فکرشهر: راستش را بخواهید پریشب فرصتی دست داد تا سری به مادربزرگم بزنم. بعضی وقتها که از روزمرگی های زندگی به ستوه می آیم و ذهن و روحم اسیر تکرارهای ملال آور زندگی می شود سری به او می زنم. زن دوست داشتنی و مهربانی است. همیشه برای شادی بچه ها و نوه هایش چیزهایی در چنته دارد. از تخمه هندوانه بو داده گرفته تا میوه خشک و پولکی و تعریف ها و قصه هایی که شنیدنشان حال آدم را خوب می کند. از وقتی که عموی کوچکم برایش گوشی هوشمند خریده و واتس اپ و تلگرام نصب کرده دیگر اخبار و تعریف هایش تمامی ندارد!
گفتم که پریشب رفتم تا سری به او بزنم و کمی حالم خوب شود...
هنوز ننشسته بودم که شروع کرد! از سیل خوزستان و برخورد زشت استاندارشان با یک شهروند اهوازی که به قول خودش باعث شده بود استاندار خوزستان در چشمش از زغال هم سیاه تر شود گرفته تا آسیب هایی که باران این روزها ممکن است به «حاصل» مردم بزند (منظورش گندمزارها بود!) و برخورد صاعقه به برج میلاد و اقدام وقیحانه جناب ترامپ علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خلاصه از هر دری سخنی! همینطور می گفت و من فقط لبخند می زدم و کیف کرده بودم که چه مادربزرگ روشنفکری دارم تا اینکه حرف را کشاند به سمت مدیریت دولت در استان خودمان! از انتصاب های یک سال اخیر در استان شروع کرد تا رسید به آب و برق! می گفت: «ببین ننه والله! می سی چه ایقه آدم الد تو برازگون و شومکاره و زیارت و بره اوبال تر تا بوشهر و خورموج و کاکی و دیر و کنگون داریم اما رفتنه از نم کجا یکیه اوردنه نهادنه تو اداره ی او؟؟ غیره میخوان دوس دسخوارل خوشون بو که ای یه خراوی دسشون بو کسی وشون نفهمه؟؟»
این را که گفت ترسیدم در مقابلش موضع نگیرم و فردا روز برود جای دیگری هم بنشیند و همین حرف ها را بزند و آبروی چند ساله خانواده را ببرد. گفتم نه ننه جان! کار به این شوری که شما می فرمایید هم نیست! انتصاب مدیران هم ضابطه و قاعده ای دارد. همینطوری هم نیست که دست در کیسه کنند و نام یک نفر را در بیاورند. برای پست های حساسی مثل شرکت آبفا باید یک آدم باتجربه و نخبه انتخاب شود که بتواند بحران های این حوزه را مدیریت کند، به موقع به مردم خدمت رسانی کند، چاله و چوله های مدیریتی را بشناسد، بتواند با مدیران بالادست چانه زنی کند و برای استانمان بودجه و امکانات بگیرد و هزار و یک کوفت دیگر. الکی که نیست! هنوز به قول قدیمی ها کلامم منعقد نشده بود که حرفم را برید و با لحن تمسخرآمیزی گفت: «از بسکه تو گوشت خوندنه که حرفلشونه پاک باور کردیه! یعنی به نظر خوت، تو استان واز و ولنگی مث بوشهر که از دالکی گرفته تا بوشهر و گناوه و دیلم و ایبال بگیر بره تا عسلو پاک مال خومونه، یه آدم الدی نبی که بیلنش تو اداره ی او؟؟ اداره یل دیه چه؟؟ ما هیشکی نداریم که بتره کارمونه بکنه؟؟ حتمن بویس بریم از بالاسون آدم بیاریم؟؟»
لبخند عالمانه و حق به جانبی زدم اما تا خواستم شروع کنم به صحبت کردن، اخمهایش را در هم کشید و ظرف آجیل را از جلویم برداشت و گفت:«همیسو سریالکو شرو ویمو. برم درف و دولل جمع کنم!!»
لبخندی زدم و گفتم ننه جان! آمده بودم چند دقیقه ای پیشت بنشینم و حالم بهتر شود؛ نه اینکه تمام مشکلات مدیریتی استان را به پای من بیچاره بنویسی!! قبول دارم که مشکلاتی هست اما این همه نیروی بومی منصوب می شوند. نمونه آخرش هم اداره برق! فردا ـ پس فردا قرار است مدیرعامل جدید معرفی شود. یک نیروی بومی هم کاندیداست! تا این را گفتم اخمش باز شد؛ برگشت و ظرف آجیل را هل داد سمتم و گفت: «بخدا تو نه عاقلی! می کجی کاری؟؟ میگم اینا فگر مردم نیسنا! همی اداره ی برقی که خوت گفتی؛ می نه یکی مال استان خومون الآن رییسشه و خوب هم کار کرده. می فهمی آغی استاندار میخوا وردارش و یکی مال اهوازه بیله جاش؟؟» گفتم نه والله! قرار نبود اینجوری باشه که! هنوز حرف در دهانم نماسیده بود که ادامه داد: «بله! همیطهره! عرض کردم خو! اینا میفهمن که بچیل خومون تو خراویلشون حاضر نیسن ساکت بمونن و بوینن هرکاری دلشون میخا میکنن، سی محض هم یونم که واویده حاضر نیسن بیلن بچیل خومون کار کنن. تازه، عامویی که میخوان بیارن از طرف نماینده یل اهواز و او سامون هم حمایت ویمو. نمیفهمی ورشون بهزه؟» ننه آنقدر دلش پر بود که دیگر نگذاشت حرف بزنم. گفت: «ای کلامی حرف تو دهنت در اومه چنه ته خرد میکنم! فقط ای دیدیشون وشون بگو ظلم پایدار نمیمونه. بچیل درس خونده و کار کرده ی مانم خدایه دارن. چار روز د که توسون واوی و برق ولات یک ساعات قط واوی اوسو میفهمین بینم آغی اهوازی و نم کجی میترن مردمه ساکت کنن یا همیذا که توسون پاری مردم سی محض او رختن تو خیابون، اندفه هم یه بلوای دیه درس ویمو! ایسونم وری بره که دیت دلش فکرته. بره تا مونم فیلممه سیل کنم!» دیگر حرفی باقی نمانده بود. اگر دقایقی بیشتر معطل می کردم هیچ بعید نبود خودم را هم به تبانی متهم کند! لاجرم برخاستم و به راه افتادم. توی مسیر اما فقط به این فکر می کردم که افکار عمومی چقدر بی رحمانه ما را قضاوت می کند...
آقای استاندار! شما هم مواظب باشید!
ننگ بر شما ها باشه