شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»/ به بهانه ی درگذشت استاد فرج اله کمالی؛
فکرشهر ـ مصطفی صفری*: سخن کوتاه بود؛ فرج نیز رفت. همین خبر کافی بود تا فضای مجازی در دشتستان و استان بوشهر به یک باره رنگ عوض کند و نام بزرگ استاد کمالی به همراه تصاویر و کلیپ های کوتاه از مصاحبه ها و شعرخوانی های وی این دنیای پر رمز و راز را به تسخیر خود درآورد...
کد خبر: ۷۰۶۳۱
يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۸

فکرشهر ـ مصطفی صفری*: سخن کوتاه بود؛ فرج نیز رفت. همین خبر کافی بود تا فضای مجازی در دشتستان و استان بوشهر به یک باره رنگ عوض کند و نام بزرگ استاد کمالی به همراه تصاویر و کلیپ های کوتاه از مصاحبه ها و شعرخوانی های وی این دنیای پر رمز و راز را به تسخیر خود درآورد.

از لحظه ی مخابره و انتشار خبر مرگ استاد فرج اله کمالی این بزرگ شاعرِ محلی سرایِ دشتستانی، در صفحات مجازیِ واتس اپ و به خصوص اینستاگرام، هر کس در معرفی و انتشار پیام ها، شعرها، عکس ها و کلیپ های مربوط به آن زنده یاد، به نوعی سعی در پیشی گرفتن از دیگران داشت که این خود نشان از احترام مردم به آن مردِ نیکونهاد و بزرگ دارد.

فرج، امروز در میان استقبال باشکوه مردمان دیارش و نیز دیگر مردمانی که از استان های همجوار به بدرقه این آخرین سفر بی انتهایش آمده بودند، به دشتستان سلامی دوباره داد و جسمش در دلِ این خاک تفتیده مأوای ابدی گرفت.

همه آمده بودند؛ همقطارانش برایش شعر خواندند و سرود، دیگران نیز برایش دست زدند؛ چون پاک آمد و پاک رفت، چون نیکونهاد آمد و نیکونهاد رفت، چون صاف و بی غل و غش بود، چون محب و مردم دار بود، چون نان را به نرخ روز نخورد، چون اصیل و نجیب و بزرگ بود و اصالت و نجابت و بزرگی را تا دم مرگ پاس داشت.

به جرأت می توان گفت کمالی یکی از ستون های شعر محلی در جنوب ایران بود؛ او دایرة المعارف واژگان کهن در گویش دشتستانی بود که به نحو احسن آن ها را در محلی سروده هایش به کار برده بود.

در این کوتاه نوشته، کمالی را نیاز به معرفی نمی بینم چرا که مردم دشتستان و استان بوشهر شعرِ او را زندگی کرده اند؛ گواه این ادعا را این مردمان نیکونهاد امروز با بدرقه ای باشکوه، پاسخی در خور دادند.

امروز که در حاشیه مراسم باشکوه تشییع پیکر استاد کمالی، در گوشه ای از گورستان شهر برازجان با خود خلوت نموده و جمعیت انبوه مشایعت کننده را نظاره می کردم، نامهربانی هایی که در دشتستان با این بزرگ مرد صورت گرفته بود را به یاد آوردم و افسوس ها خوردم.

دشتستان ما متأسفانه همیشه بیمار است؛ بیمار کوته فکری هایی که نادانسته تیشه به ریشه هایمان می زنند.

از نامهربانی ها با دیگر بزرگان در دشستان، می گذرم و آن را به مقالی دیگر وا می گذارم اما از نامهربانی ها با فرج چه گونه بگویم که خاطر آزرده نگردد؟

متأسفانه و به خصوص در سال های اخیر، فرج کمالی سیبل اهداف نامهربانی ها در دشتستان شده بود؛ در افواه و جامعه شنیده می شد که او اجازه خوانش شعر در مراسم ها و برنامه های دورهمی را ندارد. برگزارکنندگان مراسم های شب یلدا باید او را برای حضور و شعرخوانی در برنامه اشان، از قلم می انداختند تا مجوز برایشان صادر شود. هیچ کس از چراییِ این نامهربانی ها با فرج، به مردم چیزی نگفت و نمی گوید اما صدا و سیمای ملی کشور خبر مرگ او را اعلام می کند؛ خبر مرگ کسی را که در دیار خودش به درد نامهربانی ها دچار شده است.

کمالی آن قدر بزرگ و نجیب بود که خم به ابرو نمی آورد و دم از اعتراض نمی زد. او اینک در بین ما نیست و روحش در عالمی دیگر آرام گرفته است اما گویا نامهربانی ها با بزرگان در دشتستان ما سرِ تمامی ندارد.

در روزهای اخیر شنیده بودم که عده ای از فرهنگ دوستان در پی یافتن پازل گمشده قسمتی از خاک این گورستانند؛ پازلی که آن را باید «قطعه ی هنرمندان»ش نامید اما متأسفانه گویا دوباره عده ای سنگ اندازی نموده اند و انجام این کار را به حاشیه رانده اند.
از خود می پرسم به راستی چرا در گورستان مرکز وسیع ترین شهرستان استان ما، قطعه ای را برای به خاک سپردن هنرمندان و بزرگان این دیار اختصاص نداده اند؟ 

البته بنده در جایگاهی نیستم که مُهر تأیید بر اختصاص دادن چنین جایگاهی برای هنرمندان بزنم و اصولاً نمی دانم انجام چنین کاری به صلاح است یا خیر اما با مشاهده چنین جایگاهی در گورستان دیگر شهرها، در روز مرگ استاد فرج کمالی که از بزرگان این دیار بود این پازل گمشده به خاطرم آمد و دوباره به یاد نامهربانی ها با بزرگان این دیار افتادم و این سوال را از خود پرسیدم که به راستی چرا ما با بزرگانمان سر عداوت و ناسازگاری داریم و آنان را نه در زندگی ارج می نهیم و نه پس از زندگی...؟!!!
به راستی چرا...؟!!!

*فعال اجتماعی

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر