سه‌شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
فکرشهر: الو... آقای رییس؟ سلام... چطوری شما؟ خیلی ممنون... کجام؟ پشت آمبولانس... نه‌نه... دوباره کمر ظریف درد نگرفته... نه... علی جنتی هم اوکی‌یه... قرار شده کلا کاری نکند که کاری به کارش نداشته باشند... بله... من هم خوبم... یارانه؟‌ای‌بابا... واقعا روی انصراف من هم حساب کردی؟‌ گیر همین 44 هزار و 500 تومنی؟ روی چشمم...
کد خبر: ۱۲۹۶
سه‌شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۲

فکرشهر: الو... آقای رییس؟ سلام... چطوری شما؟ خیلی ممنون... کجام؟ پشت آمبولانس... نه‌نه... دوباره کمر ظریف درد نگرفته... نه... علی جنتی هم اوکی‌یه... قرار شده کلا کاری نکند که کاری به کارش نداشته باشند... بله... من هم خوبم... یارانه؟‌ای‌بابا... واقعا روی انصراف من هم حساب کردی؟‌ گیر همین 44 هزار و 500 تومنی؟ روی چشمم...

به گزارش فکرشهر، پوریا عالمی در ادامه طنز خود در شرق نوشت:‌ الو... آقا راستی یک سوال. الان شما مسوول هستی دیگه؟ اوکی. ببین من سال 86 عهد کردم اگر کتابم چاپ شود، یک گوسفند قربانی کنم. خب؟ آن موقع گوشت گوسفند بود کیلویی شش‌هزارتومان. پس قیمت گوسفند 60کیلویی می‌شد دوروبر صدوچهل-پنجاه‌هزارتومان. از طرفی حق‌التالیف کتاب با هزارتا تیراژ هم می‌شد نزدیک 200هزارتومان. یعنی سود کتاب با بهای گوسفند می‌رفت. اما الان استرس گرفتم. چون ناشر یک کتابم را فرستاده ارشاد. اگر (را کاشتند درنیامد) شما مجوز بدهی، تیراژ کتاب شده پونصدتا. یعنی حق‌التالیف کتاب همان 250هزارتومان می‌شود. ولی گوسفند چند شده؟ گوشتش شده کیلویی 35هزارتومان. یعنی گوسفند 60کیلویی را کیلویی 12، 13هزارتومان هم حساب کنی، می‌شود 750هزارتومان. تکلیف عهد ما چیست؟ یعنی اگر الان کسی آرزویی کرده باشد و برآورده شود، متضرر مالی شده؟

الو... نه برو ماشین‌حساب را بیاور... گوشی دستم است...

جان؟ بله... یک سوال دیگر. آقا این فامیل ما، سال 82 و در دولت خاتمی، به‌مناسبت ختنه‌سوران برادر ما، یک سکه داد. سکه چند بود؟ 80هزارتومان. الان خودش بچه‌دار شده و پنجشنبه ختنه‌سوران گرفتند. ما هم باید یک سکه بدهیم؟ می‌دانی سکه چند شده؟ یک‌میلیون‌تومان. باز خدا را شکر. بچه‌اش توی این دوره ختنه می‌شود. اگر دولت مهرورزی بودیم که هنوز سکه دومیلیون تومان بود. تکلیف چیست؟

جان؟ الو؟ نه بزن تو ماشین‌حساب. نمی‌صرفد دیگر... اصلا این نداشتن ثبات اقتصادی، رابطه‌های خانوادگی را هم متزلزل کرده...

بله... آقا یک چیز دیگر... بابای ما، زمان دولت خاتمی به یکی پنج‌میلیون قرض داد، طرف رفت، چندتا وام اینا گرفت و خانه خرید. الان زنگ زده می‌گوید شماره کارت بده، «آن پنج‌میلیون» را کارت‌به‌کارت کنم. بعد خانه‌اش شده 200میلیون. تکلیف چیست؟ بابای بابای ما را درآورد آن‌بابا. آیا نباید با آمبولانس زد بهش تا حساب کار بیاید دستش، بعد سریع سوار آمبولانسش کرد تا از دست نرود؟

الو... رییس‌جان جز اوهوم‌ اوهوم‌گفتن پشت گوشی، جواب‌مواب که نداری؟ نه؟ خیلی‌خب. پس من قطع کنم پول تلفنم زیاد شد. خداحافظ.

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر