چون شقایق، سینه ی محراب شد
آسمان کوفه، بی مهتاب شد
غوطه ور، سجاده در دریای خون
غرقه در خون روی در ناب شد
مسجد از خون علی شد لاله گون
کوفه از فرط خجالت آب شد
زینبین از داغ وسبطین از غمش
روز و شب چشمانشان بی خواب شد
چهره ی خورشید رخشا، خون گرفت
امت اسلام، چون بی باب شد
چشم های عاشقان خونابه ریخت
قلب ها از سوز و غم بی تاب شد
قسمت ایتام دیگر توشه نیست
توشه آور، قامتش نایاب شد
تاعلی «فزت ورب الکعبه» گفت
خشم حق برکوفیان پرتاب شد
بر دل «احسان»، سیف غم نشست
سیف، چون هم بر سر ارباب شد