فکرشهر: سال ۵۴ میلادی در چنین روزی نرون جانشین کلادیوس شد و قدرت را در روم به دست گرفت.
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: «آن زمان فقط ۱۷ سال داشت و بسیاری میگفتند که او پختگی و تدبیر لازم را برای فرمانروایی ندارد اما این نگرانی در مواجهه با حوادث و اتفاقات بعدی رنگ باخت و خامی و بیتدبیری نرون در سایه جنون و قساوتش اصلا به چشم نیامد. سوئتونیوس، مورخ رومی، مینویسد در آغاز نشانههای وقاحت، شهوتپرستی، تجملپرستی، آزمندی و ستمگریاش تدریجی و پوشیده بود و میشد آن را به خطاهای جوانیاش نسبت داد اما حتی همان زمان نیز برای همه معلوم بود که این رذیلتها نه به سبب جوانی بلکه ناشی از سرشت اوست.
همین که شب فرا میرسید کلاه بردگان آزادشده یا کلاهگیس بر سر میگذاشت و به میخانه میرفت و در خیابانها در پی سرگرمی پرسه میزد - هر چند خود را به خطر میانداخت - چون عادت داشت به مردمی که پس از شام به خانه بازمیگشتند هجوم برد و هر که را مقاومت میکرد صدمه زند و آنان را در گنداب رو اندازد و حتی به میکدهها حمله و آنها را غارت کند و بازاری در قصرش بنا کرده بود که در آنجا غنایم به دستآمده را به حراج میگذاشت و خود عواید آن را به جیب میزد. گذشته از اغفال پسران آزاده و روابطش با زنان شوهردار حتی محترمترین زنان را بیسیرت میکرد. عقیده داشت که مال و ثروت از بهر اسراف است و آنان که حساب مخارج خود را نگه میدارند پست و لئیماند؛ حال آن که کسانی که مالشان را تلف میکنند و بر باد میدهند بزرگمنش و به راستی باشوکتاند.
او هم مادرش را کشت و هم عمهاش را؛ آن هم عمهای که بزرگش کرده بود. نوشتهاند روزی این عمه بیمار شده و در بستر خوابیده بود و نرون به عیادتش رفت. عمه طبق عادت گونههای کرکدار برادرزاده تازه بالغ خود را نوازش میکرد و از سر مهربانی به او میگفت: «وقتی برای اولین بار ریشت را بتراشی میتوانم با خشنودی بمیرم» و نرون رو به همراهانش کرد و ظاهرا به شوخی گفت: «همین دم آن را میتراشم.» سپس به طبیبان دستور داد تا مقدار زیادی مسهل به زن بیمار بدهند و حتی پیش از این که بمیرد املاکش را ضبط و وصیتنامهاش را پنهان کرد تا همه چیزش به او برسد. به طعنه میگفتند ظلمهای نرون بیشباهت به عدالت نیست، زیرا او «بیتمایز و خویشتنداری به کشتن هر کس و به هر دلیل که میخواست دست میزد» و در جنایتهایش تفاوتی بین فقیر و غنی یا خویشاوند و غریبه قائل نمیشد. اما هر بار که یکی از نزدیکانش را میکشت عذاب وجدان میگرفت و زیر فشار روحی، دیوانهتر میشد. تقریبا هر شب خوابهای پریشان میدید و هر اتفاقی را نشانهای شوم میپنداشت. پیش از آن که همه مردان امپراتوری را سر به نیست کند، عدهای از قربانیان احتمالی بعدی ضد او با هم دستبهیکی کردند و تصمیم به قتلش گرفتند. همراه با چند نفر از خادمانش گریخت اما پیدایش کردند. پیش از آن که دستگیرش کنند خودکشی کرد و نخستین امپراتوری شد که چنین - یعنی خودکشی - میکرد. روایت شده مردم از شنیدن خبر مرگ او چنان شاد شدند که لباس جشن پوشیدند و «در سراسر شهر دویدند.» نرون تا ژوئن سال ۶۸ عمر کرد و از این رو فرمانرواییاش حدود ۱۴ سال طول کشید. زمان مرگ کمی بیشتر از ۳۰ سال داشت.»