فکرشهر - مهدی شاد: یک مثل قدیمی هست که میگوید: «بلا که نازل میشود، نرسیده به زمین می پرسد خانهی قادر کجاست!»
خانهی قادر، حکایت آشنای استان ما و بلاها هم همان تصمیمات خارج از حوزهی تصمیم گیری و میل مدیران ارشد استانی ماست!!
چندی است که حواشی انتخاب مدیر ارشد برق استان بوشهر مایه دغدغه و نگرانی فعالان اجتماعی استان گردیده و با توجه به سوابق برخی گزینهها در تصدی مدیریت های شهرستانی در حوزه برق استان بوشهر به نظر میرسید که این انتصاب منتفی شده تلقی گردد اما خبرها حاکی از جدی بودن انتخاب همان گزینهی قبلی و گسیل ایشان به شرکت توزیع نیروی برق استان میباشد.
نکته مغفول مانده در این انتصاب، جایگاه قانونیِ نظر نماینده عالی دولت در استان می باشد که با توجه به رصد دغدغه ها و نگرانی های فعالان اجتماعی استان، نظر مساعدی به این گزینه نداشته و این موضوع به مرکز نیز منتقل گردیده است اما گویا پایتختنشینان چندان وقعی به خواست و اراده عمومی مردم استان بوشهر نداشته و کماکان آدرس خانه قنبر را به دست بلیههای مدیریتی خود میدهند تا شاید تئوری خرابآبادی این مدیران مملکتی برای بوشهر به تحقق رسد و از خرابی کامل آن آبادی سر زند. آنچنان که در رویاهای ساکنین آن نیز نمی گنجد!!
در این بلبشوی مشاوره و تصمیم گیری برای مدیریت برق استان چند تئوری محتمل به نظر می رسد. نخست اینکه قدرت لابی (لابیهای مالی و سیاسی و آنچه ما از آن بیخبریم اما اهلش خوب میفهمند و میشناسند!) گزینه مدنظر بر جایگاه قانونی استاندار چربیده و دولت تدبیر علیرغم شعار گسترش حوزه اختیارات استانداران، تنها شعاری سر می دهد و با بی تفاوتی تمام مسیر انتخاب خود را پیش گرفته است.
دوم اینکه استاندار محترم در نقل نظر خود صداقت کافی را نداشته و آنچنان نظر مخالفی را به مرکز منتقل نکرده باشد که در این میان احتمال نخست بیشتر به واقعیت و شواهد قرابت دارد.
حال بماند که ستادهای انتخاباتی دولت دوم آقای روحانی در استان بوشهر به این مسایل جزئی ورود نکرده و پیگیری مسائل کلان استانی در حد انتخاب بخش داران و شهرداران را در اولویت کاری خود قرار داده اند و رسیدگی و انتقال خواسته ها و دغدغه های مردم استان بوشهر را جزء شرح عنایات خود نمیپندارند(!) و مجمع نمایندگان نیز در فکر و برنامه ریزی انتخاب رئیس سال آخر این مجمع استانی هستند و دیگر مسایل به نظر ایشان از درجه اهمیت ساقط گردیده است!!
از آنچه بر استان ما میرود و صدای ضجههای فروخفتهی مردم که به جایی نمیرسد سخن فراوان است اما دست و زمان برای گفتن، کوتاه؛
اما آخر مقال کلامی بهتر از شعر مرحوم وثوق الدوله به ذهنم نمیرسد:
چون بد آید هر چه آید بد شود
یک بلا ده گردد و ده صد,شود
آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ
فلسفه باطل شود، منطق دروغ
بسته ماند چشم عقل کنجکاو
بشکند گردونه ای را شاخ گاو.