فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: روح «لطفعلی صورتگر»، این مرد جدی اخموی صورت پسندِ زیبا نوشِ چشم باز و ادیب و باسواد و شاعر مسلک شاد که کلاس درسش در دانشگاه تهران جای سوزن انداختن نبود؛ طوری بود که خیلی از دانشجویانی که با صورتگر درس هم نداشتند، فقط برای شنیدن شعرخوانی و حاضرجوابی و متلک پرانی هایش سر کلاسش می نشستند.
می گویند یک روز دختر بسیار زیبا و بلندبالایی که نامش «مهپاره بود»، با تاخیر وارد کلاس شد. «صورتگر»، عینک خواندنش را با عینک دیدن عوض کرد، به دخترک خیره شد و پرسید: اسم شما چیست؟
دخترک جواب داد: مهپاره.
«صورتگر» فی البداهه گفته بود: «خلقی به تو مهپاره گویند/ ای ماه بگو کجات پاره ست؟»
امروز لاستیک ماشینم پنجر شد، رفتم پنچرگیری کردم، پولش شد صد و سی هزار تومان.
کاش لطفعلی صورتگر زنده می شد، وضعیت تورم و گرانی امروز ما را می دید و می پرسید: «ای ملت مهپاره بگو کجات پاره است؟»
ملت همه یک صدا: «از سر تا ناخن پا»!!