پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی فکرشهر/ گفت و گو با کودکان و نوجوانان موفق؛
فکرشهر ـ نرگس محمدزاده فرد: یکی از رشته ها و بخش هایی که کودکان و نوجوانان زیادی را به خود جلب می کند، قرآن آموزی و قرائت قرآن و مسابقات مدرسه ای در سطح شهرستان و استان می باشد.\r\n\r\nدر بعضی مواقع، دو خواهر یا دو برادر در مقاطع مختلف به مقام دست می یابند ولی امسال در پایه ی چهارم دبستان در دشتستان دو دختر عمو به مقام اولی رشته های حفظ و قرائت دست یافتند.\r\n\r\nدر راستای گفت و گوی فکرشهر با جوانه ها، به سراغ این دختر عموها رفتیم:
کد خبر: ۱۹۶۱
دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۴:۰۹

ـ  خب بریم سراغ سوال اول؛ خودتونو معرفی کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم. من اسماء ذاکری اصل هستم. کلاس چهارم. مدرسه ی عترت.

ـ شما؟

به نام خدا. حمیده ذاکری اصل هستم. کلاس چهارم. مدرسه ی عترت.

ـ یعنی میشید چند ساله؟

10 ساله.
ـ توی چه مسابقه ای شرکت کردین و چه رتبه ای به دست آوردین؟

اسماء: من توی مسابقه ی قران در شهرستان دشتستان رتبه ی اول رشته ی قرائت رو  کسب کردم.

حمیده: من هم در شهرستان دشتستان، در رشته ی حفظ رتبه ی اول رو کسب کردم.

[[{"fid":"1413","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","link_text":null,"attributes":{"height":467,"width":700,"style":"font-size: 13px; line-height: 20.006303787231445px;","class":"media-element file-default"}}]]

ـ اسماء خانم، شما از کی قرآن خوندن رو شروع کردید؟

من از دو سالگی و از سوره های کوچیک شروع کردم و مادرم کمکم می کرد. در پیش دبستانی هم خانم شجاع الدین خیلی کمکم کردن و سوره هایی مثل سوره ی قریش رو با صوت و تجوید بهم یاد دادن و بعد هم که اومدم کلاس چهارم و در رشته ی قرائت مقام اول رو بدست آوردم. مامان و بابام و خانم عنایتیان خیلی بهم کمک کردن.

ـ حمیده خانم از کی شروع کرده؟

من هم از دو سه سالگی شروع کردم و به کمک پدر و مادرم تونستم چند سوره ی کوچیک رو حفظ کنم و بعد که بزرگ تر شدم سوره های بیشتری رو حفظ کردم و کلاس سوم و چهارم که میخواستم تو مسابقات قرآن شرکت کنم به کمک مامان و بابام و خانم عنایتیان سوره های خیلی بیشتری رو حفظ کردم.

ـ چقدر از قرآن رو حفظید؟

نصف بیشتر جزء سی. 

ـ تجوید هم بلدی؟

بله.

ـ کی بهتون یاد داده؟

مادرم و پدرم. البته چند وقتی هم کلاس قرآن می رفتم و اونجا هم کمی تجوید یاد گرفتم.

ـ شما چی اسماء خانم. همه جای قرآن رو می تونید بخونید؟

سعیمو می کنم ولی همه جا رو نه. بیشتر همون جزء سی و بخش هایی رو که کلاس رفتم. بعضی سوره ها رو حفظم و بقیه رو هم می تونم بخونم.

ـ تجویدتون چطوره؟

خوبه.

ـ کی بهتون یاد؟

پدرم و مادرم.

ـ می خواید قرآن رو ادامه بدید؟

بله.

ـ تا کجا؟

اسماء نمیدونم. تا هر جایی که خدا بخواد.

حمیده: تا هر جا که بتونم سعی می کنم ادامه بدم.

ـ خب. بریم سراغ یه سوال دیگه. شما معدلتون تو مدرسه چنده؟

هر دو با خنده: نمره نداریم... خیلی خوب هستیم.

ـ بجزء قرآن تو مسابقه ی دیگه ای هم شرکت کردین؟

نه. فقط قرآن ولی کلاس های دیگه ای مثل نقاشی هم می ریم.

ـ شما دختر عموها، رابطه تون با هم چطوریه؟ همدیگه رو چقدر دوست دارین؟

خیلی. صمیمی هستیم.

ـ هم کلاس هم هستید؟

بله

ـ از پیش دبستانی؟

نه. از کلاس اول تو یه کلاسیم.

ـ دعوا هم می کنید؟

هر دو با خنده: کم و بیش

ـ سر چی دعواتون میشه؟

(همچنان می خندند) سر چیزای الکی.

ـ حمیده خانم، شما چندتا خواهر و برادر داری؟

یه خواهر و یه برادر بزرگ تر از خودم دارم.

ـ ایشان هم فعالیت قرآنی دارند؟

الآن نه. قبلا که هم سن من بودن هم تو مسابقات شرکت می کردن ولی الآن نه. خواهرم دو سه سال مقام اولی هم داشته ولی الآن فقط قران می خونن و تو مسابقات نیستن.

ـ شما چی اسماء خانم. چند تا خواهر و برادر داری؟

من یه خواهر کوچیک تر از خودم دارم.

ـ چند سالشه؟

4.5

[[{"fid":"1418","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","link_text":null,"attributes":{"height":686,"width":700,"style":"font-size: 13px; line-height: 20.006303787231445px;","class":"media-element file-default"}}]]

ـ خواهرت هم قران بلده؟

بله. چند تا سوره بلده.

ـ بهت کمک هم میکنه یا شما بهش کمک می کنی؟

هر دو. بعضی وقتا که من با سی دی تمرین می کردم و تلاوت بسم الله الرحمان الرحیم رو یادم می رفت زهرا ( خواهر کوچیکم) بهم می گفت.

ـ مگه بلد بود؟

من که تمرین می کردم، اونم گوش میداد و یاد گرفته و حفظ کرده بود. الآنم سوره ی ضحی رو کامل به سبک عبدالباسط می خونه.

ـ موقع مسابقه استرس هم داشتید؟

اسماء: نمیشه که نداشت. خیلی سخت بود...

ـ چکار کردین استرستون کم شه؟

حمیده: دعا کردیم. آیت الکرسی خوندیم و ...

ـ وقتی مسابقه دادی، فکر می کردی اول شی؟

حمیده: اصلا

اسماء: من هم اصلا. روزی که بهم گفتن اول شدم خیلی ذوق کردم طوری که دلم میخواست همونجا بشینم گریه کنم.

ـ از تو درسای مدرسه، کدوم درسو بیشتر دوست دارین؟

هر دو با هم: قرآن

ـ از کدوم درس بدتون میاد؟

اسماء: همه ی درسا رو دوست دارم.

حمیده: درسی که خیلی بدم بیاد ازش وجود نداره.

ـ میخواید چکاره شید؟

اسماء: راستشو بخواید من بازیگری، دکتری و معلمی رو دوست دارم. موندم کدومشو انتخاب کنم.

حمیده: من هم از همین سه تا خیلی خوشم میاد.

ـ قرآن توی زندگی شما چه نقشی داشته؟

باعث شده اعتماد به نفسمون بیشتر شه و استرسمون کم تر شده. به خصوص بعد مسابقه که باعث شده علاقه مون به قرآن بیشتر شه.

ـ اولین سوره ای که حفظ کردید کدوم سوره بوده؟

اسماء: حمد و توحید

حمیده: کوثر و توحید

[[{"fid":"1414","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","link_text":null,"attributes":{"height":506,"width":700,"style":"font-size: 13px; line-height: 20.006303787231445px;","class":"media-element file-default"}}]]

ـ پدر و مادرتون هم توی خونه قرآن میخونن؟

بله. مامانامون بعضی وقتا قرآن میخونن ولی باباهامون هر روز صبح بعد نماز صبح با صدای ملایم و ترتیل قرآن میخونن.

ـ پدراتون مربی قرانن؟

اسماء: پدرم تو بعضی مراسما دعا و قرآن می خونه و قبلا هم تو مسابقات شرکت می کرده و کلی مقام کشوری و جایزه داره.

حمیده: بله. بابای منم استاد قرآن و مربی پرورشیه.

ـ جز خونه و مدرسه، کلاس قران رفتید؟

بله. موسسه ی آل یاسین.

ـ با هم رفتید؟

بله.

ـ همه جا با همید؟

(با خنده) همه جا که نه ولی کلاسا رو با هم میریم.

ـ مفاهیم و معنی قرآن رو هم کار کردید؟

نه هنوز ولی دوست داریم کار کنیم.

ـ اسماء خانم، وقتی با صوت قرآن میخونی، چه حسی داری؟

نمیشه توضیحش داد. حس خیلی خوبیه.

ـ شما چی حمیده خانم؟

حس خوبیه. بعضی وقت ها حس میکنم آرامش پیدا کردم.

ـ اسماء خانم چه سوره ای رو بیشتر دوست داره؟

اگر اون سوره ای که بهتر میتونم بخونم رو بگم، سوره ی ضحی با صوت مرحوم عبدالباسط. وقتی میخونمش حس خوشایندی دارم.

ـ حمیده خانم، شما چه سوره ای رو دوست داری حفظ کنی؟

سوره هایی که حفظ نکردمو دوست دارم حفظ کنم، به خصوص سوره ی نبا؛ از بین سوره هایی که حفظم هم سوره ی مطففین رو بیشتر دوست دارم.

ـ کلاس زبان هم رفتین؟

بله.

ـ کلاس زبان رو بیشتر دوست دارین یا قرآن؟

قرآن. البته دوتاش خوبه ولی اول قرآن و بعد زبان.

ـ نماز هم میخونید؟

بله.

ـ از چند سالگی؟

نمیدونیم.

مادر اسماء: از بچگی مهر و جانماز برمی داشتن و کنار ما نماز میخوندن. از 8 سالگی هم نمازشونو کامل میخوندن و روزه شون هم کامل می گرفتن.

ـ مسجد هم میرید؟

بله. ماه رمضونا همیشه میریم مسجد قلعه. سال 91 هم چون کامل روزه هامونو گرفته بودیم خانم موسوی تو مسجد قلعه بهمون قرآن هدیه داد.

ـ مسجد دیگه ای هم میرید؟

اسماء: بعضی وقتا میرم مسجد قائم (عج)

حمیده: منم بعضی وقتا میرم مسجد فاطمه زهرا (س) که نزدیک خونمونه.

ـ کی مشوقتون بوده در زمینه ی قرآن؟

پدر و مادر و خانواده و معلممون.

ـ سال قبل هم تو مسابقات شرکت کردید؟

حمیده: بله. سال قبل هم من کلاس سوم بودم و تو مسابقات شرکت کردم. پارسال تو رشته ی قرائت شرکت کردم و سوم شهرستان شدم.

اسماء: سال قبل من و حمیده تو مدرسه رقیب بودیم و تعدادمون زیاد بود که حمیده برای مسابقات شهرستان انتخاب شد.

ـ اسماء خانم، سال قبل که حمیده انتخاب شد، شما چکار کردی؟ ناراحت هم شدی؟

من خیلی ناراحت شدم و گریه ام گرفت ولی گفتم اشکال نداره، تمرین می کنم تا سال دیگه،اگه خدا خواست و صلاح دونست انتخاب شم.

ـ حمیده خانم، پارسال که سوم شدی، ناراحت بودی؟

نه. خب دوست داشتم مقامم بالاتر باشه ولی چون اولین بار بود که شرکت می کردم، به نظرم خوب بود.

[[{"fid":"1416","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","link_text":null,"attributes":{"height":700,"width":631,"style":"font-size: 13px; line-height: 20.006303787231445px;","class":"media-element file-default"}}]]

ـ حمیده جان، چرا امسال رفتید رشته ی حفظ؟

چون سوره ها و قرائت خاصی تعیین کرده بودن، گفتم شاید نتونم خوب بخونم و چون قبلا کلاس هم رفته بودم گفتم برم حفظ.

ـ اسماء خانم، شما چرا قرائت رو انتخاب کردی؟

حفظ رو زیاد وارد نبودم. برای قرائت هم گفتم پدر و مادرم می تونن کمکم کنن و بهش بیشتر هم علاقه داشتم.

ـ توی مسابقه باید به سبک عبدالباسط  قرائت می کردید؟

اسماء : برای کلاس چهارم و پنجم دو تا سوره گذاشته بودن که باید به سبک عبدالباسط و شحات قرائت می شد. ضحی به سبک عبدالباسط و حمد به سبک شحات. برای کلاس ششم هم بجزء این دو سوره، سوره ی شمس با قرائت عبدالباسط هم بود.

ـ و شما برای کدوم مسابقه دادی؟

سوره ی ضحی با قرائت استاد عبدالباسط.

ـ روزانه تمرین می کنید؟

بیشتر موقع مسابقه تمرین می کنیم. الان هم که وقت امتحاناته و کم تر وقت می کنیم تمرین کنیم.

ـ جزء خودتون دوتا که هم دخترعمو هستید و هم دوست، چند تا دوست مشترک دیگه دارین؟

خب... مهتاب بوستانی و فاطمه زراعت پیشه. هم کلاسیمون هستن و با هم دوستیم. دختر عمه مون محبوبه هم هست که دوست صمیمیمونه؛ البته کلاس ششمه و تو مدرسه ی ما هم نیست ولی دوست خوبیه  برای ما.

ـ شما هر دو رتبه ی اول شهرستان در مسابقات قران پایه ی چهارم دبستان رو بدست آوردین. برای این موفقیت کسی هم از شما تقدیر کرد؟

اسماء: پدر و مادرمون و تو مدرسه بهمون جایزه دادن.

ـ اداره ی آموزش و پرورش چی؟

حمیده: نه. حتی پارسال که من سوم شدم هم جایزه بهمون ندادن.

ـ کی فهمیدید اول شدید؟

حمیده: یه روز صبح قبل عید اسماء زنگ زد خونمون و گفت بابام بررسی کرده و گفته تو اول شدی. من باور نمیکردم و چون اسماء هم مطمئن نبود، گفتم شاید اشتباه کردن ولی بعد از عید که مدرسه باز شد و رفتیم مدرسه، گفتن اول شدیم و من خیلی خوشحال شدم.

اسماء: بابام پرسیده بود، اومد خونه و گفت حمیده اول شده ولی فکر نکنم تو اول شده باشی. ولی بعد از عید که خانم عنایتیان، معلم پرورشیمون اومد سر کلاس و گفت ذاکری ها بیان بیرون و بعد هم گفت اول شدید، خیلی خوشحال شدم. باورم نمیشد.

[[{"fid":"1415","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","link_text":null,"attributes":{"height":534,"width":700,"style":"font-size: 13px; line-height: 20.006303787231445px;","class":"media-element file-default"}}]]

ـ اسماء خانم، اسم پدر شما چیه؟

عبدالمهدی ذاکری اصل.

ـ شما چی حمیده خانم؟

محمد حسین ذاکری اصل.

ـ شما با مرحوم حاج شیخ رضا ذاکری اصل هم نسبتی دارین؟

بله. پدر بزرگمون بودن.

ـ خاطره ای هم از ایشون دارین؟

اسماء: وقتی 7 سالم بود، آیت الکرسی رو حفظ کرده بودم و پیش پدربزرگم خوندم و ایشون خیلی خوشحال شد و گفت کی یادت داده که من هم گفتم پدرم و ایشون کلی تشویقم کرد و بهم یه هدیه هم داد و تشویق پدربزرگم باعث شد که من به این مساله بیشتر علاقه مند بشم.

حمیده: همیشه ماه رمضونا روزه می گرفتم و عید فطرها اولین کسی که بهم عیدی میداد پدربزرگم بود.

ـ شما توقع دارین مسئولین آموزش و پرورش و قرآنی استان و شهرستان چه کاری براتون انجام بدن؟

تشویقمون کنن. برنامه ریزی کنن که به مراحل بالاتر بریم. مسابقات استانی برگزار کنن. کلاس آموزشی برامون بزارن تا بیشتر پیشرفت کنیم و حداقل به عنوان یادبود بهمون لوح یا هدیه ای بدن که بیشتر تشویق شیم.

ـ حرفی مونده؟

تشکر می کنیم از پدر و مادرمون و خانواده مون، خانم شجاع الدین مربی پیش دبستانیمون، خانم عنایتیان مربی پرورشی، خانم رنجبر معلم کلاس چهارم، خانم بهبهانی مدیر و خانم گرمسیری و خانم احمدزاده معاون مدرسمون در مدرسه ی عترت.

ـ موفق باشید.

[[{"fid":"1417","view_mode":"default","fields":{"format":"default"},"type":"media","link_text":null,"attributes":{"height":574,"width":700,"class":"media-element file-default"}}]]

از راست: اسماء، زهرا (خواهر کوچک اسماء) و حمیده

 

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر