جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
گزارش اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت روز جهانی سالمند
فکرشهر ـ الهام راسخی: خطوط عمیق بر روی پیشانی و صورت، گوش های سنگین، چشم های کم سو، دست و پایی درد، قلب هایی پر از رنج و حافظه ای که کم کم خالی می شود و آن همه رنج و تلاش برای ساختن زندگی مثل داستان های باور نکردنی می ماند که لابلای کتاب مندرسی در قفسه کتابخانه خاک می خورد و وقتی لب باز کنند آنقدر دردهایشان زیاد است که از شنیدنش تا مغز استخوان انسان تیر می کشد...
کد خبر: ۴۸۰۱۲
دوشنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۰

فکرشهر ـ الهام راسخی: خطوط عمیق بر روی پیشانی و صورت، گوش های سنگین، چشم های کم سو، دست و پایی درد، قلب هایی پر از رنج و حافظه ای که کم کم خالی می شود و آن همه رنج و تلاش برای ساختن زندگی مثل داستان های باور نکردنی می ماند که لابلای کتاب مندرسی در قفسه کتابخانه خاک می خورد و وقتی لب باز کنند آنقدر دردهایشان زیاد است که از شنیدنش تا مغز استخوان انسان تیر می کشد.

سالمندان در حال حاضر سه دسته اند. دسته ی اول سالمندانی که در خانه خود یا فرزندانشان به بهترین شکل ممکن تکریم می شوند. در قلب خانه و کانون توجه هستند. به دردهای جسمانی شان رسیدگی می شود. به نوه هایشان مهر می ورزند، با آن ها سرگرم هستند و گاهی حلال مشکلات و گرفتاری ها هستند و پادرمیانی و بزرگ تری می کنند.عده ای از آنها، صبح ها یا عصرها خیلی بی تفاوت نسبت به شدت گرمای هوا دور هم جمع می شوند و از خاطراتشان می گویند. از وضعیت به قول خودشان «مملکت» حرف می زنند و از قدیم  و هرآنچه که به آن مربوط می شود به نیکی یاد می کنند؛ حتی اگر برایشان سراسر پراز درد و رنج بوده باشد.

دسته دیگر، سالمندانی هستند که تمام طول روز را به جز اندک زمانی روی تخت فلزی و بی جان به سر می برند. آرام و مغموم هستند. به نقطه ای خیره می شوند و در پس دیوارهای سفید خانه سالمندان، چیزهایی را می بینند که هیچ چشمی قادر به دیدنش نخواهد بود. آن ها در سکوت با بازی با گوشت کنار ناخن هایشان، خاطرات کهنه خود را کند و کاو می کنند و شاید روزها را می شمارند تا کسی به دیدنشان بیاید.

اما دسته سوم، سالمندان فرتوت با چهره های مظلومی هستند که درد و خستگی همراه با عرقی که موقع کارکردن از صورتشان می چکد از آن ها می ریزد. همان هایی که با وجود کهولت سن نه دولت از آن ها حمایت می کند نه فرزند یا نزدیکانی دارند که در پیری عصای دستشان شوند. این ها سالمندانی هستند که می توانند آنقدر از دردهایشان بگویند که استخوان های انسان از درد تیر بکشد و آنقدر از سادگی و صفای گذشته شان خاطره تعریف کنند که در رویا غرق شوی.

این بار نمی خواهم بنویسم. نمی توانم هم بنویسم. چطور می توانم از چیزی بنویسم که هنوز با آن فاصله زیادی دارم و شاید هرگز آن را تجربه نکنم. برای همین می خواهم به جای قلمم، این بار، گوش هایم را تیز کنم و خوب بشنوم. می خواهم شنونده خوبی برای سالمندان باشم. 

منوچهر برامکی 62 ساله در پاسخ به اینکه چه احساسی از سالمندی دارید و آیا از وضعیت کنونی تان راضی هستید به «فکرشهر» گفت: «مملکتمون الد واوو(درست شود). خدا بخواهد. اگه خدا بخواهد. هروقت خدا صلاح دانست». 

«سالمندای دوران از کارافتادگی انسان است. وقتی بازنشست شدی از کار افتادی! باید دولت برایت حقوق بِبُرد که نخواهی تنگی بکشی و انتظار بچه بکشی. بچه این زمان به کار دی و بوا (پدر و مادر) نمی خورد. قانونا و خدایی باید دولت خرجت را بکشد. کمک کند. وقتی 70-60 سالت شد می برند خانه سالمندان می اندازنت. غریبه ها «ها و نه ات» (رسیدگی) می کنند. تا وقتی که خدا وت (ازت) راضی واوو (شود).این قصه سالمندان است بوا». این ها صحبت های اله کرم خُسرا بود. پدری که 75 سال داشت.

جعفر ناصری خواه متولد 1332 بود؛ پاسخ داد: «من والا هیچ، بچه هایم خرجم را می دهند. بیمه هم نیستم. من هنوز بازنشسته نشدم. الان دو سال است که به خاطر پادردم دیگر نمی توانم کار کنم».

«والا دولت همکاری می کند. همکاریش خوب است، منتها توقعاتی که ما داریم با موقعیت جور نیست. این ها آن زمان 8 سال جنگ سخت بود الان جنگ اینترنتی و جنگ نرم افزار است. دولت بیشتر از این نمی تواند کمک بکند». این ها را پدر سالمندی گفت. از او پرسیدم شما مستمری می گیرید یا از بیمه حقوق دریافت می کنید؟ گفت: «نه ما فقط یارانه می گیریم».

محمدشفیع تنگستانی 65 ساله به «فکرشهر» گفت: «احساس مسوولیت می کنم در مقابل بچه هایم. در مقابل اینکه کاری ندارند. شغلی ندارند. بیشتر به فکر بچه هایم هستم تا خودم چون خودم الحمدلله یک حقوق بازنشستگی می گیرم و زندگی را می گذرانیم». از او پرسیدم یعنی دوران جوانی شما بهتر از وضعیت الان فرزندانتان بود؟ جواب داد: «ما وقتی فارغ التحصیل شدیم شغلمان آماده بود. استخدام شدیم. صاحب خانه و زندگی شدیم و روال عادی زندگی را داشتیم. مشکلی نداشتیم».

«سالمندی اگر برایت بگذرد خیلی خوب است، اما مشکلات زندگی خیلی زیاد است. الان شما هر سالمندی که می بینی دوتا جوان بیکار در خانه اش دارد. همین فشار رویش است. همین موضوع روحیه ما را خراب کرده است که از بازنشستگی و سالمندی ناراحت باشیم. مشکلات مردم، تورم و دلار! دلار می رود بالا همه چیز با آن بالا می رود». این ها صحبت های حسین تنگستانی 60 ساله بود. 

«سالمندی به نظر هرکسی چیز سختی است، چون همراه با مریضی، ناراحتی و گرفتاری است. انشاالله اگه ما پیر و ناتوان و ضعیف می شویم در خانه مان ناتوان بشویم و نگهداری بشویم و کارمان به خانه سالمندان نکشد». حسین سپهری 60 ساله این ها را به «فکرشهر» گفت.

«آنقدر که بتوانم زندگی خودم و پیرزنم را بگذرانم دارم. اگر افتاده هم بشوم که نتوانم کاری کنم، فرزندانم ازم نگهداری می کنند». غلامعلی شمسی پور 75 ساله این را گفت.

امرالله رئیسی 74 ساله گفت: «سالمندان دارای تجربه هستند. دولت باید به آنها برسد. تفریحگاه برایشان بزند و وسایل ورزشی مناسب برای سنشان در اختیارشان بگذارد».

«سالمندان دوتا مساله خوب الان دارند. در گذشته تاریخ اسم سالمندی نبوده است. در گذشته وقتی کسی به سن بالا می رسید می گفتند فلانی رفته خرفت خونه. در این زمان این اسم بسیار عالی است و اسم حقیقی اش سالمندان است. اسم محترم، معتبر و درستی است». این ها را محمد مصدق که متولد 1329 بود گفت و ادامه داد: «با وضعیت امروز جامعه، وضعیت سالمندان ایران آن طور که شنیده ایم عالی است. به سالمندان می رسند. ما افرادی را در خانه سالمندان داریم که خانواده به آنها سر می زنند و وضعیتشان را بررسی می کنند. در حد بسیار خوبی رسیدگی می شوند». وی گفت: «من 12 سال است که تصادف کردم و روی ویلچر هستم».

«الان وضعیت سالمندی ما بهتر از پدر و مادرمان است اما سبک اولادها فرق می کند. الان مشکلات جوری زیاد شده که اگر توی خانواده پیرمرد افتاده ای باشد که نیاز به مراقبت زیاد داشته باشد، مراقبت از او خیلی سخت است و زن و فرزندان نمی توانند از او مراقبت کنند. خانه سالمندان جای محترمی است؛ هم به فرد رسیدگی می شود و هم خانواده راحت هستند. مثل قبل خانواده زشت و تابلو نمی شود که بگویند پدر یا مادرش را خانه سالمندان گذاشته است». گوینده این سخنان، علی محمدی 69 ساله، بازنشسته آموزش و پرورش بود.

سید جواد هم که 70 ساله است، گفت: «هیچی بدتر از پیری نیست! مخصوصا این زمان که همش ناراحتی و درددلی و ترس و دلهره و تورمی است که تو مملکت افتاده. من بازنشسته ای هستم که ماهی یک میلیون و پانصد هزار تومان حقوق می گیرم. به کجا می رسم؟ عیالوار هم هستم. به هیچ جا هم نمی رسم. این درد اضافه ای است».

«ما هیچ گپی نداریم. بسکه دلمون پره هیچ حرفی نداریم. سیب زمینی کیلو 4000 تومان. گوجه کیلو 5000 تومان. دیگه مگه چی داریم؟! من 66 سالم است». 

اینها حرف های آن بخش از سالمندان عزیزی بود که با همسالانشان در گوشه پارک یا خیابان نشسته بودند؛ غیر از دو دسته دیگر، یعنی کسانی که در خانه سالمندان هستند که قطعا به من اجازه حضور و گرفتن گزارش نمی دادند و دسته سوم یعنی سالمندانی که هنوز با وجود سن بالا و مشکلات و ناتوانی های ناشی از پیری برای گذران زندگی مجبور به کار هستند و دلم نیامد با آن ها گفت وگو کنم؛ چون چیزی که عیان است، نیازی به گفتن ندارد.

پی نوشت: اول اکتبر، برابر با 9 مهرماه، روز جهان سالمند نامگذاری شده است.

نظرات بینندگان
محمد
|
-
|
دوشنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۸
درود بر خانم راسخی و بوستانی خبرنگاران فعال و پرتلاش مجموعه وزین فکرشهر. سپاس ویژه از مسئولین محترم این سایت پر افتحار.
یاس
|
-
|
سه‌شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۳
ایشالا که همه دوران سالمندی بی دردسر وبی التهابی داشته باشیم.دست الهام عزیز درد نکنه باگزارش هاش
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر