سه‌شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
فکرشهر: متن زیر توسط محمدرضا نصیری در روزنامه قانون منتشر شده است.
کد خبر: ۱۰۸۵
دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳

سيني چاي در سينماي ايران نماد مادر است. ما هميشه سكانسي را مي‌بينيم كه با نماي درشت از سيني چاي شروع مي‌شود و وقتي دوربين سريع‌تر از كاراكتر سيني به دست به عقب مي‌رود و فضا باز مي‌شود، مادر را مي‌بينيم كه روي پرده ظاهرشده. اين صحنه‌ها به‌شدت بوي مادر مي‌دهد.
بميرم براي آدم‌هايي كه مادرشان را از دست داده‌اند، چه مي‌كشند وقتي در اين فيلم‌ها مي‌بينند مادر چاي به دست وارد سالن پذيرايي شده. مادر مرده‌ها اگر با تماشاي اين صحنه سرشان را به ميز بكوبند حرجي به آن‌ها نيست. قديم پشت وانت مي‌نوشتند سلطان غم، مادر؛ بدبخت‌ها اين صحنه‌ها را نديده بودند كه ببينند سيني چاي بيشتر به مادر مي‌آيد تا تاج غم.
گويا يك‌بار در يكي از فيلم‌ها يك مادر بدون سيني چاي وارد كادر دوربين شد كه بعدا گندش در آمد كه او مادر نبوده و يك نامادري بدجنس بوده كه بچه‌ها را مورد آزار قرار مي‌داده و از آن‌ها به عنوان برده و كودك كار استفاده و وادارشان مي‌كرده سيني چاي حمل كنند. مادري كه سيني چاي دستش نباشد، مادر نيست، هيولاست، بي‌احساس است، نامادري است، عمه است!
البته مادر در كل سينماي ايران غير از سيني چاي در دست گرفتن نقش ديگري هم دارد و هميشه ديالوگ مخصوصي را ادا مي‌كند كه «بيا مادر، اين لقمه رو بخور جون بگيري.» خوشا به غيرت فيلمنامه‌نويس‌هايي كه كاراكترهاي فيلم را سر سفره پدر و مادر و با لقمه مادر پرورش مي‌دهند. /ص

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر