جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار سیاست
مطالب بیشتر
کد خبر: ۸۸۰۰۷
جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۷

فکرشهر: «کیانوری هیچ علاقه ویژه‌ای به طبری نداشت. از همان سال‌های مهاجرت او را «دهن‌لق» می‌دانست. در زمینه تحلیل سیاسی و کار تشکیلاتی و حزبی او را قبول نداشت و از نظر توانایی سخنوری و قلم‌زنی نیز می‌توانم بگویم که به او حسادت می‌ورزید.»

به گزارش فکرشهر، روزنامه شرق نوشت: «احسان طبری چهره‌ای سیاسی، ادبی، فرهنگی، اجتماعی و محترمی در حزب توده ایران بود و نام او برای جامعه نیز با این حزب پیوند خورده است و شاید علت این که ابعاد شخصیتی و کاری دیگر طبری آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته، همین پیوندش با حزب توده ایران باشد. به ‌مناسبت سی‌ودومین سالگرد درگذشت او با شیوا فرهمندراد، از همراهان طبری در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی، گفت‌وگو کردیم.

او در پاسخ به پرسشی درباره برخورد طبری با کیانوری و این که  آیا طبری از اقدامات مخفی کیانوری مطلع بود، گفت: «از آن چه من دیدم و می‌دانم، این رابطه از دو سو به‌ کلی نامتقارن بود؛ یعنی اگر بتوان گفت علاقه از سوی طبری و بی‌علاقگی و پس‌زدن از سوی کیانوری. در همه اسنادی که از دوران مهاجرت رهبران حزب منتشر شده، به‌روشنی می‌توان دید که طبری همواره طرفدار کیانوری است، از او حمایت می‌کند، به حرف‌ها و طرح‌های او رأی می‌دهد، او را در نقش هم‌رزمی انقلابی و کارآمد در عرصه عمل و سازمان‌دهی می‌ستاید و قبول دارد و حتی هنگامی که در نشست رهبران حزب در اسفند ۱۳۵۷ (پلنوم شانزدهم) پیشنهاد می‌شود که کیانوری به‌ جای اسکندری به رهبری حزب انتخاب شود، طبری پیش از همه غریو شادی سر می‌دهد و می‌گوید که او «صد درصد با این پیشنهاد موافق» است. [خاطرات اسکندری، ص ۴۰۰] حتی او برای من تعریف کرده‌ بود که ماه‌ها پیش از آن جلسه، در تابستان ۱۳۵۷ در ییلاقی در شوروی به‌تصادف به کارمند شعبه بین‌المللی حزب کمونیست اتحاد شوروی به نام سیموننکو که مسئول امور حزب توده ایران بود برخورده ‌بود و در گفت‌وگویی خودمانی سیموننکو از او پرسیده ‌بود: «به نظر شما با توجه به اوضاع و احوال کنونی ایران [آستانه انقلاب] چه کسی شایسته رهبری حزب توده ایران است؟» و طبری پاسخ داده ‌بود: «به نظر من کسی شایسته‌تر از رفیق کیانوری نداریم.» پس از بازگشت به ایران نیز طبری همواره چشم و گوش به دهان کیانوری داشت. او همواره گوش‌به‌زنگ بود که نوارهای «پرسش ‌و پاسخ» کیانوری را برایش ببرم تا درجا، گاه حتی پیش از آن که با من خداحافظی کند، بنشیند و بی‌درنگ گوش بدهد و در زمینه رویدادهای آشفته‌بازار آن هنگام سیاست ایران به‌روز و توجیه شود و جهت‌یابی کند.

او حتی در مجموعه خاطراتش با نام «از دیدار خویشتن» که تکه‌تکه می‌نوشت و به من می‌سپرد تا پس از مرگش منتشر کنم و روشن است که در آنها دیگر نیازی به «باج‌دادن» به کیانوری نمی‌بایست باشد، بخش با سرفصل «اختلاف در حزب» را سراسر در تعریف (هرچند شاید مشروط) و جانبداری از کیانوری و کارآمدبودن او نوشته ‌است، همچنین در بخش «بازگشت». در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ که کم‌وبیش همه رهبران حزب را گرفته ‌بودند و من طبری را برداشته ‌بودم تا جابه‌جا و مخفی‌اش بکنم، در طول راه پیوسته می‌گفت: «کاش کیانوری را نگرفته ‌باشند.» اما کیانوری هیچ علاقه ویژه‌ای به طبری نداشت. از همان سال‌های مهاجرت او را «دهن‌لق» می‌دانست. در زمینه تحلیل سیاسی و کار تشکیلاتی و حزبی او را قبول نداشت و از نظر توانایی سخنوری و قلم‌زنی نیز می‌توانم بگویم که به او حسادت می‌ورزید. چند نمونه مشخص می‌توانم ذکر کنم.

طبری برای من درددل کرده ‌بود که به‌عمد و به خواست کیانوری خانه‌ای برای او انتخاب کرده‌اند در دامنه کوه (نیاوران)، دور از دسترس، بدون امکانات رفت‌وآمد به شهر، تلفن ندارد، دوستانش اجازه ندارند به دیدارش بیایند و ... . البته بخش بزرگی از این تدابیر برای حفاظت از خود طبری بود اما خود کیانوری در همان شرایط هر هفته بدون ‌هیچ حفاظت و احتیاطی به مهمانی‌هایی حتی در خانه‌های افراد شبکه مخفی حزب می‌رفت! طبری می‌گفت از قدیم به او تذکر می‌داده‌اند که پیرامون او افراد مشکوکی وجود دارند و رازداری نمی‌کند. می‌گفت همواره او را سانسور می‌کنند و خیلی چیزها را به او نمی‌گویند. می‌گفت در آستانه پلنوم پانزدهم حزب (تیر ۱۳۵۴ در خارج) کیانوری با لحنی خشن او را از شرکت در آن نشست باز داشته است. می‌گفت اکنون در ایران هم احساس می‌کند کیانوری راضی نیست که او در جلسه‌های هیات دبیران حزب شرکت کند و چند بار با آن که سالم و سرحال بوده، کیانوری به او گفته بود: «چرا به جلسه می‌آیید؟ ما خودمان ترتیب کارها را می‌دهیم. شما در خانه بمانید و استراحت کنید!» و معتقد بود که حتی این جلسه‌رفتن خشک‌وخالی را هم کیانوری می‌خواهد از او بگیرد. بنابراین طبری از فعالیت‌های پنهانی کیانوری مطلقا هیچ ‌چیز و اغلب حتی از اقدامات علنی او هم هیچ نمی‌دانست ولی تصورات اغراق‌آمیزی از امکانات کیانوری و کارها و ارتباطات او داشت. می‌گفت: «رفیق کیانوری اطلاعات گسترده‌ای دارد، خیلی چیزها می‌داند که هیچ‌وقت نمی‌گوید؛ ارتباط‌های فراوانی دارد، آدم‌هایی دارد که ما از آن بی‌خبریم...» و گله داشت که حرف‌زدن در جلسه با حضور کیانوری سخت است زیرا او مانع ایجاد فضایی می‌شود که کسی بتواند حرفی بزند و نظری بدهد. او اوراقی را میان حاضران پخش می‌کند که بخوانند و نیمی از وقت جلسه به این شکل می‌گذرد، بعد مطالبی کلی اضافه می‌کند یا حتی آن کار را هم نمی‌کند و می‌گوید تحلیل مسائل را در نوار «پرسش ‌و پاسخ» شنیده‌اید یا خواهید شنید و جلسه تمام می‌شود.

بروز حسادت کیانوری نسبت به سخنوری طبری را یک بار روز ۱۴ بهمن ۱۳۵۸ در مراسم بزرگداشت دکتر ارانی در گردهمایی بزرگ سالن ورزش دانشگاه صنعتی شریف مشاهده کردم. من مسئول بلندگوها و تأمین صدای آن مراسم بودم و از کنار صحنه شاهد بودم. نخستین سخنران طبری بود و این به‌جا و طبیعی بود، زیرا طبری ارتباط نزدیکی با ارانی داشته‌ و با او همکاری کرده‌ بود، با او به زندان افتاده ‌بود، اما کیانوری نزدیک ۱۰ سال پس از آغاز فعالیت مشترک طبری با ارانی تازه به حزب توده ایران پیوسته ‌بود. پس از سخنرانی بسیار زیبا و ادیبانه طبری نوبت به کیانوری رسید، یعنی رهبر حزب در نوبت دوم قرار گرفت. او قبل از هر چیز از پشت میکروفون گفت: «رفقا! من امروز فهمیدم که خیلی شجاع شده‌ام، چون که جرات می‌کنم بعد از رفیق طبری حرف بزنم!» همه خندیدند و برایش کف زدند و طبری هم قاه‌قاه می‌خندید. درست یادم نیست که همانجا کیانوری اضافه کرد یا در زمان و مکان دیگری گفت: «رفیق طبری همواره به من ایراد می‌گیرد که وسعت ذخیره واژگان فارسی من ۳۰۰ کلمه بیشتر نیست و در همه نوشته‌ها و سخنرانی‌هایم فقط از همان ۳۰۰ کلمه استفاده می‌کنم!»

در آغاز اسفند ۱۳۵۸ نیز در آستانه انتخابات نخستین مجلس شورا که احزاب و سازمان‌های «چپ» هم اجازه داشتند نامزدهایی برای انتخاب معرفی کنند، ابوتراب باقرزاده، سرپرست شعبه تبلیغات کل حزب در جلسه‌ای که من نیز در آن شرکت داشتم، گفت رفیق کیانوری ناراضی است از این که رفیق طبری و نام او این همه مورد توجه است و همه‌ جا دیده می‌شود و تأکید کرده که ما در شعبه تبلیغات باید کاری کنیم در این انتخابات نام رفیق کیانوری در جای نخست بیاید و او بیشترین رأی را بیاورد. یک بار پس از ضبط «پرسش ‌و پاسخ» کیانوری، به او گفتم: «دارم می‌روم پیش رفیق طبری، شما کار و پیامی برای ایشان ندارید؟» او برافروخته جواب داد: «نخیر! من مطلقا هیچ کاری با رفیق طبری ندارم!» یک بار هم چند روز مانده به دستگیری‌شان، پس از پایان جلسه هیات سیاسی که من چهار نفر از رهبران حزب را برای شرکت در آن آورده‌ بودم، کیانوری و همسرش مریم فیروز داشتند از جلسه می‌رفتند که من به خواست طبری (که در جلسه نبود) برای رساندن پیام او به کیانوری جلو رفتم و گفتم پیامی از طبری دارم. او باز با شنیدن نام طبری برافروخته شد، پابه‌پا می‌کرد و می‌خواست برود اما من سر راهش بودم و فرصت کردم پیام را بگویم. بخشی از پیام این بود که طبری دو، سه روز پیش در نشریه انگلیسی «مورنینگ‌استار»، ارگان حزب کمونیست انگلستان، خوانده‌ بود که در ایران طرح‌های گسترده‌ای برای حمله به حزب دارند می‌ریزند و به‌زودی ضربه را فرود می‌آورند و طبری فکر می‌کرد این مطلب بسیار مهم است و باید به آگاهی کیانوری برسد اما کیانوری با شنیدن پیام خشمگین گفت: «مورنینگ‌استار غلط کرده!» و شتابان با مریم فیروز رفت. از نگاه من این «غلط کرده» به خود طبری هم برمی‌گشت. از جلسه که بیرون آمدیم، دیدیم که آن خانه را در محاصره دارند و لابد همه گفت‌وگوهای جلسه را می‌شنیده‌اند اما آن شب ما را نگرفتند و چهار روز بعد اقدام به دستگیری کردند. بنابراین باید تکرار کنم که در مناسبات طبری و کیانوری در امور حزبی، طبری همواره در محاق سانسور و بی‌اطلاعی به ‌سر می‌برد.»

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر