فکرشهر ـ خانوم کوچیک: از آنجایی که به عنوان یک بانویِ نویسنده، مدت هاست در این رسانه مطلب میزنم، یکی از کاندیداهای محترمه شواری اسلامی شهر طی تماسی با اینجانب درخواست کرد اندکی اندر احوالات شورای شهر برایشان مشاوره دهم و در صورت تایید، فرمان تبلیغات را در دست بگیرم. ضمن این که از آن بانو دعوت کردم، به صورت خصوصی، تحقیقات مقدماتی را هم از نامبرده شروع کردم.
چشمتان روز بد نبیند. کاندیدایی که میبایست در صحن علنی و غیر علنی شورای شهر با شش نفر دیگر هم عقیده یا گاهی تبادل نظر کند، زندگی خصوصیشان در مرحلهی امضایِ قاضی بود تا حکم سه طلاقه را صادر نماید. در جلسه خصوصی با این کاندیدا از مشکلات جامعه و زندگی خصوصیشان پرسیدم. کاشف به عمل آمد تا نامبرده از زندگی اجتماعی، فقط و فقط جنگ و جدل را یاد گرفته و آن قدر تک روی میکند که آدم احساس میکند زندگیِ گروهی روی ویندوز مبارکش نصب نشده است.
به ایشان عرض کردم مهربانوی عزیز، شما که با همسر گرامیتان، حتی روی رنگ مویتان اختلاف نظر دارید و آن را به جنگ تبدیل می کنید، چگونه می خواهید با دیگر اعضای شورای شهر سر یک میز بنشینید؟! شما که بیشتر دعوایتان با شوهرِ حلقه به گوشتان سر این است که هفته ای یک بار فیشیال و میکروبیلیدینگ می کنید، چگونه میخواهید با آقا یا خانم شهردار طرح های عملیاتی را چکش کاری کنید؟! شمایی که هنوز کف حیاطِ خانه اتان موزاییک نیست و بودجه آن را صرف لنز، پروتز، تتو و... کرده اید، چگونه میتوانید در بودجه سالانه شهر، زیبایی های بصری را جانمایی کنید!؟
ایشان در عین ناباوری و لحن تمسخرآمیز فرمودند، بانوی به اصطلاح نویسنده گرامی، بالای بیست نفر در این کارزار انتخاباتی ورود کردند تا برای خود درآمدی کسب کنند، بعد شما نشستید و درباره زیبایی های سمعی و بصری سخن پراکنی میکنید؟ از حرف ایشان تعجب کردم و به کلی قانع شدم تا دیگر به عنوان مشاوره در خدمت هیچ یک از کاندیداهای شورای اسلامی شهر نباشم.