سه‌شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار جامعه
مطالب بیشتر
کد خبر: ۹۸۵۵۷
يکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ - ۰۶:۱۰

فکرشهر: «نیمه‌های اکتبر ۱۹۳۳ یا به عبارت دقیق‌تر چنین روزی از آن سال بود که آلبرت اینشتین قدم به خاک آمریکا گذاشت. در اروپا احساس ناامنی می‌کرد و زندگی در آنجا را ناممکن می‌دید...»

به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد نوشت: «او یکی از سرشناس‌ترین مخالفان هیتلر و نازی‌ها بود و از همان روزهای نخست جولان‌شان در آلمان، علمی به آنان می‌تاخت و روش‌ها و سیاست‌های این حزب را محکوم می‌کرد. چندی بعد به نشانه اعتراض به شرایط حاکم از عضویت در آکادمی علوم پروس کناره‌گیری کرد و حتی از شهروندی آلمان چشم پوشید. به بلژیک رفت و مدتی در آنجا مقیم شد. حملات تند رسانه‌های آن روز آلمان را - که به اشاره نازی‌ها می‌رقصیدند - صبورانه تحمل کرد و حتی هنگامی که شنید «مردم» در میدان‌های اصلی برلین نوشته‌های او را می‌سوزانند، چیزی نگفت. اموالش را نیز مصادره کردند و حساب بانکی او و همسرش را بستند.

از نگاه حکومت وقت آلمان و دستگاه تبلیغاتی‌اش، اینشتین خائن و «دشمن مردم» بود و خروجش از کشور هیچ اهمیت و ضرری نداشت. نه فقط اینشتین که هر کسی در هر جایگاهی که بود اگر سیطره نازی‌ها را نمی‌پذیرفت و چشم و گوش‌بسته دنبال‌شان راه نمی‌افتاد، «دشمن» تلقی و باید حذف یا سرکوب می‌شد. همه - شاید جز خود اینشتین - می‌دانستند که جانش در خطر است و از این‌ رو پلیس بلژیک چند نفر را مامور محافظت از او کرده بود. خودش خطر را باور نداشت و تهدیدها را جدی نمی‌گرفت و به توصیه‌های پلیس بلژیک - مثل پوشیدن جلیقه ضدگلوله هنگام خروج از خانه - گوش نمی‌کرد. تا این که یکی از طرفداران حزب نازی، تئودور لسینگ (فیلسوف) را در چکسلواکی کشت. لسینگ دوست اینشتین و از آلمانی‌های مشهور به ضدیت با نازی‌ها بود. در آلمان، قاتلش را تحسین کردند و گفتند نفر بعدی فهرست - که باید از سر راه برداشته شود - آلبرت اینشتین است. حتی شایع شد که برای سر او جایزه‌ای تعیین شده است. خودش آن زمان به شوخی گفت: «فکر نمی‌کردم سر من چنین باارزش باشد.» اما خطر را باور کرد.

بحران روحی همسرش السا، متاثر از هول و هراس بیشتر شده بود و از این‌ رو همراه با او بلژیک را ترک کرد و راهی انگلیس شد. به جای اقامت در لندن به روستایی در شمال این کشور پناه برد و چند هفته در آنجا مقیم شد. بهتر می‌دید خودش را پنهان کند و دوره‌ای ولو کوتاه از انظار عمومی فاصله بگیرد. آنجا امکانات چندانی نداشت اما در کل از شرایط راضی بود و مردم محلی هم - که گروهی از آنان داوطلبانه از او حفاظت می‌کردند - بسیار مهربان و مهمان‌نواز بودند. اوایل اکتبر به لندن رفت و به هدف جمع‌آوری پول برای دانشمندان فراری از آلمان سخنرانی کرد. آنجا خطاب به انگلیسی‌ها گفت تا عمر دارم هرگز فراموش نمی‌کنم پناهم دادید و من را در کشورتان پذیرفتید اما در پایان این هفته اروپا را ترک می‌کنم و به آمریکا می‌روم.

می‌دانیم که به آمریکا رفت و نیز می‌دانیم که چند سال بعد در ماجرای ساخت بمب اتمی چه نقش مهمی را ایفا کرد. ویکتوریا شی‌رو در کتاب «ساخت بمب اتمی» می‌نویسد: «در خلال سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۴ صدها تن از دانشمندان اروپایی، آلمان و مناطق تحت اشغال آنان و کشورهای فاشیستی را ترک کردند. بیشتر از صد فیزیکدان از کشورهای آلمان و اتریش و ایتالیا و لهستان و مجارستان به آمریکا و انگلیس گریختند... این دانشمندان به اتفاق ده‌ها پناهنده دیگر با دانشمندان آمریکایی و انگلیسی در تمام مراحل پروژه بمب اتمی همکاری می‌کردند. سیاست اختناق و سرکوب که این دانشمندان را از وطن‌شان گریزان کرده بود، اجتماعی از نخبگان عملی را در اختیار متفقین قرار داده بود که در سراسر تاریخ بی‌نظیر بود.»

اینشتین چند هفته بعد از پایان جنگ دوم جهانی برای جمعی از نیویورکی‌ها سخنرانی کرد و گفت :«ما در تولید این سلاح جدید کمک کردیم تا مانع از آن شویم که دشمنان بشریت زودتر از ما به آن دست پیدا کنند» و منظورش از دشمنان بشریت، هیتلر و نازی‌ها بود.»

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر