از یک ساعت و نیم باید برگه هایمان را تحویل بدهیم.

ـ وقتی کاپ رو بهت دادند، چه احساسی داشتی؟
احمدرضا: خیلی خوشحال بودم. دوست دارم سال دیگر هم بروم و در مسابقه شرکت کنم.

ـ تا چند بلدی که بشمری؟
احمدرضا: تا 10هزار بلدم بشمرم.

ـ چه عددی را دوست داری؟
احمدرضا: عدد 5.

ـ دوست داری در آینده چه کاره بشوی؟
احمدرضا: فوتبالیست.
{وقتی علتش را پرسیدم در جواب تعجب ما، پدر و مادرش شانه بالا انداخت}.

ـ می دانی رئیس جمهور کیه؟
احمدرضا: نه.

ـ می دونی شهردار چیکار می کند؟
احمدرضا: نه.

ـ اگه می تونستی یک کاری برای برازجان انجام بدهی چیکار می کردی؟
احمدرضا: هیچی دوست ندارم.

ـ به نظر شما دنیا چه رنگی است؟
احمدرضا: آبی.

******

برای تهیه ی پول سفر، ماشینمان را فروخیتم

آقای قجر، پدر احمدرضا، که در سفر مالزی خودش به همراه احمدرضا رفته بود، درباره ی آن چه در این سفر رخ داده، گفت: هزینه سفرمان 10 میلیون تومان شد و چون چنین رقمی در اختیار نداشتیم، مجبور شدیم که ماشینمان را بفروشیم.
 آقای قجر به «فکرشهر» گفت: ما در ابتدای ورود در کوالالامپور مستقر شده بودیم، اما آزمون در شهر دیگری  بود که یک ساعت و نیم با کوالالامپور فاصله داشت و حتی هزینه سفر بین این دو شهر را نیز خودمان پرداخت کردیم و از هزینه که بگذریم، بچه ها در طول مسیر حالت تهوع داشتند و حالشان خیلی بد شد.

آقای قجر که خودش مهندسی معماری خوانده، خیلی از نتیجه امسال احمدرضا راضی نبود، هرچند به گفته خودش هرکاری که از دستش بربیاید برای پیشرفت بچه اش انجام می دهد. وی توضیح داد: خبرهایی به گوش ما رسیده است و مثل این که قصد دارند مسابقات سال آینده را در روسیه برگزار کنند؛ با توجه به این که هزینه سفر به روسیه بسیار بالاتر از مالزی است، امکان این که سال دیگر احمدرضا در مسابقات شرکت نکند، زیاد است؛ چون وضعیت مالیمان جوری نیست که بتوانم به راحتی از پس هزینه های سفر به مسابقات بربیایم، هرچند که باز تلاشم را می کنم.
آقای قجر هم از موسسه آی مت، دکتر زارع، خانم دهقانی، خانم موسوی، خانم محبی، خانم حیدری و خانم خسروی برای تلاش هایشان تشکر کرد و گفت: از آقای زنگویی مدیر دبستان و آقای نجفی، معلم احمدرضا که درس های عقب افتاده ی احمدرضا را در این مدتی که در مالزی بودیم با او کار کرد، بسیار ممنونم.

******

خیلی ها ریاضی دان های جهان و حتی کشورمان را نمی شناسند. نه در مکان های علمی مثل کتابخانه ها از آن ها نام برده شده و نه کتاب های درسی، تلویزیون و غیره... برای همین است که بچه ها هیچکدام را نمی شناسند. تلویزیون یکی از اصلی ترین رسانه های جمعی، آنقدر در نشان دادن فوتبالسیت ها و آینده تامین شده آنها موفق بوده است، که حتی وقتی از بچه هایی که انتظار می رود مسیری را که در کودکی انتخاب کرده اند، ادامه دهند، شغل آینده شان را می پرسی و یا نام ورزشکاران، نام آن ها را می آورند، زیرا او هم با ذهن بچگانه اش از حالا می داند که جایی برای هوش و استعدادش در نظر نگرفته اند و سهمیه ای اختصاص نداده اند. جایی که میلیاردها تومان برای فوتبالیست ها هزینه می کنند، آنها را با پولی که همه ی ما در آن سهیم هستیم، برای مسابقات به کشورهای مختلف می فرستند، بدون اینکه مقامی کسب کنند. حالا این بچه های نخبه با هزینه ی شخصی به مسابقات رفته اند، مقام آورده و پرچم ایران را بالا برده اند، اما حتی برای دلخوشی آن ها هدیه ای که در شان تلاش خود و خانواده هایشان باشد، به آنها اهدا نشده است. خانواده هایی که از جان و مال برای تربیت شایسته فرزندان برای آینده و جامعه ی ایارن اسلامی مایه گذاشته و تلاش کرده اند.

******

مسئولین در این باره چه گفتند؟

محمدقاسم زارع ـ مسئول آی مت استان بوشهر:
ـ بسیار افتخار آمیز بود که در بین کشورهای جهان و سایر استان های کشور، تیم اعزامی استان بوشهر توانست مقام قهرمانی رده زیر چهار سال و نایب قهرمانی زیر پنج سال را به خود اختصاص دهد و در رده تیمی رتبه اول جهان را کسب نماید.
ـ مقام معظم رهبری فرموده اندد که کار را از پیش دبستانی ها و علوم پایه آغاز کنید و ما نیز همین کار را کردیم و وقتی مقام اول را می آوریم، یعنی ما بر بام ریاضی جهان ایستاده ایم.
ـ اگر والدین همراهی کنند، مطمئن باشید طی چند سال آینده کودکانی بسیار خلاق و موفق خواهیم داشت.
ـ روی هوش عملی و کلامی، هوش خلاقیت، هوش حل مسئله کار می کنیم و در کنار آن از بعد روانشناسی کودک را برای ورود به جامعه نیز آماده می کنیم.
ـ اگر همه کودکان ما در استان والدینشان تمکن مالی داشتند و اعزام می‌شدند، قطعا نتیجه بهتری می‌گرفتیم چرا که استعدادهای فراوانی در این استان و شهر است.

فرح دهقان ـ مسئول خانه «آی مت» برازجان:
ـ در آی مت  برازجان صرفا ریاضی محض کار نمی شود، ما در این خانه، مهارت های زندگی را نیز آموزش می دهیم و بچه ها تا هفت سالگی، مهارت هایی یاد می گیرند که برخی مواقع حتی نوجوانان از آن عاجزند.
ـ مهارت حل مسئله را آموزش می دهیم و اولین اصل آن این است که یک مسئله، یک راه حل ندارد و چندین راه می توان امتحان کرد و به نتیجه رسید و این را می توان در زندگی نیز انجام داد.

سیدحسن لواسانی فرد ـ رئیس آموزش و پرورش دشتستان:
ـ  احساس غرور و افتخار خود را در کسب این عناوین با دکتر زارع و خانم دهقان و شما تقسیم می کنم.
ـ ما نام دشتستان را همیشه این گونه می‌خواهیم و چند سالی است که نام شهرستان ما در دنیا و کشور در حال درخشیدن است.
ـ از دو سال پیش تاکنون در رشته های مختلف دانش آموزان ما در جهان در حال افتخار آفرینی هستند و ما نیز به طبع آن در آموزش و پرورش افتخار می کنیم.
ـ هم اکنون ۷۰ مرکز آموزش علمی و ۴۵ زبانسرا و ۹۰ مرکز پیش دبستانی در حال فعالیت هستند، اما در این میان، آی مت افتخار می‌آفریند؛ البته آی مت زیرمجموعه ما نیست و در کنار ما در حال فعالیت هستند.

 

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر