فکرشهر: این که مدیریت داخلی ضعفهای بزرگی دارد را کیست که نداند. غیر قابل اعتماد بودن بخشی از طرفهای غربی را کیست که نداند. اما اگر مصلحت ما در این است که با خودمان و منافع خودمان قهر کنیم و همه درها را ببندیم، اگر میخواهیم زندگی و بود و نبود مردم را به دست پیامکزنندگانی بسپاریم که جز توهین و تهدید از موبایلهایشان شلیک نمیشود، بسمالله.
به گزارش فکرشهر، در سرمقاله روزنامه شهروند میخوانیم: «بازارها در روزهای اخیر ملتهب بودند که مجمع تشخیص مصلحت چه تصمیمی میگیرد. همه متفقالقول بودند که رأی منفی به پالرمو و هر حرکتی مبنی بر نفی FATF باعث افزایش قیمتها خواهد شد. پالسهای پس از جلسه صبح شنبه هم روشن بود. به تعویق افتادن رأی به پالرمو و مقاومت در برابر شفافسازی مالی و پیوستن به سازوکار بینالمللی بانکی، برای اقتصاد و بازار یک مفهوم بیشتر ندارد؛ سختشدن کارها و گره افتادن به معاملات. در این حالت جز کم شدن اعتماد و پایین آمدن ارزش پول چه انتظاری میتوان داشت؟
این بار اول نیست که چنین اتفاقی میافتد. شاید دلواپسان فراموش کرده باشند و حتی اگر یادشان بیاید هم دوست ندارند این واقعیت بازگو شود اما در زمان پیوستن ایران به برجام همین معادلات در بازار حکمرانی میکرد. هر خبر و پیام امیدوارکنندهای که از پشت درهای بسته مذاکرات هستهای به بیرون درز میکرد، ارز بر خود میلرزید و از عصیان دست برمیداشت اما هر بار که خبر اختلافات جدیتر میشد و نشانهها از به بنبست رسیدن مذاکرات میگفتند، قیمت سکه و دلار دوباره تنوره میکشید. اینها واقعیات اقتصاد شکننده ایراناند، دیالکتیک غیر قابل کتمان معادلات مالی. هر چقدر بازار روی آرامش و رونق ببیند، ارزش پول ملی بالا خواهد رفت، قیمتها تثبیت خواهد شد و تورم قابل کنترلتر خواهد بود. هر چه به سوی آشوب، بیثباتی و نگرانی از آینده پیش برویم، همه به سوی ارز هجوم خواهند برد، ریال بیقدر و منزلت خواهد شد و میشود انتظار تورم و گرانی بیشتر را داشت. شاید تمام این مفاهیم به همین سادگی که اینجا میگوئیم، نباشد. حتماً پارامترهای بیشتری در کار است و موضوع تخصصیتر و پیچیدهتر از این است که بتوان آن را با یک عامل و اتفاق توضیح داد. اما این که ارز کی بالا میکشد و کی پایین میآید، حتی برای صرافی و دلارفروشی که هیچ واحدی از درس اقتصاد در دانشگاه پاس نکرده، توضیحات روشنی دارد. دارید با دنیا تعامل میکنید؟ روی خوش نشان میدهید؟ سازوکارهای بینالمللی را میپذیرید؟ پس اوضاع روبهراهتر خواهد شد. اما اگر به سوی تنش بیشتر برویم، اگر مسیری را انتخاب کنیم که پیامکهای تند و تهدیدآمیز تحمیل میکنند، اگر به بهانههای ظاهراً مصلحانه از گفت و گو با جهان سر باز بزنیم و اجازه ندهیم روی منطقی و دوراندیش نظام و کشور تصمیم بگیرد و عمل کند، آژیرها را به صدا درآوردهایم. بازار را هراسان خواهیم کرد و آن وقت است که اجناس از پشت ویترینها به گوشه انبارها و از آنجا شاید به آن ور مرزها خواهند لغزید.
با خودمان و با ملت شوخی نکنیم. با زندگی مردم شوخی نکنیم. همان طور که بازار مفهوم رفتار ما را میفهمد، بقیه هم متوجه میشوند. این شکل از برخورد، مطلقاً نشاندهنده دلسوزی برای مردمی که هر شب با نگرانی سر بر بالین میگذارند و با دلهره بیدار میشوند، نیست. مردمی که حقوق و درآمدشان مدام در حال کاهش است و انتظار دارند مسئولان شرایطشان را درک کنند. مردمی که باید ساعتها با خجالت در صف بایستند، تا تکهای گوشت و مرغ نصیبشان شود و بتوانند به سفره خالی خود رنگی بدهند. این دیگر خوشگذرانی و سفر خارج از کشور و خودروی خارجی نیست که بگوییم قطعش کنید و مالیات ببندید و ممنوعش کنید و مطمئن باشید که کسی بابت آن رنج نخواهد کشید.
فیلم زاپاتا، ساخته الیا کازان را دیدهاید؟ جایی که رئیسجمهوری خطاب به کشاورزان گرسنه و معترض میگوید، حل مشکلات زمان میخواهد؛ که «باید صبر داشته باشید» و مارلون براندو در پاسخ میگوید: «جسارته آقای رئیسجمهور! ما نونمون رو با گندم میپزیم، نه با صبر. صبر از حصار و نگهبان مسلح عبور نمیکند.»
این که مجلسیان هر روز وزرا را به بهارستان میکشند تا در جلسات علنی یا غیر علنی به بررسی دلایل گرانی بپردازند، این که عدهای سعی میکنند با تکرار این مدعا که ریشه مشکلات ما در مدیریت داخلی است، رویشان را از نیاز به اخذ تصمیمات استراتژیک و اهمیت آن برگردانند، فقط خودفریبی است. معلوم بود که پس از برجام شرایط اقتصادی بهبود پیدا خواهد کرد و چرخها دوباره خواهد چرخید. معلوم بود که در صورت توقف برجام، از طرف هر که باشد، دوباره اوضاع خراب خواهد شد. در این حال، این تصور که چون طرف غربی بدعهدی کرده، پس ما باید لج کنیم و تا آخر خط برویم، نشانی از سیاستورزی ندارد. معلوم است که نتیجه چه خواهد شد. تازه اینها هم که میبینیم از نتایج سحر است. این که مدیریت داخلی ضعفهای بزرگی دارد را کیست که نداند. غیر قابل اعتماد بودن بخشی از طرفهای غربی را کیست که نداند. اما اگر مصلحت ما در این است که با خودمان و منافع خودمان قهر کنیم و همه درها را ببندیم، اگر میخواهیم زندگی و بود و نبود مردم را به دست پیامکزنندگانی بسپاریم که جز توهین و تهدید از موبایلهایشان شلیک نمیشود، بسمالله.
اگر نه، یک بار در صفهای سرد و شرمآور گوشت و مرغ و مایحتاج اولیه در کنار مردم بایستیم، بعد درباره عزت و احترامشان حرف بزنیم.»