يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
کد خبر: ۱۴۴۱۸۱
شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۴

فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: دوستی دارم که چند ماه قبل «سرونه پیری» یا به قول تهرانی ها در «پیرانه سر»، بچه دار شد. 

امروز آمده بود دفتر. قدم نوررسیده را بهش تبریک گفتم. کلی نق زد و مُنگه داد که این چه وضعی است؟ دولت روز اول در باغ سبز نشان داد و ما را تشویق به فرزندآوری کرد اما حالا که خرشان از پل گذشته، کارشکنی می کنند؛ مثلا رفته ایم بانک، وام فرزند آوری بگیریم، می گویند باید دو ضامن کارمند داشته باشی. 

به یاد داستانی افتادم. 

همانطور که می دانید، فاصله بوشهر تا برازجان هفتاد کیلومتر راه صاف و کفی است و فاصله برازجان تا تهران، هزار و دویست کیلومتر کوه و کُتل است. می گویند زمان جنگ جهانی اول که راه آهن بوشهر – برازجان تازه کشیده شده بود، پادشاه انگلیس شخصی را به عنوان سفیر در تهران انتخاب می کند. آن شخص به دلیل مسافت زیاد و سختی راه و نبودن وسیله نقلیه مناسب، ماموریت تهران را نمی پذیرد. پادشاه برای قانع کردنش می گوید: «ببین از اینجا تا بندر بوشهر که با کشتی میری، هیچ مشکلی نیست. خب»؟ 

شخص می گوید: «خب». 

پادشاه می گوید: «از بوشهر تاااااااااااااااااااااااااااااا برازجان هم که راحت با قطار میری. بگو خب»؟ 

جواب می دهد: «خب». 

پادشاه می گوید: «می مونه از برازجان تا تهران که اونم یه قدم راهه، میشینی تو درشکه میری. باشه»؟ 

و این گونه بود که آن شخص با گفتن این «باشه»، آخری سفیر دولت فخیمه انگلستان در تهران شد و تو گردنه های «اُمُخک» و «کتل مِلو»، پدرش درآمد. 

حالا حکایت بسته های تشویقی فرزند آوری است. 

ای دولت کریمه، شمایی که توی جاده صاف و کفی، این «باشه» را از مردم می گیرید، لطفا تو دره و دست انداز و کوه و کُتل مِلو و پیرزن، پدرِ صاحب بچه را به امان خدا ول نکنید.
 

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر