سه‌شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۲۰۵۴۴
يکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۱:۴۹

فکرشهر- حدیثه تاشک: دیروز با یکی از دوستانم تلفنی  صحبت می کردم. از همان ابتدای مکالمه متوجه شدم که بر خلاف همیشه، احوالش به گونه ای است که اگر کاردش می‌زدی، خونش در نمی آمد. شروع کردم به خوش و بش کردن تا شاید از آن حال و هوا در بیاید، اما تلاشم گره بر باد زدن بود. انگار این رفیق شفیق، از زمین و زمان دلش پر بود. 

وقتی علت حال خرابش را جویا شدم، از خدا خواسته شروع کرد به گفتن این که «مدتی پیش حرفی را به شخصی زده و از او خواسته بودم جایی بازگو نکند و...»؛ اما این طور که بویش می آمد، طرف دهن لق بوده و به اصطلاح نخود در دهانش خیس نمی خورده و... .

 حرفش که تمام شد، صلاح دیدم داستانی را که قبلا  شنیده بودم، برایش تعریف کنم. 

 روزی مردی قصاب، «سه کله» را در سینی گذاشته و از سر صبح شروع می کند به صدا زدن که کله دارم برای فروش... .

 هر مشتری که می پرسید «کله ها چند؟!»، فروشنده می گفت: «فرقی ندارند همه کله ها دونه ای پنج قران...».

شخص دانایی از راه می‌رسد، ساچمه کوچکی از جیبش در می‌آورد، اولین کله را برمی دارد و ساچمه را داخل یکی از گوش های  کله می اندازد و کله را تکان می دهد؛ ساچمه از گوش دیگر کله بیرون می افتد. شخص کله را سر جایش می گذارد و دومی را برمی دارد و رو به فروشنده می پرسد: «قیمت این کله چند؟» و فروشنده می گوید: «آقا من که گفتم فرقی ندارد، سه تا کله یک قیمت  است».

شخص، ساچمه را داخل گوش کله می اندازد و کله را خوب تکان می دهد؛ ساچمه این بار از دهان کله بیرون می افتد. 

او کله دوم را هم سر جایش می گذارد و بعدی را برمی دارد. برای بار سوم، از فروشنده می پرسد این هم همان قیمت است؟ فروشنده با تندی جواب می دهد: «آقا مسخره می کنی؟ من گفتم که همه کله ها مثل هم هستند و یک قیمت دارند». 

شخص ساچمه را باز هم داخل یکی از  گوش ها انداخت و خوب کله را تکان داد، هر چه کله را بیشتر تکان می داد، ساچمه همان جا در گوشش گیر کرده بود و بیرون نیامد. 

شخص رو به فروشنده کرد و گفت: «این کله را برمی دارم» و دست کرد در جیبش، دو برابر پولی را که فروشنده گفته بود به او داد و راه افتاد. 

فروشنده که از این رفتار مرد متعجب شده بود، دنبال او راه افتاد و رفت تا دلیل  این کار را از او بپرسد.

وقتی به شخص رسید، پرسید: «می شود دلیل انتخاب کله و پرداخت هزینه دو برابری را بپرسم»؟ 

شخص دانا جواب داد: «سه کله شما من را یاد سه دسته انسان ها انداخت. ما انسان ها هم سه دسته هستیم؛ یک دسته از آن ها کسانی که هر چقدر برای آن ها حرف می زنی، از این گوش می‌گیرند و از آن گوش در می کنند، یعنی حرف زدن برایشان فایده ای ندارد. دسته دوم کسانی که حرفی را به آن ها می گویی، سریع از زبانشان بازگو و خارج می‌شود. دسته سوم هم شبیه همین کله ای که من برداشتمش، حرفی را که به آن ها می گویی، همانجا درون کله اش گیر می‌کند و برای همیشه در آنجا باقی می ماند، که این نوع کله  بسیار کمیاب است و برای همین من آن را دوبرابر قیمت خریدم.» 

می خواهم بگویم شما هم در انتخاب شخصی که می خواهی برایش رازی را بازگو کنی، دقت کن. البته نه این که ساچمه در گوش کسی بیندازی، نه، اما حرف را به کسی بزن که سرش مثل شیر آبِ یک طرفه باشد؛ ورودی داشته باشد، اما خروجی، نه!
 

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر