جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
کد خبر: ۹۲۶۲۰
چهارشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۱

فکرشهر ـ محمود دهقانی*: دیشب هر سه پیامبر به خوابم آمدند. پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) به استکانی که در دست داشتم نگاهی انداختند و فرمودند: «چه می نوشی !؟» 

عرض کردم چای.

با بردباری که شیوه پیامبران است فرمودند: "بنده مهربان من،  تندرستی پیروان را خواهانم ". این را گفتند و در چشم به هم زدنی رفتند و در هاله ای از نور ناپدید شدند. فرصت نیافتم سُفره دل باز کنم.

عیسی با  چیزی که در دست داشتم، آشنایی داشت. در شام آخر «داوینچی» دیده بودم چتولی را با قرص نان میان خود و حواریون قاتق کرده بود. چیزی نگفت و به سایه شکنِ نورِ چراغ در کنج اتاق خیره شد.

موسی گفت عصا همراهم نیست تا بر دریایِ توفانیِ آشفته روزگارِ پر تلاطم  بزنم و کشتی  بدون بادبانِ رها شده از رنج و دردِ زندگی ات را به ساحل برسانم.

در همان حین، چنگالی از پشت، در پیراهنم فرو رفته بود و آن را از زیر پتو می کشید. از خواب پریدم. بچه گربه ام بود، میو میو کنان صبحانه می خواست. از پشت پنجره قُمری ها، مرغ های مهاجر آلاچیق ساز، هدهد و سارها  همراه جار و جنجال شیون گون، پرواز  و کوچ دسته جمعی داشتند.

*نویسنده و استاد دانشگاه تکنولوژی سیدنی استرالیا

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر