شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
برچسب ها - عبدالخالق عبدالهی
اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۱۱۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۷

اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۱۱۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۹

اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۱۰۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۷

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: یادش بخیر... مادربزرگی داشتم که در این موارد می گفت: «دی والا! خوبی هم، خیییلیش  نخوبه»...
کد خبر: ۱۰۸۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۷

اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۰۷۷۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۸

اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۰۶۲۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷

اختصاصی «فکرشهر»
کد خبر: ۱۰۵۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۵

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: مامور سانسور شهربانی زیر شعر نوشته بود: «مریض در کشور شاهنشاهی وجود ندارد»!
کد خبر: ۱۰۴۴۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۲۲

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: دوستم خیلی درباره رایین ها صحبت کرد و آخر کار هم گفت: «پدر رایین، «غلامحسین پیانو» نام داشت؛ تاجری ثروتمند بود و خصوصا شناشیر خانه اش بزرگ و به شکل نیم دایره ای بود؛ به طوری که وقتی می خواستند آدم های چاق را توصیف کنند، می گفتند هیکل فلانی مثل شناشیر خونه غلامحسین پیانو است»...
کد خبر: ۱۰۲۳۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۱

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی : «عِلیکِه»، مرد قُلچماق خپل بدهیبت سبیل پوکی بود که اصالتا اهل یکی روستاهای اطراف شیراز بود. او روی غربتی ها  کراش داشت؛ یعنی همیشه دلش می خواست زن غربتی به قول خودش سبزه بانمک شیرقهوه ای رنگی بگیرد...
کد خبر: ۱۰۱۲۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۶

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی : «حمید» می گفت پدرم آدم گپ گُتی بود، کلامش طعم کِلاتی و خیارگُرگو داشت و هر وقت کاری بر خلاف میلش انجام می دادم، به خاطر هیکل درشتم، «قاطر» صدایم می کرد...
کد خبر: ۱۰۰۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲

اختصاصی فکرشهر؛
فکرشهر- عبدالخالق عبدالهی : در رژیم گذشته خیلی ها افتخار می کردند که شماره تلفن منزل فلان وزیر و وکیل را دارند، اما بعد از انقلاب که ورق برگشت، هر کس با رژیم پهلوی رابطه ای داشت و اسم یا عکسش به عنوان کارگزار پهلوی در روزنامه یا کتابی چاپ شده بود، از ترس بلافاصله ان را از بین می برد...
کد خبر: ۹۹۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵

اختصاصی «فکرشهر»/ داستانک
فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی : سال چهارم دبیرستان، هر روز صبح کتابم را برمی داشتم، می زدم به بیابان که برای کنکور درس بخوانم...
کد خبر: ۹۶۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

اختصاصی «فکرشهر»/داستانک
فکرشهر: خوشحالم که بالاخره «میرقائد» وارد دولت شد...
کد خبر: ۹۶۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۷

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: قبل از انقلاب مثل الان نبود که فرماندار و استاندار و مدیرکل، افراد بیکار و بیسواد را برای تدریس به دانشگاه ها حقنه کنند. برای پذیرش استاد دانشگاه، اول آگهی می زدند، بعد از متقاضیان امتحان می گرفتند؛ تازه پس از قبولی، باید در حضور اساتید دیگر و رییس دانشکده، آزمایشی تدریس می کردند تا آنها ببینند و پس از تایید، با پایین ترین رتبه دانشیاری شروع به کار کنند... 
کد خبر: ۹۵۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۴

اختصاصی فکرشهر/ به مناسبت یکمین سالگرد درگذشت مرد طناز دشتستان، «حسن انصاری» (1)
فکرشهر: امرو، قلمی شیرین و روان داشت، خصوصا اشعار طنزی که می سرود در عین لطافت، تند و تیز و نیش دار بود و مضامین بکر و پرمغزی داشت...
کد خبر: ۹۵۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۱

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر- عبدالخالق عبدالهی : دوستی داشتم که آدم باسوادی بود و سنش هم خیلی از من بیشتر بود. او اهل شعر، ادبیات، موسیقی و کتاب و کتابت بود با یک «کتابی*» آب آتشین که همیشه دم دستش بود...
کد خبر: ۹۴۳۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۱

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: قدیم، اگر کسی را مار یا عقرب می گزید، جای نیش را تیغ می زدند و یک نفر با دهان، زهر را می مکید و تف می کرد. گاهی روی محل گزیدگی، پیاز داغ  می گذاشتند. این اواخر، حاجی ها  داروی عقرب گزیدگی خوبی از مکه می اوردند که هم پودر بود و هم مایع . این دو را مثل چسب دوقلو با هم قاطی می کردند و روی محل گزیدگی می گذاشتند، با این که سوزش زیادی داشت، اما بسیار موثر بود...
کد خبر: ۹۴۰۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: دهه هفتاد، دوست روزنامه نگاری داشتم که قیافه ای جذاب، لباسی مرتب، تبسمی گیرا و چشمانی همیشه درخشان داشت. او مردی باسواد بود، قلم تند و تیز و نقادی داشت و بر مَنش نیز، حق تعلیم بسیار بود. با این که آدم مذهبی نبود، اما چون عربی اش فول بود و اطلاعات دینی خوبی داشت، دوستان نزدیکش به او می گفتند «آخوند بی عمامه»...
کد خبر: ۹۲۰۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۴

اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی : الان توی همه خانه ها، توالت های لوکس خوشبو، کاشی و سرامیک و آینه کاری شده است و سیفون و دستمال کاغذی و صابون و مواد ضد عفونی کننده فت و فراوان دارد. اما تا شصت سال قبل، توی بیشتر روستاهای دشتستان، مستراح نبود و زن ها قبل از طلوع آفتاب و مردها بعد از آفتاب...
کد خبر: ۹۱۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶

مطالب بیشتر