يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
فکرشهر:
قسمت دوم:\n\nالحان و نواها\n\nمولانا جلال الدین محمد بَلخی، چهره برجسته و عارفِ بنام، زاده «بلخ» می باشد. (مرزهای افغانستان امروز) که در دوران نوجوانی به «قونیه»، پایتختِ وقت سلجوقیان (ترکیه فعلی) مهاجرت و سال ها در آن جا گذران عمر نمود و در همان  «قونیه» درگذشت؛ تا جایی که این موضوع، باعثِ اختلاف میان ترک ها و افغان ها گردیده و هر کدام با پسوند رومی و بلخی مولوی را از آنِ خود می دانند.
کد خبر: ۱۹۱۱۶
دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۴

قسمت دوم:

\n\n

الحان و نواها

\n\n

مولانا جلال الدین محمد بَلخی، چهره برجسته و عارفِ بنام، زاده «بلخ» می باشد. (مرزهای افغانستان امروز) که در دوران نوجوانی به «قونیه»، پایتختِ وقت سلجوقیان (ترکیه فعلی) مهاجرت و سال ها در آن جا گذران عمر نمود و در همان  «قونیه» درگذشت؛ تا جایی که این موضوع، باعثِ اختلاف میان ترک ها و افغان ها گردیده و هر کدام با پسوند رومی و بلخی مولوی را از آنِ خود می دانند.

\n\n

هر چند کشورهای تازه استقلال یافته هم گاهی تلاش هایی نافرجام داشته اند برای از خود دانستنِ این چهره جهانی، از سوی دگر در غرب هم شخصیت مولانا کاملا شناخته شده می باشد، به طوری که توسط پژوهشگرانی بنام، آثار او ترجمه و انتشار یافته است. در این بین کشور ترکیه به دلیل میزبانی آرامگاه او در دهه های متمادی و خصوصا سال های اخیر، تبلیغات گسترده و هزینه هایی برای مرمت سازی آرامگاه او نموده که،  توانسته سالانه سیل انبوهی از توریست ها و شخصیت های جهانی را جذب نماید؛ و از حیث اقتصادی درآمدی کلان داشته تا جایی که به درخواست این کشور، سال ۲۰۰۷ میلادی را یونسکو سال مولوی نامگذاری نمود. این در حالی می باشد که مولوی ایرانی تبار و دارای زبان پارسی می باشد و صدا و سیما در روز بزرگداشت مولوی، سالانه تصویری از مرقد او را به نمایش می گذارد!

\n\n

خود مولوی گویا چنین ایامی را پیش بینی کرده! که چنین سروده:

\n\n

چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم
\nنه ترسا نه یهودم من، نه کبر و نه مسلمانم
\nنه شرقی ام نه غربی ام نه بری ام نه بحری ام
\nنه از هند و نه از چینم نه از بلغار و سقسینم
\nنه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم...

\n\n

موسیقی طنین گردش افلاک

\n\n

از آنجایی که موسیقی و آیین صوفیانه رابطه تنگا تنگی با ادبیات داشته، به خوبی می توان از جایگاه موسیقی در کلام و الحان مولوی پرده برداشت تا جان دل بر ساز عرشیایی او کوک گردد.

\n\n

از دیر باز تا کنون در میان همه دستاوردهای هنری بشر، هیچ هنری نتوانسته مانند موسیقی به ژرفای نامفهوم عواطف و احساسات خفته بشری رسوخ نماید؛ چرا که موسیقی با آهنگ حیات و ضربان زندگی پیوندی لاینفک داشته و دارد. اگر اندیشمندانِ دنیای غرب مانند افلاطون و فیثاغورث بر این  باور بودند که اصوات و اعراضی ناشی از حرکات و رسوخ روح در مدارند، یا این که با صدای اصطکاک طبیعت، علمِ موسیقی به بشر هدیه گردید؛ چه زیبا این عارف ربانی به این مقوله صحه می گذارد که چون کرات آسمانی می چرخند و سیارات و ستارگان دارای حرکتند، لاجرم آن ها دارای الحان و بیان موسیقی می باشند:

\n\n

ناله سُرنا و تهدید دهل
\nچیزکی ماند بر آن ناقور کُل
\nبانگ گردش های چرخ است این که
\nمی سرایندش به طنبور و به حلق
\nپس حکیمان گفته اند این لحن ها
\nاز ادوار چرخ بگرفتیم ما...

\n\n

اینجاست که مولانا اعتقاد می ورزد که موسیقی راستین انسان را از جهانی محدود به جهانی نا محدود می تواند هدایت کند، ( کما این که در نیم قرن گذشته، استاد محمدرضا شجریان با ارائه و معرفی موسیقی راستین ایرانی، پرچمدار اخلاق گرایی و معرفی موسیقایی ایران در جهان بوده است).

\n\n

و اینجاست که می توان دریافت مولانا همه ی نمودهای عالم بشری و کردارهای جهان را به جهان داری اعظم نسبت داده و این اندیشه در تمام زوایای فکری او رخنه کرده؛ با مروری بر آثار مولوی می توان دریافت که به حتم، به دانشِ علمی و عملی این مقوله اشراف و آگاهی داشته، کما این که فارغ از اندیشه های سترگ و والای او به کرات بارها و بارها در غزلیات و کلام خود از دستگاه ها و گوشه های موسیقی ایرانی مانند نی، دف، چنگ، تار، طنبور و ... نام برده است؛ و سخت تاکید به این موضوع دارد که هیچ زبانی توانِ تعریف عشق را ندارد مگر نوا و موسیقی! چرا که مثنوی و معنوی که یکی از مشهورترین اثر جهانی می باشد را با ابیاتِ موسوم به «نی نامه» آغاز و معرفی می نماید تا با مانیفستی ساده، اقیانوسی از معنا را به جهان ارمغان دهد و بر این باور است که عشق را توان تعریف نیست!

\n\n

هر چه گویم عشق را شرح بیان
\nچون به عشق آیم خجل گردم از آن
\nچون قلم اندر نوشتن می شتافت
\nچون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
\nعقل در شرحش چو خَر در گل بخفت...
\nو اینجاست که مولانا بانگ برمی دارد:
\nنی حدیث راه پر خون می کند
\nقصه های عشق مجنون می کند...

\n\n

البته که سماع و موسیقی، دو عنصر لاینفک در اندیشه و شرح آثار مولوی ساری و جاری می باشد که به تفضیل باید به هر دو مقوله پرداخت؛ صرفا ذکر این نکته الزامیست که مولوی تا قبل از دیدار با شمس و استحاله روحی، به قول خود، فقیهی سجاده نشین و با وقار بوده که چون فقها رابطه خوبی با سماع و موسیقی نداشتند، هیچگاه پای در این وادی نگذاشته بود؛ حال ذکر این پرسش که با توجه به پیدایش دین اسلام از بدو آغاز تا کنون موسیقی در ترویج و اشاعه اصول مذهبی کاربردی اساسی داشته مانند تلاوت قرآن، اذان، روضه، نیایش ها و ...؛ آیا موسیقی فعلی حرام می باشد یا به قول حکیم ابوعلی سینا، «موسیقی صدای خنده خداست.»؟

\n\n

در پایان به گوشه هایی از دستگاه های موسیقی ایرانی در کلام آهنگین مولوی اشاره می نماییم و در قسمت پایانی مقالات «مولوی پژوهان و مصادره او» به مفهوم سماع می پردازیم.
\nشرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقتی دگر

\n\n

رباب:

\n\n

هیچ می دانی چه می گوید رباب
\nز اشک چشم و از جگرهای کباب
\nپوستی ام دور مانده من ز گوشت
\nچون ننالم در فراق و در عذاب

\n\n

چنگ:

\n\n

کی بود آواز و چنگ و زیر و بم
\nاز برای گوشِ بی حس صم

\n\n

دف:

\n\n

چون دف تسلیم کردم روی خود را
\nبزن سیلی و رویم را قصاص کن

\n\n

سرنا:

\n\n

دلم را ناله سُرنای باید
\nکه از سر نای بوی یار آید

\n\n

تنبور:

\n\n

دل رنور به تنبور نوایی دارد
\nدل صد پاره خود را به نوایش دادیم

\n\n

تار:

\n\n

روز آن است که خویش به یار زنیم
\nنظری سیر به آن روی چو گلذار زنیم
\nچنگِ اقبال ز فر رخت ساخته شد
\nواجب آید که دو سر زخمه بر آن تار زنیم

\n\n

"ادامه دارد"

\n\n

 

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر