جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی فکرشهر/ کل کل تاریخی؛
فکرشهر: به هر حال با ختم غائله جمهوریت و سفت شدن پای سردار سپه، جای علی دشتی هم سفت شد و او پی در پی در ادوار مختلف مجلس از ساوه و بوشهر به مجلس راه یافت. در این دوران وانفسا، نمایندگی مجلس کاری جز تایید دیکتاتور ندارند، چون...
کد خبر: ۱۸۲۷۶
يکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۰

فکرشهر: ماهنامه ی «فکر شهر» نوشت:

\n\n

از شماره  قبل، بخش جدیدی تحت عنوان «کَل کَل تاریخی» به صفحات فکر شهر افزوده شده است. در این بخش ضمن بررسی و واکاوی ابعاد مختلف چهره ها و شخصیت های برجسته استان بوشهر امکان مباحثه و تبادل نظرات اساتید فن نیز  فراهم شده است. ماجرا از آن جا آغاز شد که آقای مهرداد عارف مطلبی پیرامون یکی از چهره های برجسته ادبی، تاریخی و سیاسی دشتستان یعنی «علی دشتی» به دفتر «فکر شهر» فرستاد.  واکاوی، بررسی،  تائید و حتی رد بخش هایی از این یادداشت به دلیل ویژگی هایی که داشت  اجتناب ناپذیر بود؛ بنابراین از سوی دبیر بخش تاریخ ماهنامه یادداشتی برای نویسنده محترم ارسال شد. نویسنده به این یادداشت پاسخ داد و این روند ادامه یافت. بنابراین تصمیم گرفتیم این مباحثه را تحت عنوان « کَل کَل تاریخی» در ماهنامه تا رسیدن به آنجا که همه زوایای زندگی این نویسنده دشتستانی  مورد بررسی قرار گیرد، ادامه دهیم. امیدوارم مورد پسند خوانندگان قرار بگیرد.

\n\n

بخش سوم

\n\n

\n\n

تاریخ نه دوست کسی است و نه دشمن کسی. تاریخ بی چشم و رو است. به همان سادگی که کسی را تا تمام تقدس بالا کشیده به فرود ذلت می کشد. چون که تاریخ درباره ی آدم ها حرف می زند و هر آدمی زاده ای به مقتضای ذات خود، نقاط ضعف و قدرت بسیار دارد و بررسی علی دشتی از همین مقوله است.

\n\n

علی دشتی را سیاست علی دشتی کرد؛ چگونه؟

\n\n

ایرانیان عموما مردمی سیاست زده هستند و همه چیز را به سیاست می چسبانند، حتی گرانی نان و گوشت و نیامدن باران را به گردن سیاست می اندازند. بنابراین وقتی بدانیم علی دشتی که تا سال 1297 ش، نه خودش و نه پدرش ایران ندیده بودند، وارد ایران شدند و یکسر به مهمانی مردی رفتند که خود یکی از سیاسی ترین مردان منطقه دشتستان بود، ورود علی دشتی را به دنیای سیاست تفسیر خواهیم کرد.

\n\n

خانواده علی دشتی در سال 1297 ش، از کربلا به بوشهر آمدند و مهمان شیخ محمدحسن مجاهد شدند که شوهر خواهر علی دشتی بود {در شماره پیش به عنوان شوهر عمه اش نام برده شده که اینجا اصلاح می شود}؛ شیخ مجاهد، روحانی بانفوذ منطقه دشتستان و یار و هم رزم رئیسعلی دلواری و غضنفرالسلطنه در مبارزه با نفوذ انگلیس در منطقه و مخالف تسلط آن ها بر بوشهر و دشتستان بود.

\n\n

قرار گرفتن این طلبه جوان که در کربلا هم در سرزمینی زندگی می کرد که ما به النزاع میان انگلیس و عثمانی بود، وقتی در برازجان با اندیشه ها و رفتار شیخ مجاهد در برابر انگلیس آشنا شد، بیشتر روحیه سیاسی در او بیدار شد. سال های دهه 90 (1290 تا 1300 ش)، سال های پرآشوب فضای سیاسی ایران بود. هر کسی ساز خود را می زد، دامنه جنگ جهانی اول به ایران بی طرف هم رسیده بود و ایران شده بود گوشت قربانی میان چنگ و دندان دو قدرت روسیه تزاری و امپراتوری انگلستان. شاه ایران ـ احمد شاه ـ در فکر سفرهای خارج بود و نخست وزیرانی که به مدت کوتاهی حکومت می کردند، ساز سیاستشان را به مضراب روس ها یا انگلیسی ها می زدند. در این میانه مردم سیاست زده و کلافه از سیاست هم حق داشتند برای دوام و بقای خود دست به هر کاری بزنند.

\n\n

بقول ادوارد براون ـ مورخ و ایرانشناس انگلیسی ـ ایرانیان مانند نی می مانند، نیزار در برابر توفان حوادث خم می شود ولی نمی شکند، چون توفان گذشت، راست می شوند و به چنارهای شکسته می خندند.

\n\n

علی دشتی هر چند متولد و بزرگ شده ایران نبود، ولی ایرانی تبار و ایرانی زاده بود و به محض ورود به ایران در دیگ جوشان سیاست افتاد و شاید بتوان گفت نخستین آموزگارش ـ شوهر خواهرش ـ شیخ محمدحسن مجاهد برازجانی بود؛ دشمن انگلیسی ها. این بود که وقتی در شیراز در روزنامه فارس به مدیریت بنان شیرازی مقاله ای نوشت، بقول رکن زاده آدمیت، عوام را خوش نیامد و قصد آزارش کردند. آن مقاله در دست نیست ولی از آنجا که عوام روزنامه خوان نیستند و این خواص هستند که عوام را می شورانند، معلوم می شود که در آن مقاله مطلبی بوده که به مزاق کسی یا کسانی از خواص خوش نیامده که اراده قتلش را کرده اند و او به ناچار به خانه «عبدالحسین میرزا فرمانفر» والی فارس پناه می برد و فرمانفرما از او حمایت می کند و پنهانی به اصفهانش می فرستد.

\n\n

علی دشتی در اصفهان بود که وثوق الدوله قرارداد 1919 را با انگلستان می بندد و او از نخستین شماره روزنامه «میهن» به وثوق الدوله و قراردادش می تازد و پس از مدتی از اصفهان به تهران می رود و چون شهرتش پیش از خودش به تهران رسیده، روزنامه ها مقالاتش را به راحتی چاپ می کنند. دشتی در تهران با همان قلم جوشان، مقالات و شب نامه هایی را علیه وثوق الدوله می نویسد که باعث ناراحتی نخست وزیر و دولت انگلستان می شود. در همان زمان انگلیس به دولت ایران به اقساط، کمک مالی می داد. در دولت وثوق الدوله، انگلیس پرداخت آخرین قسط را منوط به دو شرط می کند: یکی خرج مقداری از این پول در جنگ با صمصام الدوله بختیاری و دیگری اخراج علی دشتی از ایران. جنگ با بختیاری ها مقدمات می خواست و وثوق الدوله برای اثبات حسن نیت خود دستور دستگیری و اخراج این طلبه جوان را که غیر از قلمش چیزی نداشت، صادر کرد. دشتی توسط تامینات ـ شهربانی ـ دستگیر و پس از ده روز بازداشت به همراه چند مامور او را به قصد اخراج از ایران به سوی مرز ایران و عراق می فرستند. همین اخراج به دستور رییس دولت نخستین امتیاز برای علی دشتی است.

\n\n

وثوق الدوله سقوط می کند و مشیرالدوله ـ جانشین او ـ هم بازگشت علی دشتی را به تهران اجازه نمی دهد و حتی وقتی دشتی بعد از چند ماه اقامت در قزوین و کرمانشاه ـ که خود باعث آشنایی او با رشید یاسمی شد که بعدها یکی از چهره های مطرح ادبیات معاصر شد ـ بدون اجازه حکومت به تهران برمی گردد، به دستور سپهدار تنکابنی ـ نخست وزیر وقت ـ بازداشت و زندانی می شود که با وساطت سیدمحمدصادق طباطبایی آزاد می شود. با رفتن وثوق الدوله و ناتوانی انگلستان برخواسته از جنگ در امور مالی، قرارداد 1919 منتفی می شود ولی با کودتای اسفند 1299 سیاست در ایران ورق تازه ای می خورد.

\n\n

رضاخان میرپنج، فرمانده فوق قزاق آمده است تا طرح تازه ای در امور مملکت بریزد به هر وسیله و هر شگردی؛ در این میانه روشنفکران و آگاهان سیاسی وسیله ای برای موافقت یا مخالفت خود جز روزنامه و نشریه و یا گفت و گو بر سر منبرها نداشتند. منبر در انحصار روحانیون بود و به علت شفاهی بودن، اثر و برد کمتری داشت ولی نشریه به علت چاپی بودن برد و ماندگاری بیشتری داشت، این بود که در میانه ی 1300 تا 1301 حدود دویست ـ سیصد نشریه فقط در تهران چاپ می شد. روزنامه هایی مانند رعد و ایران که چه پیش از کودتا چه بعد از آن در خدمت دولت و قدرت بودند و یا قرن بیستم میرزاده عشقی یا ستاره فرخی یزدی، ساز مخالف دولت را می زدند. ریاست وزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی، صاحب روزنامه رعد، در دولت کودتا از 29 اسفند 1299 تا هفتم خرداد 1300 معروف به کابینه ی سیاه، علی دشتی را گرفتار زندان کرد؛ زندانی که حاصل آن کتاب «ایام محبس» است. چون دشتی از زندان صد روزه آزاد شد، سیدضیاء رفته بود و رضاخان میرپنج شده بود سردار سپه وزیر جنگ و دور تازه ای از سیاست آغاز شده بود که برای آنان که می خواستند در این تنازع بقا زنده بمانند، راه و روش تازه ای دیکته می کرد.

\n\n

گروهی در این میانه، شمشیر برداشتند یا قلمشان را شمشیر کردند و جان بر سر قلم نهادند. فرخی یزدی و میرزاده عشقی دو نمونه مشخص در آن آشفته بازار سیاست ولی، علی دشتی فقط مرد قلم بود. او حتی سیاستمدار هم نبود. به همین خاطر بعد از چاپ مقاله اش در شفق سرخ تحت عنوان «آقای سردار سپه، بخوانید و به دقت هم بخوانید» که در آن با لحنی نصیحت گرانه و اندکی پرخاش مثلا سردار سپه را به راه راست خوانده بود، احضارش کردند و او وصیت نامه اش را نوشت و به دیدار سردار سپه رفت. پس از ساعتی باز آمد و شفق سرخ شد ارگان دفاع از نظریات سردار سپه. در ماجرای جمهوریت، در جریان قهرکردن سردار سپه از تهران و رفتن به رود هن، در موضوع نخست وزیری سردار سپه و تغییر سلطنت و انقراض قاجاریه وهمه و همه، شفق سرخ به سردبیری و مدیریت علی دشتی حامی رضاخان و سپس رضاشاه شد. رضا، شاه بود و تاثیر مطبوعات را در جامعه می شناخت و می کوشید آن ها را با خود همراه کند و اگر حتی در مدت زمانی علی دشتی را مسئول سانسور مطبوعات گذاشت، ناشی از همین شناخت بود. علی دشتی با آن جثه لاغر و قلم شکستنی از سرنوشت صبا و عشقی و فرخی درس گرفت و راهی رفت که بسیاری دیگر رفتند و اگر او دست به کار نوشتن کتاب هایش نمی شد، در میانه غوغای سیاست بازان زمانه گم می شد و امروزه ما شاید از او فقط یادی می کردیم، آن هم به عنوان سیاسی نویسی که مقالاتی در روزنامه اش نوشته بود و لاغیر. تاریخ سیاست فقط به شاهان و شاهزادگان و رهبران کار دارد نه به سپاهیان و سرداران لشکر. علی دشتی در دنیای سیاست حکم سرباز پیاده ای را داشت که به پاداش خدماتش ارتقاء مقام یافت.

\n\n

علی دشتی از راه سیاست وارد دنیای مطبوعات شده و از دنیای مطبوعات به پاداش پشتیبانی از نظریات دیکتاتور، پست های سیاسی گرفت. آن هم نه پست مهم، چون نمایندگی فرمایشی مجلسی که خود حضور و وجودش فورمالیته بود، آنچنان اثری در سیاست نداشت. نمایندگان مجلس شورا، جز، تایید کنندگان فرمایشات دیکتاتور نبودند. به همین خاطر علی دشتی در مجلس ششم به نمایندگی مجلس آن هم از ساوه انتخاب شد. البته ابراهیم زنجانی، نماینده ادوار اول تا چهارم مجلس شورا می نویسد که شیخ جوان دشتستانی (علی دشتی)، به پاس خدمت به غائله جمهوریت رضاخان در سال 1303 به عنوان نماینده مجلس پنجم از ساوه انتخاب شد.

\n\n

به هر حال با ختم غائله جمهوریت و سفت شدن پای سردار سپه، جای علی دشتی هم سفت شد و او پی در پی در ادوار مختلف مجلس از ساوه و بوشهر به مجلس راه یافت. در این دوران وانفسا، نمایندگی مجلس کاری جز تایید دیکتاتور ندارند، چون در غیر این صورت، در دور بعدی شخص مطیعی جای او را می گیرد و علی دشتی هم چون بقیه، کاری جز این نداشت که گوشه ای بنشیند و کاغذی را که همه امضا کرده بودند امضا کند، وگرنه به سرنوشت مدرس دچار می شد که این همه مخالفت کرد و به جایی نرسید و در تبعید درگذشت.

\n\n

ولی تا زمانی که شفق سرخ موجود بود و علی دشتی در آن گاهی مقاله می نوشت، دیکتاتور هم آرامش نداشت تا در سال 1314، آخرین حمله کار دشتی و شفق سرخ را ساخت؛ شفق سرخ برای همیشه بسته شد و علی دشتی پس از 14 ماه زندان در حالی که دیگر از جوش و خروش جوانی افتاده و مزه ی سال ها زندگی مرفه و آسوده را چشیده بود، سر به راه و آرام از زندان آزاد شد و باز به نمایندگی مجلس رسید؛ ولی دیگر نه شفق سرخی بود که دشتی در آن بنویسد و نه دشتی آدم سال های 1301 تا 1306 بود. علت مغضوب شدن دشتی در سال 1314 را خودش چاپلوسی نکردن از رضاشاه در اجلاس کنفرانس بین المللی بین المجالس در استانبول ذکر کرده.

\n\n

به هر حال دشتی به دستور رضاشاه دستگیر شد و پس از مدتی زندان آزاد شد ولی در خانه اش تحت نظر بود ـ حبس خانگی ـ؛ او در فروردین ماه سال 1317، بخشوده شد و به عنوان رییس «دایره راهنمای نامه نگاری» یا دایره نگارشات شهربانی منصوب شد که در این دایره مسئول سانسور مطبوعات بود و باز از آبان 1318، دشتی از دماوند به عنوان نماینده به مجلس رفت و دوره دوازده و سیزده را از همین حوزه به عنوان نماینده انتخاب شد.

\n\n

از سال 1301 تا 1314 زمان تعطیلی شفق سرخ، چه سال هایی که مستقیما زیر نظر خود علی دشتی اداره می شد و چه پس از آن که به مدیریت مایل تویسرکانی می چرخید، این نشریه پایگاه خوبی برای نویسندگانی بود که بعدها در ادب و فرهنگ ایران خوش درخشیدند.

\n\n

آشنایی علی دشتی با رشید یاسمی از کرمانشاه آغاز شد و به تهران کشید. در جمع نویسندگان شفق سرخ، نامدارانی چون سعید نفیسی و نصراله فلسفی همکاری داشتند. شفق سرخ با این که نشریه ای سیاسی بود، ولی پایگاه و مکتب فکری و ادبی هم بود. در جمع آن ها که عباس خلیلی نویسنده، نام آن را اقمار سرخ نهاده بود، بزرگانی چون بدیع الزمان فروزانفر، فخرالدین شادمان، دکتر لطفعلی صورتگر، سید احمد صابی نجفی ـ بهترین مترجم رباعیات خیام به عربی ـ و خود عباس خلیلی نویسنده ـ پدر سیمین بهبهانی ـ حضور داشتند.

\n\n

در دورانی که مدت عمر یک نشریه از یکی دو سال تجاوز نمی کرد، شفق سرخ 14 سال دوام آورد.

\n\n

علی دشتی اصولا آدمی «جامگیرک» بود. این را به حساب عدم ثبات رای او بگذارند یا روحیه پرخاش گری یا هر چیز دیگری، به خاطر صراحت لهجه ای که داشت حرف هایش گاهی با مذاق حکومتیان خوش نمی آمد. مثل نوشته هایش. او با آن که بارها به زندان رفت و به مجلس، با آن که روزنامه اش از او آدم منتفذی ساخته بود و حرفش در رو داشت ولی نفوذ و مقام نمایندگی و همنشینی با رضاشاه، بلاگردان او نبود، چون پس از سقوط رضاشاه و تبعیدش، بلافاصله هیاهوی جواهرات سلطنتی را که ممکن است رضاشاه با خود خارج کند و سپس وضعیت اموال و املاک سلطنتی را مطرح کرد، یعنی به نوعی انتقام خود را از رضاشاه گرفت و هم بابت سکوت سال های خود عذری آورد.

\n\n

دشتی تا سال 1325 در مجلس چهاردهم نماینده بود ولی بلافاصله بعد از ختم مجلس به دستور قوام السلطنه بازداشت و زندانی شد و پس از مدتی باز در حبس خانگی بود تا دولت قوام در مهرماه سال 26 سقوط کرد.

\n\n

اما علی دشتی دیگر در جایگاهی نبود که بتوان از او صرفنظر کرد، به همین خاطر بلافاصله بعد از سقوط قوام السلطنه به عنوان سفیر ایران در مصر به قاهره رفت. در آن جا بود که توانست توجه علمای مصر را جلب کند و در جامع الازهر سخنرانی کند و با وجود بودن سفیران بانفوذتری چون سفیران آمریکا و انگلیس و شوروی، علی دشتی سفیر ایران در قاهره، شیخ السفرا بود. از آذرماه 27 تا اسفند 29، بعد از این که جنگ تبلیغاتی میان حکومت جمال عبدالناصر در مصر و محمدرضا پهلوی در ایران بالا گرفت، در آبان ماه 1341، دولت حسین علا، دشتی را به عنوان سفیر فوق العاده به بیروت فرستاد. علی دشتی در این دوران نظریاتی درباره سیاست های ایران و پدیده ناسیونالیسم عربی که عبدالناصر، نه بانی آن، بلکه مبلغ آن بود، به تهران برای شاه و وزیر امور خارجه اش، عباس آرام می فرستاد. در همین دوران سفارت دشتی در بیروت است که واقعه نهضت امام خمینی (ره) و ماجرای 15 خرداد 42 پیش آمد که با واکنش وحشیانه ساواک رو به رو شد و علی دشتی در نامه ای تا حد توان سرزنش آمیز برای شاه، او را از عواقب کار برحذر داشت؛ به اضافه در مکاتبات خود با دولت علم نیز او را به شدت سرزنش می کرد.

\n\n

علی دشتی، از آغاز تشکیل مجلس سنا در سال 28 به عنوان سناتور انتصابی از طرف شاه برگزیده شد و تا پایان دوران پهلوی سناتور بود. جز مدتی که وزیر مشاور در دولت حسین علا و مدتی که سفیر ایران در لبنان بود، در مجلس سنا در گوشه ای می نشست و حرفی نمی زد؛ چون مجلس سنا حرفی برای گفتن نداشت و در عوض خانه اش در الهیه تهران، مجلسی برای گرد هم آیی بود؛ هنرمندان، نویسندگان و سیاستمداران شاغل و بازنشسته، مهمانان همیشگی سناتور بودند و او خود هم در کار نوشتن کتاب هایی بود که امروز بعضی از آن ها به عنوان مرجع دانشگاهی به کار می آیند.
\nعلی دشتی در طول عمر 87 ساله اش، همه ی عمر را در خدمت سلسله پهلوی گذرانید و در فراز و فرودهای آن همراه بود، بارها و بارها به خاطر زبان و قلمش به زندان و حبس خانگی افتاد و به خاطر زبان و قلمش پاداش گرفت.

\n\n

در دفتر زندگی او اگر نقاط سیاهی هست، نقاط درخشانی هم هست که امروز هم می توان او را تبرئه کرد؛ او یک آدم بود که زندگی اش مانند همه ی آدم های دیگر خوبی و بدی فراوانی داشت، کیست که نداشته باشد؟

\n\n

به هر حال علی دشتی نویسنده ای سیاست مدار یا سیاست مداری نویسنده بود که نامش را بر گوشه ای از تاریخ و ادبیات ایران ثبت کرد.

\n\n

ادامه ی این مباحثه ی مکتوب پیرامون «علی دشتی»، در ماهنامه ی «فکر شهر» منتشر شده و در آینده ی نزدیک، در این پایگاه خبری، بازنشر خواهد شد.

\n\n

برای مشاهده ی بخش های قبلی این «کل کل تاریخی» (اینجا) کلیک نمایید.

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر