جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر ـ همایون فقیه: برای همه ما پیش آمده است که گاهی نسبت به شخصی یا موضوعی احساس دلتنگی می کنیم و این احساس دلتنگی ممکن است برای عشق های زمینی و مجازی باشد و یا برای عشق های حقیقی و آسمانی؛ اما نفس این احساس دلتنگی از یک مسیر حرکت می کند و یا فرضا به دلیل رویدادهایی، از اصطلاحاتی همچون قلبم شکسته استفاده می شود...
کد خبر: ۷۲۴۷۶
سه‌شنبه ۱۰ تير ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۸

فکرشهر ـ همایون فقیه: برای همه ما پیش آمده است که گاهی نسبت به شخصی یا موضوعی احساس دلتنگی می کنیم و این احساس دلتنگی ممکن است برای عشق های زمینی و مجازی باشد و یا برای عشق های حقیقی و آسمانی؛ اما نفس این احساس دلتنگی از یک مسیر حرکت می کند و یا فرضا به دلیل رویدادهایی، از اصطلاحاتی همچون قلبم شکسته استفاده می شود.

حال می خواهیم بدانیم این دلتنگی چیست و آیا قلب و دل با هم تفاوتی در ابراز احساسات و هیجانات می کنند یا خیر؟

قلب یک معنای مادی دارد که همان جسمی واقع در سمت چپ سینه است که همه با آن آشنایی دارند، اما در بحث ما، قلب، جایگاهی فراتر دارد. دل به معنای همان قلب است، اما چون دل، عملکرد احساسی تری دارد باعث می شود ما از این کلمه استفاده کنیم. به عبارتی قلب در زبان ما به معنای دل تعبیر می شود و موضوعی مجرد و جزیی از نفس ما محسوب می شود و مرکزی است که هم جایگاه دریافت الهامات الهی است در مسائل سلوکی و عرفانی و بستری برای فهم موضوعات عاطفی همچون عشق، نفرت، شادی، غم، اضطراب و هم عملکرد فیزیولوژکی این احساسات در مغز است، اما چیزی که احساس می شود در دل و قلب است که همه به آن اذعان دارند. پس واضح است که آدمی مرکب از عنصر جسمانی و عنصر روحانی (نفس، روح) است. در همه حالات مادی و غیرمادی دلتنگی وقتی است که یک ارتباط عاطفی به سرانجام مناسبی نمی رسد یا افراد شکست عشقی می خورند یا از عزیز و معشوق خود اعم از مادی و معنوی که نسبت به آن تعلق خاطر دارند  دور می مانند که از جملاتی همچون دلم برایش تنگ شده، دلم برایش پر می کشد و... استفاده می کنند. 

ولی این احساس چه زمانی حس می شود؟

آن زمانی که از عمق وجودمان یک خلا درونی را حس می کنیم یا با ذهن خود عدم حضور آن عریز را در خودمان درونی می کنیم؛ و وقتی چنین اتفاقی رخ می دهد و خاطرات و ویژگی آن فرد را در فکر خویش مرور می کنیم، در این لحظه دوست داریم فرد کنارمان باشد که این احساس تنهایی که منجر شده است زندگی بدون آن فرد برایمان سخت شود برطرف گردد و همه این اتفاقات در مغز رخ می دهد و گاهی برای ابراز دوست داشتن موضوعی یا بیان میزان دلتنگی و ناراحتی از واژه «سویدای دل» استفاده می کنیم. در ادبیات عرفانی، سویدای دل، انتهایی ترین نقطه دل است که در قلب قرار دارد و قلب انسان که مرکزی‌ترین نقطه هستی او است و سویدا مرکز اوج و بهترین احساسات و عواطف است که سرشار از لطافت های ملکی و ملکوتی است. پس گاهی که در یک لحظه و یک باره دلتنگ کسی می شویم، به این علت است که در آن لحظه به حضور فرد مقابل بسیار نیاز داریم و فقط اوست که می تواند نیاز ما را برآورده کند. مثلا اگر یکی از دوستان ما فردی شوخ طبع و شاد بوده، اگر مدتی طولانی او را ملاقات نکنیم و یک باره موضوعی باعث شود به ما حال غمگینی دست دهد، درصد این که در آن لحظه دلتنگ دوستمان شویم زیاد است و سایر مثال های مادی و معنوی دیگر.

 این دلتنگی، نوعی آرزو و خواسته است که در ذهنمان صورت می گیرد و گاهی بیان علت دلتنگی فرد مشخصی برایمان سخت است. مثل سایر احساساتی که در ضمیر ناخودآگاه رخ می دهد و به جای تحلیل عقلانی و منطقی، احساس دلتنگی می کنیم.

همان طور که بیان شد، احساسات در لحظه رخ می دهد و درک این حس ها تنها با تفکر امکان پذیر می شود و با جملات و کلمات ابراز دلتنگی می کنیم که نشان دهنده یک احساس درونی است که از فکر کردن نشات گرفته و تعبیر و تفسیر ما بر رویدادی است که به صورت احساس دلتنگی ابراز می شود و وقتی انسان دچار هیجانات مختلف شد، با توجه به نوع پاسخگویی بدن و واکنش های فیزیولوژیکی آن متفاوت خواهد بود. وقتی که فردی را خیلی دوست داشته باشیم، با فکر کردن در مورد وی و با تصویرسازی آن در ذهنمان، ضربان قلبمان بیشتر می شود و فشار خون بالا می رود و در مقابل، وقتی از موضوعی ترس برمی داریم، همین روال فیزیولوژکی طی می شود؛ اما احساساتی که ما از این دو نوع هیجان، یعنی ترس و حس دوست داشتن و دلتنگی، کسب می کنیم، متفاوت می شود و وقتی احساس غم و اندوه و دلتنگی می کنیم و همان مواردی که در قلب بیان شد، طی می شود، آدمی احساس می کند سینه اش تنگ شده است و احساس دلتنگی می کند. 

نیازها و برداشت های انسان از موقعیت های روانی و تفکری خود در روزها، هفته ها و... متفاوت است که سه علت دارد: 

اول بستگی به برداشت و درک ما از زندگی خود دارد و نیازهایی که در آن لحظه رخ می دهد و تفسیری که از نیازها برای خود بیان می کنیم. دوم احساسات ما باعث می شود موقعیت های مختلفی را تجربه کنیم؛ به این صورت که مغز از احساسات برای پیشبرد انسان به سوی نیازهایش استفاده می کند و سومین مورد، برداشت انسان از تجارب زندگی خود است که با رخ دادن رویدادهای مختلف و تغییرات ناگهانی ممکن است در نیازهای روانی و احساسی ما نیز تغییرهایی صورت بگیرد. 

سوالی که حال مطرح می شود این است که آیا دلتنگی سالم و ناسالم داریم؟ 

پاسخگویی به این سوال به موارد متعدد و زوایای مختلفی بستگی دارد، اما در کل شاید بتوان گفت دلتنگی که انسان را در عملکردهای شخصی و خانوادگی، اجتماعی و شغلی، تحصیلی و شخصیتی مختل کند و به مرور تبدیل به احساس غم و اندوه و افسردگی شود، ناسالم تلقی می شود که نیاز به درمان پیدا می کند و همچون استرس است که این احساس اضطراب و استرس در یک حد نرمال عادی و باید در هر زندگی باشد؛ این احساس دلتنگی هم در یک حد نرمال باید در زندگی باشد تا انسان کشش به ایجاد، بهبود کیفیت، ایجاد ارتباطات دوستانه و عاطفی کند و زمانی بد می شود که خللی ایجاد کند؛ البته این نوع دلتنگی در موضوعات و احساسات عاطفی مجازی و زمینی است، اما دلتنگی هایی که در موضوعات عاطفی حقیقی و آسمانی و روحانی و معنوی رخ می دهد، هر چقدر میزان احساسات و دلتنگی ها بیشتر باشد، انسان می کوشد بیشتر سلوک و تلاش کرده و خود را از آلودگی ها پاک کند تا در زمان وصال به محبوب حقیقی خویش، سالم، پاک و شاد باشد. شاید بتوان دلتنگی مثبت و منفی را با احساس وابستگی و دلبستگی مقایسه کرد. دو نیروی ارتباطی طبیعی که در همه انسان ها وجود دارد، وابستگی و دلبستگی است و این دلبستگی زمانی رخ می دهد که دو طرف از نظر موضوعات فکری و احساسی شباهت به یکدیگر داشته باشند و در روابط اجتماعی و احساسی تکمیل کننده همدیگر باشند و به یکدیگر احساس تعلق داشته باشند، اما در وابستگی، مکانیزم بیمارگونه وجود دارد و احساس تملک رخ می دهد. در دلبستگی ایمن، دو طرف به یکدیگر تعلق دارند، اما مالک یکدیگر نیستند. در تعلق فرد محبت خود را به یک نفر می بخشد و می داند می تواند در رابطه به طرف مقابل به عنوان یک تکیه گاه نگاه کند؛ اما در وابستگی، یک نوع حس مالکیت به فرد مقابل دارد و به همین دلیل فراموش می کند که باید به او محبت کند. موضوع دلبستگی و وابستگی خود به مباحث مفصل تری نیاز دارد که در آینده بیان خواهد شد.

نمی توان راه حل های یکدست و مشابه ای برای درمان یا کنترل دلتنگی برای همه افراد پیشنهاد نمود، چرا که علت های اولیه دلتنگی، برداشت های ذهنی و فکری و رفتاری افراد، بسترهای شخصیتی و... افراد با یکدیگر کاملا تفاوت دارد؛ اما اگر بخواهیم سه راه حل کلی برای همه افراد بیان کنیم که در کنار راه حل های شخصی هر فرد مورد استفاده قرار بگیرد، باید اول به ایجاد یک ارتباط معنوی و روحانی خوب با خدا و مقدسات اشاره نمود که باعث شود آدمی نسبت به باطن و ماورای طبیعت احساس مثبت تری پیدا کند و دوم کنترل افکار و کسب مهارت های زندگی و سوم بیکار نبودن و خود را مشغول فعالیت هایی کردن که به آن علاقمند است. 

همان طور که بیان شد، راهکارها و پیشنهادها برای افراد بر حسب موقعیت و میزان احساساتشان متفاوت است. موضوع مهمی همچون احساس دلتنگی باید در زوایای مختلفی همچون پزشکی، روانشناسی، علم النفس و فلسفه و عرفان بررسی شود که فعلا مجال بیان آن نیست. پس نتیجه می گیریم گاهی دلتنگی های مثبت و سالم نیاز حتمی زندگی و حیات آدمی برای ایجاد ارتباطات عاطفی و احساسات مثبت و محبت آمیز است که بسیار هم لذت بخش است، اما در مقابل دلتنگی های بیمارگونه و ناسالم که خلل در زندگی آدمی ایجاد کند برای سلامتی جسمی و روانی آدمی مضر است و نیاز به بهبود و بررسی های تخصصی دارد.

نظرات بینندگان
محمد رضا
|
-
|
دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۹ - ۰۸:۲۳
بسیار عالی و جذاب نوشته بود ...

فکر میکنم متنی بسیار خلاصه ،و قابل فهم برای همگان بود و جای هیچ گونه سوالی نیست ...
امید
|
-
|
سه‌شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۹ - ۰۲:۰۴
واقعا دلتنگی خیلی فشار روانی میاره...درد سختیه!! ممنون از راهنمایی شما
علی
|
-
|
سه‌شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۲
مثل همیشه عالی،روان،کاربردی....مانا باشید
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر