يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار سیاست
مطالب بیشتر
فکرشهر: یک نویسنده انگلیسی از تاثیر فیلمهای فرهادی بر مذاکرات نوشته است و یک پیشنهاد متفاوت مطرح کرده است...
کد خبر: ۱۱۳۱۷
سه‌شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۲

فکرشهر: یک نویسنده انگلیسی از تاثیر فیلمهای فرهادی بر مذاکرات نوشته است و یک پیشنهاد متفاوت مطرح کرده است.

\n\n

به گزارش فکرشهر، پیکو لیر در نقدی که در سایت هافینگتون پست نوشته آورده است: «من آرزو می‌کنم که هر سیاستمدار و قانونگذاری که سعی می‌کند با ایران کار و یا مذاکره کند از فیلم‌های فرهادی درس بگیرد.»

\n\n

بخش‌هایی از متن نقد این نویسنده انگلیسی به نقل از ایسنا بدین شرح است:

\n\n

«تمام آن چیزی را که فکر می‌کنیم می‌دانیم، نادرست است؛ هر موقعیتی و هر انسانی که گمان می‌کنیم می‌شناسیم بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوانیم به سادگی ارزیابی‌اش کنیم.

\n\n

این فیلمها دستورالعملی برای اعتماد به‌ نفس بخشیدن به تماشاگر نیستند و بر خلاف سنت سرگرمی سازی‌اند که در آن با یک پایان قطعی هالیوودی، نیاز داریم که قهرمان‌ها و آدم‌های شرور به طور مشخص از هم متمایز شوند. این یکی از آن فاکتورهایی است که فیلم‌های اصغر فرهادی به خصوص دو اثر آخر او "جدایی" و "گذشته" را بسیار پیچیده ساخته است و باعث شده راهنمای بسیار ارزشمندی باشد برای کسانی که با سرزمین مادری او، ایران، سروکار دارند.

\n\n

این روزها فیلم دیگر فرهادی «درباره الی» هم در آمریکا عرضه شده است.("درباره الی"در سال 2009 در ایران به نمایش در آمده بود)

\n\n

در شروع به نظر می‌رسد که در فیلمهای فرهادی با پلات یک فیلمنامه تیپیکال رو به رو هستیم؛ بسیار کلاسیک. خانواده‌ای شامل پدر ، مادر ، فرزندان و مسایل جهان شمولی چون رابطه والدین با سالمندان، بر هم خوردن رابطه‌ها و جدایی‌ها اما فرهادی به شکل مداوم شما را 130 دقیقه روی لبه صندلی یک نفر دیگر می‌نشاند و از شما دعوت می‌کند که خود را جای او بگذارید و فردی را برای شما به نمایش می‌گذارد که با مشکلات و راه حل‌های موقت کلنجار می‌رود، بی‌آنکه به قضاوتی مطمئن و یا راه حلی قطعی و همیشگی دست یابد.

\n\n

برای مثال در آغاز فیلم "گذشته" زن جوان جذابی را با دست باندپیچی شده نشان می‌دهد که در فرودگاه پاریس منتظر رسیدن یک مرد است. لبخندهای او انگار نشان از آن دارد که مشتاقانه در انتظار استقبال گرم از مردی‌ است که مدتی از او دور بوده اما اینگونه نیست فقط اندکی بعد از لب زدن‌ها و لب‌خوانی‌های آن دو از پشت شیشه‌ای قطور، شیشه‌ای که آن دو را جدا کرده ،این حقیقت را عیان می‌کند که هیچ‌یک صدای دیگری را به درستی نمی‌شنوند و همان لحظه در می‌یابیم این‌دو، عشاقی نیستند که مدت زمانی طولانی از هم جدا افتاده‌اند. مرد بازگشته تا اوراق طلاق را امضا کند، اما باز نه مرد، نه زن، هیچکدام مطمئن نیستند که این جدایی را از ته دل می‌خواهند یا نه؟،او ثابت می‌کند بیش و پیش از اعتمادبه هر ژست صمیمانه‌ای باید شفاف و آشکار بود.

\n\n

هنگامی که زن به سمت شهر می‌راند و با عشق قدیمی‌ خود درباره موضوعات آشنا ومعمول بین یک زوج گفتگو می‌کند(با نشانه‌هایی از خشم ناشی از زخمی التیام نیافته در این گفتگو) درمی‌یابیم هر چند به استقبال این مرد به فرودگاه رفته، اما اشتیاقی به میزبانی از او ندارد. این در حالی است که مرد هم برنامه‌ای برای ماندن در جای دیگری غیر از خانه زن ندارد، او جای دیگری جز همان خانه‌ای که زن با دخترانش در آن زندگی می‌کنند، سراغ ندارد اگرچه هر دو چیز دیگری به زبان می‌آورند.

\n\n

ما تنها 5 دقیقه از فیلم را دیده‌ایم ، اما می دانیم همه چیز ناپایدار است و گذرا و با هر جمله‌ای که می‌شنویم تغییری در پیش است. همانطور که شخصیت زن فیلم، ماری را، باحرکاتی عاشقانه و لبخندهای معنادار می‌بینیم که سعی دارد احمد را به خود جلب کند ، تلاش می‌کنیم احمد را هم که سخت محافظه‌کارانه با او صمیمی است،درک کنیم(شاید احمد هم به نوبه خود از ماری آسیب دیده است)، به نظرمان می‌رسد هر یک همزمان که گامی به جلو برمی‌دارد به عقب هم پا پس می‌کشد.

\n\n

اگر چه باهر دیالوگ داستان حرکتی رو به جلو دارد اما نه تنها اطلاعاتی را که از ابتدای فیلم دریافت کرده‌ایم مورد دستخوش قرار می‌دهد بلکه تمام نتیجه‌گیری‌هایی را که از دیالوگهای قبلی به دست اورده‌ایم پاک می‌کند. بنابراین ما به لایه‌های عمیق تری از موضوع سوق داده می شویم. اینکه هر فرضی چقدر می‌تواند ناپایدار باشد و ما تا چه حد نمی‌توانیم و نباید از قضاوت‌هایمان مطمئن باشیم. این بخشی بسیار ویژه و همراه با هیجانی غریب در فیلم‌های فرهادی است، که پیوسته جلو می‌روند اما در عین حال حرکتی دایره‌وار دارند. درست مانند نقش‌های پیچیده یک فرش ایرانی در یک مسجد که لبریز است از انرژی آتشین و در عین حال سرشار از آرامش.

\n\n

تک تک جزئیات و دیالوگ‌ها سایه عدم اطمینانی را، بازتاب می‌دهند و عمیق‌تر می‌کنند. هنگامی که زن از پارکینگ فرودگاه بیرون می‌آید، ناگهان و به شدت ترمز کرده و تصادف می‌کند، شوهر سابقش لب به نصیحت می‌گشاید که چگونه باید رانندگی کرد، اما در عین حال، خودش را موظف می‌بیند که به خاطر دست آسیب دیده زن به جای او دنده را تعویض کند.

\n\n

در ادامه پس از اینکه زن ماشین را رها می‌کند تا دخترش را از مدرسه بیاورد، حضور افسر ترافیک باعث می‌شود مرد پشت رل بنشیند. گویی هر کدام از دو نفر برای نشستن پشت فرمان این زندگی با هم رقابت می‌کنند،اما هیچ‌یک نمی‌داند آیا دیگری می‌خواهد سریع‌تر حرکت کند یا ترمز را فشار دهد.

\n\n

به همین دلیل است که من آرزو می‌کنم که هر سیاستمدار و قانون گذاری که سعی می‌کند با ایران کار و یا مذاکره کند، از فیلم‌های فرهادی درس بگیرد و ببیند که چگونه هر گام جدید می‌تواند باعث پیچیدگی بیشتر شود. کدام حرکت زیرکانه و کدام صادقانه است؟ کجا سیاست دورویی به پایان می‌رسد و صداقت حقیقی آغاز می‌شود، دانستن اینها برای هر کسی (حتی کسانیکه خودشان حرکات و گامها را طراحی و هماهنگ می‌کنند) مشکل است.

\n\n

پس از 27 سال زندگی در ژاپن، برای مدت زمانی طولانی اعتقاد داشتم که درک هیچ کشوری به اندازه درک ژاپن سخت نیست. ژاپنی‌ها به اینکه از دیگران دوری می‌کنند، معروفند، آنها زیاد صحبت نمی‌کنند و به سختی حالتی از احساسشان را در چهره نشان می‌دهند.اما پس از اینکه به ایران رفتم، در مقایسه با ایرانی‌ها، ژاپنی‌ها کمتر پیچیده به نظر می‌رسیدند. در اصفهان مردم پیوسته حرف می‌زدند، چهره هایشان حالت داشت، ‌شعرهای زیبا و مثالهای درخشان ادبی به‌کار می‌بردند، در عین حال هر چه بیشتر می‌گفتند،من کمتر می توانستم بگویم که در چه موضعی ایستاده‌اند.

\n\n

هر جمله ساده‌ای می‌توانست حاصل یک استراتژی باشد یا یک جمله راهبردی کاملا صادقانه.این مرا یاد موضوعی در فیلم «گذشته» می انداخت که چطور بیشتر جمله‌های فیلم با این کلام شروع می شد :"تو فکر می‌کنی ......؟"»

\n\n

پیکو لیر در بخش دیگری از نقدش آورده است: «در یک سطح فیلم‌های فرهادی فارغ از مکان جغرافیایی هستند. پنجمین فیلم او "جدایی نادر از سیمین" کاملا در تهران اتفاق می افتد، اما درام داستان – مراقبت از پدر پیر، یافتن پرستاری قابل اطمینان، حضور در دادگاه برای طلاق؛برای همه بیننده‌ها در توکیو و لس‌انجلس هم قابل درک است.

\n\n

در "گذشته"شخصیت اصلی زن فیلم مانند یک مهاجر یست که در حومه پاریس بزرگ شده، شوهر سابقش از تهران بازگشته و دوست پسر جدیدش اهل شمال آفریقاست و پدر دخترانش یک مرد بلژیکی است. نام‌ها و ملیت‌ها به سرعت رنگ می‌بازند و ما سریعاً خود را در موقعیت اشفته این هم خانه‌ها می‌یابیم ، جاییکه بچه‌ها نمی‌دانند در کدام تخت بخوابند و تنها به دنبال آرام گرفتن در این سایه این حقیقت‌اند که نسبتی با هم دیگر ندارند. فرهادی با چیدن این موقعیت‌ها بی آنکه به چشم بیاید بسیاری از ساده‌انگاری‌ها و قضاوت‌های ما را درباره‌ی شرق و غرب به چالش می‌کشد.

\n\n

درعین حال هر چند "گذشته" در فرانسه و در حومه پاریس فیلم‌برداری شده است. از یک طرف کارگردان به ما یادآوری می کند تا چه اندازه این گونه داستان‌ها جهانشمول هستند، در طرف دیگر او از احساسی سخن می‌گوید که ریشه در فرهنگ دوری دارد که بر مبنای ایهام رشد کرده است.بیرون و درون گاهی کاملا متضاد هستند.

\n\n

نیت‌ها هیچ‌گاه آن چیزی نیستند که به نظر می‌رسند. و در حالی که نقابی وجود ندارد، بسیاری از نقاب‌های نامرئی را احساس می‌کنیم ، علیرغم اینکه بسیاری را هم نمی‌توانیم بیان کنیم. دیوارهای نو و تازه رنگ شده و هنوز خیس خانه در فیلم گذشته ، پنهان کننده گذشته و به همین خاطر خیانت کارانه جلوه می‌کنند.

\n\n

وقتی که چمدان احمد دیرتر از پروازش می‌رسد و چمدان شکسته است ما مطمئن نیستیم دقیقا برای این موضوع چه کسی را سرزنش کنیم و باز هنگامی که بچه‌ها در همین چمدان را به اشتیاق دیدن سوغاتی‌هایشان باز کرده‌اند ، ما و احمد را با این سوال همیشگی بدون جواب تنها می‌گذارند که ما چقدر وظیفه داریم دیگران را براساس اصول و مرام خود آموزش دهیم و ادب کنیم. دیگرانی که در اینجا بچه‌های احمد نیستند و فرزندان دو مرد دیگرند.

\n\n

جایی در ابتدای فیلم همان طور که بازگشت شوهر ( به زودی سابق ) به خانه‌ی زن را می‌بینیم ، در می‌یابیم که او مطمئن نیست به راست بپیچد یا چپ ( فراموش کرده که خانه کجاست ) . باز در صحنه‌های بعد بچه‌ها ناچارند که اتاق هایشان را باهم عوض کنند و مطمئن نیستند تخت و اتاقشان کجاست و ما را به این سمت می‌برند که آرام آرام دریابیم همه‌ی دریافت‌ها و نگاه‌هایمان در برخورد اول نامطمئن‌اند .

\n\n

"جمله‌ی منظورت از اینکه همه چیو می دونی چیست؟ " را احمد به لوسی دختر همسرش می‌گوید و جایی دیگر همین دختر به احمد که نظرش را درباره‌ی شوهر جدید زن سابقش می‌گوید ، هشدار می‌دهد: " تو نباید با این قطعیت حرف بزنی "

\n\n

فیلم با یک زوج در حال جدایی آغاز می شود و پایان آن با زوجی دیگرست که دست هم را گرفته‌اند. روی تختی که می‌تواند تخت مرگ زن باشد. آیا آن‌ها به سوی هم بازگشته‌اند یا این یک خداحافظی همیشگی‌ست؟ پاسخ به این سوال غیر ممکن است.

\n\n

تمام شخصیت‌های فیلم و همین طور تمام ماهایی که در حال تماشای فیلم هستیم در زندگی همواره سعی کرده‌ایم از گذشته فرار کنیم و امروز مسائل حال حاضرمان همچنان حل نشده باقی مانده.

\n\n

به لوزان برگردیم (جایی که مذاکرات با ایران برقرار است).من به آنچه گفتم باور دارم و شما هم به آنچه می‌گویم ، خواهید رسید.»

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر