پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»/ به بهانه یکمین سالگرد درگذشت تاریخ نگار و پژوهشگر دشتستانی (۲)
فکرشهر: با استاد «محمدجواد فخرایی» بودن برایم مایه مباهات بود؛ شخصیتی بزرگ و دوست داشتنی. او افتخار می کرد که یک دشتستانی است. در سمینارها، همایش ها و بزرگ داشت ها تمام کلامش و همّ و غمش، برای سربلندی دشتستان بود...
کد خبر: ۹۵۵۴۶
سه‌شنبه ۰۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۰

فکرشهر ـ سيد محمد محمدى*:

گذاشتند و رفتند همرهان قدیم
ز همرهان قدیم، همین غم است ندیم
در این خزان خبر از سرو و گل چه می پرسی
خبر خرابی باغ است و بی کسی نسیم

با استاد «محمدجواد فخرایی» بودن برایم مایه مباهات بود؛ شخصیتی بزرگ و دوست داشتنی. او افتخار می کرد که یک دشتستانی است. در سمینارها، همایش ها و بزرگ داشت ها تمام کلامش و همّ و غمش، برای سربلندی دشتستان بود.

از طفولیت و بهتر بگویم از بدو آشناییمان معلوم بود که بسیار بلند نظر و دوستدار خاک پاک ایران، به ویژه زادگاهش دشتستان است و همیشه از تاریخ و گذشته ایران با قدرت و عظمت صحبت می کرد. یادم می آید که در دبیرستان طالقانی «آب پخش» و در بعد در دبیرستان های شهر برازجان، چنان با حرارت و جذبه خاصی تاریخ را تدریس می کرد که دانش آموزان حتی زنگ تفریح که زده می شد، از استاد فخرایی می خواستند که درس را ادامه دهد. تدریس او مرا به یاد داستان هزار و یک شب می انداخت؛ چرا که ایشان به خاطر احاطه بر معلومات تاریخی که داشتند، بیشتر اوقات تدریس را از بدو پیدایش حکومت ها و حتی مناطق جغرافیایی تحت سیطره آنها در گفتارش می آورد و هنگامی که وقت کلاس تمام می شد، بعضاً یک چهارم درس را تدریس نموده بود و دنباله را به روز دیگر موکول می نمود و این از اطلاعات وسیع ایشان در زمینه تاریخ ملت ها و اقوام مختلف بود.

استاد فخرایی از معلمان نمونه استان بود و آنقدر میل به راهنمایی دیگران داشت که اگر سوالی از او می کردند، در هر جا و هر زمان، با فراغ بال و خوشرویی، توضیح می داد. 

ايشان در سال ١٣٥٣ وارد دانشگاه «آذر آبادگان» يا دانشگاه «تبريز»، در رشته تاريخ شدند و با تلاش وصف ناپذيرى از اساتيد برجسته آن زمان استفاده ها مى بردند. ايشان براى ديدار خانواده و دوستان و شهرش برازجان، معمولا يک هفته زودتر از تعطيلات نوروز به تهران مى آمدند و از آنجا به اتفاق عازم برازجان مى شديم. تعطيلات را بيشتر با دوستان مى گذرانديم. يادم است كه ٥ سال پيش، در بهمن ماه، به يک سمينار تاريخ دعوت شد و استاد در تالار فردوسى دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، در مورد مبارزه «ميرزامحمدخان برازجانى» (غضنفر السلطنه) و جنگ «لرده» در مقابل دولت استعمارى انگلستان، چنان سخنرانى غرّایی نمودند كه به جاى بيست دقيقه وقت قانونى، به ايشان يک ساعت وقت دادند و در پايان، با تشويق اساتيد برجسته تاريخ از سراسر ايران و كف زدن هاى ممتد حاضرين در سالن روبرو شد. 

از خاطرات ديگر با زنده ياد استاد فخرايى، در جريان مبارزات مردمى ايران در بهمن ماه 57 بود كه يك بار در خيابان امام فعلى، موازى بازار سر پوشيده شمالى، چنان مورد ضرب و شتم مأموران انتظامى قرار گرفت كه از درد به خود مى پيچيد و قدرت فرار كه هيچ، حتى قدرت راه رفتن هم نداشت تا اين که دوستان به او كمک کرده و او را از صحنه خارج نمودند.

استاد فخرايى شخصى بسيار با مطالعه بود و كتابخانه شخصى او گواه بر اين مدعاست. هر گاه در هر جايى او را مى ديدى، كتابى در دستش بود و معمولا در جمع دوستان سعى مي كرد پرسشى را آغاز كند كه همه را به فكر كردن وادارد و در پايان، خود توضيحاتى مي دادند. حس ناسيوناليستى او در مورد دشتستان چنان در او ريشه دوانيده بود كه هر بار سخنرانى داشت، در زمان اوج صحبت هايش در شرح منطقه، بى اختيار اشک از ديدگانش سرازير مى شد.

ايشان علاقه خاصى به آثار باستانى در دشتستان داشتند و به همين لحاظ با تلاش فراوان او «دژ» يا همان «كاروانسراى مشيرالملک» را، جزو ميراث فرهنگى ثبت كردند. سال ها وقت صرف نمود و با نامه نگارى ها و ديدار حضورى با مسوولان و مقامات موفق شد مجوز نصب تنديس شهيد ميرزامحمدخان برازجانى (غنفرالسلطنه) را بگيرد و به آرزوى ديرينه خود جامه عمل بپوشاند.

استاد فخرايى بسيار رئوف و مهربان بود .

بارها اشک او را به خاطر ديدن افراد بى بضاعت ديده بودم و هميشه از اين قشر حمايت مى كرد. سخن در مورد اين شخصيت مورخ بزرگ زياد است و در اينجا فقط با يک جمله سخنانم را به پايان مى رسانم:

استاد فخرايى، يک انسان بزرگ و فرهنگى فرهيخته بود. 

روحش شاد و ياد و خاطره اش جاودان بادا.

*فرهنگی

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر