پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی فکرشهر:
فکرشهر: دور هم دیگر جمع می شوند و از قدیم می گویند و درد دل می کنند و با هم می خندند و گریه می کنند. گروهی از همسالان که هر چند برخی یک یا دو دهه با هم تفاوت سنی دارند، ولی دردها و مشکلاتشان مشترک است و...
کد خبر: ۱۵۹۰۴
پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴ - ۰۲:۱۹

فکرشهر: ماهنامه ی فکرشهر در شماره ی مهرماه خود به مناسبت 9 مهرماه، روز جهانی سالمند، گزارشی تهیه کرده و همراه با تصویر افراد مصاحبه شونده و مطالبی پیرامون سن سالمندی در ایران و برخی الزامات مراقبتی و پیرگوشی و .... منتشر کرده است. 

\n\n

به گزارش فکرشهر، در بخشی از گزارش سالمندی این ماهنامه آمده است:

\n\n

دور هم دیگر جمع می شوند و از قدیم می گویند و درد دل می کنند و با هم می خندند و گریه می کنند. گروهی از همسالان که هر چند برخی یک یا دو دهه با هم تفاوت سنی دارند، ولی دردها و مشکلاتشان مشترک است و حال و روزشان هم اغلب اوقات شبیه هم؛ و همین است که برخی شهروندان برازجانی که دهه های 6 و 7 زندگیشان را سپری می کنند، دور هم جمع کرده است.
\nجای مخصوصی برای سالمندان، میانسالان و یا به قول یکی از مصاحبه شوندگان، بزرگسالان برازجان وجود ندارد. در گروه های سه، چهار، پنج یا ده نفره، صندلی ای در فضای سبز کنار خیابان، پیاده روی عریضی در اماکن تاریخی یا چمن یک پارک کوچک را پیدا کرده و غروب هر روز با هم سلام و علیکی می کنند و گل می گویند و گل می شنوند و گاهی هم اشک می ریزند.
\nیکی هم با خنده در پاسخ به علت جمع شدنشان در یک محل، می گوید: اگر در خانه بنشینیم، زن و بچه مان نق می زنند؛ به همین دلیل اینجا دور هم جمع می شویم.
\nبسیار کم توقع اند و قانع. تنها درد و دغدغه شان، درد فرزند است و بیکاری و نداشتن شغل و مشکلات اقتصادی و تجرد فرزندان. بسیاری از چند شغله بودن بازنشسته ها شاکی بودند و می گفتند اگر این بازنشسته ها نباشند، جوانان سر کار می روند و به جای اعتیاد و بیکاری و قلیان کشیدن، به فکر زندگی و سر و سامان گرفتن می افتند.

\n\n

\n\n

عبداله غلامی ـ متولد 1332 

\n\n

می گوید جوان که بودیم نمی دانستیم آرزو چیست! خدا کمک می کرد و پیش می رفت.
\nسال 85 بازنشسته شده و 30 سال در ارتش ـ نیروی هوایی ـ حضور داشته است. 7 فرزند داشته که همه را سر و سامان داده و از زندگی اش راضی است. با خنده تاکید می کند: لطف خدا بوده و به همه ی آرزوهایم رسیده ام. خانه و ماشین و زن و بچه دارم و مریض نشده امو  خواسته ی دیگری ندارم جزء سلامتی.

\n\n

باقر کاوه ـ متولد 1321

\n\n

73 ساله است و رد رنگ سفید روی انگشتان پایش مشخص است. هنوز بازنشسته نشده. می گوید نقاش ساختمان است و هنوز هم کار می کند و احساس خستگی هم ندارد. 7 فرزند داشته که همه را سر و سامان داده و الآن 23 نوه و 10 نتیجه هم دارد. 
\nآرزوهایش را همین هایی که رسیده، عنوان می کند و معتقد است که زندگی امروز مشکل شده و بسیار سخت است، در حالی که آن زمان زندگی ساده تر بود و فکر هم آزادتر؛ می گوید دنبال تجملات نبودیم: شب که می خوابیدیم خواب می رفتیم ولی الان نه؛ فکر فرداییم؛ فکر بچه ها و زندگیشان و ... ولی خدا را شکر، راضی ام.

\n\n

خداکرم عُبُلی ـ متولد 1316 

\n\n

با این جمله شروع می کند که: 
\nمن ز بازوی خود دارم بسی شکر
\nکه زور مردم آزاری ندارم
\nخطاب به دیگر دوستانش می گوید: خدایا سکرات مرگ را بر ما آسان فرما. باید به فکر خود و فردای خود باشید، بچه چه کاری برای آدم انجام می دهد؟
\nاهل روستای جتوط است با صورتی لاغر و تکیده. می گوید 12 ساله بوده که برایش شناسنامه گرفته اند. تمام این سال ها کارگری و باغبانی انجام داده ولی الآن توانش را ندارد. دعا می کند: خدایا به حق امام حسین (ع) به تمام شیعیان تن خوش عطا کن و سکرات موت را بر من آسان کن، دیگر هیچ نمی خواهم. 
\nمی گوید: آن زمان هیچ نبود و همه چیز بود و آلان همه چیز هست و هیچ نیست!

\n\n

حاج علی شجاع ـ متولد 1325

\n\n

بازنشسته ی شهربانی قدیم است. اهل درودگاه و ساکن برازجان. شنوایی اش کم شده و معتقد است که گله کردن از زندگی هیچ فایده ای ندارد و باید خود را زد به «بی عاری»!
\nزمان جوانی اش می خواسته پیشرفت کند و به جای خوبی برسد. تا ششم ابتدایی درس می خواند و کشاورزی را رها کرده و به شهربانی می رود. 
\nمی گوید: مشکل این روزها فقط گرانی و تورم است و به همین دلیل جوانان جرات نمی کنند ازدواج کنند. 7 هزار زندانی مهریه را مثال می زند و این که قبلا تجملات نبوده و مردم کم تر طلاق می گرفتند. 6 فرزند دارد که دو نفر از آنان بیمار هستند و مشکل معلولیت ذهنی دارند. با این حال از مسیری که آمده راضی است و خدا را شکر می کند.

\n\n

حبیب اله احمدی ـ متولد 1326

\n\n

آشپز 68 ساله ی جمع، اهل روستای دویری و ساکن برازجان می باشد.
\nشادابی و نشاط خاصی دارد و بجزء موهای سفیدش، جوان تر از هم سالانش به نظر می رسد.
\nاز زندگی اش راضی است و دعایش تن خوش ( سلامتی) است و از خدا می خواهد به جوانان کمک کند.
\nمی گوید هیچ آرزویی ندارد و دخترانش را شوهر داده و پسرانش هم زن گرفته اند و با خنده اضافه می کند: در جوانی تنها آرزویم زن گرفتن بود که دو تا هم گرفتم! 
\nدر حین گفت و گو می خواهد این موضوع را حتما بگویم و چند بار تاکید می کند که: ما پایمان درد می کند ولی یک پله برای پارک نگذاشته اند و ما باید با پای درد از این سکو بالا برویم. صندلی ها و نیمکت ها را هم به جای این که در پارک بگذارند، در پیاده رو و رو به خیابان گذاشته اند و ما مجبوریم روی چمن بنشینیم. اگر روی صندلی ها هم بنشینیم دعوا پیش می آید. توضیح می دهد: چند باری نزدیک بود با عابرین دعوایمان شود چون ما روی نیمکت رو به خیابان و پیاده رو نشسته بودیم و آن ها فکر می کردند داریم نگاهشان می کنیم!! به خصوص خانم ها!! باید صندلی ها را بیاورند درون پارک بگذارند. میدان قائم هم خیلی پر ترافیک و از نقاط پر خطر است که باید بررسی شود.

\n\n

نعمت اله شبانکاره ـ متولد 1329

\n\n

 65 ساله است و کشاورز.
\nفرزندی ندارد و می گوید تنها آرزویش ادامه تحصیل بوده که به علت بیماری ممنوع التحصیل شده و تنها تا کلاس ششم ابتدایی توانسته مدرسه برود.
\nخدا را شکر می کند که تا کنون دستش را جلوی کسی دراز نکرده و می گوید: بچه، دشمن عزیزی است ولی خب، ما هم راضی هستیم به رضای خدا.

\n\n

\n\n

علیرضا ضرغامی ـ متولد 1329

\n\n

 دور از دیگر هم سالانش نشسته و می گوید: چون گوشم کمی سنگین است، به جمع دوستان نمی روم؛ وقتی توضیح می دهم که در همان جمع هم شخصی هست که مشکل شنوایی دارد، پاسخ می دهد که او بهتر از من می شنود.
\n65 ساله و بازنشسته ی آموزش و پرورش است؛ علاقه مند به مطالعه ی تاریخ است و می گوید حسابی در زمینه ی تاریخ اطلاعات دارد.
\nاز زندگی اش راضی است و تنها آرزویش، سلامتی و داغ اولاد ندیدن است.
\nمی گوید: آدم قانعی هستم و تنها خواسته ام رسیدن بچه ها به کار و تحصیل بود که خدا را شکر انجام شده و دوست دارم مکه بروم.
\nمعتقد است که سالمندان منطقه ما و کل مردم منطقه و حتی جوانان، انسان های شادی نیستند و عامل اصلی اش گرما است.

\n\n

محمد آذرنیا ـ متولد 1332

\n\n

 سال ها دبیر زیست شناسی بوده است. در پاسخ سلام و پرسش ما با خنده می گوید: البته ما جوونای قدیمی هستیما.
\n35 سال سابقه ی تدریس دارد و می گوید تلاشش را کرده و آن چه را در توان داشته برای تعلیم و تربیت گذاشته و هر جا می رود، دانش آموزانش را می بیند که برخی پست و مقامی دارند و موفق هستند.
\nاز زندگی اش راضی است و مهم ترین آرزویش را برآوده شده می داند و توضیح می دهد: من روستا زاده هستم و از همان ابتدا، چهره ی متفاوت معلم روستایمان با دور و بری ها، به دلم نشست و من از همان زمان آرزو داشتم معلم شوم که به آن هم رسیدم.
\nدرباره ی تفاوت زندگی امروز با آن روزها هم می گوید: تکنولوژی آمده و زندگی پیچیده تر شده و آرامش هم کم تر شده، هر چند آسایش بیشتر شده است؛ و این برعکس قبلا است که آسایش کم تر بود و آرامش بیشتر.
\nموضوع را زیست شناسانه بررسی می کند و تاکید دارد که چندین دوره زندگی وجود دارد و من در دوران بزرگسالی هستم. 
\nالبته این را هم اشاره می کند که بازنشسته ها روز به روز تعدادشان بیشتر می شود ولی نه امکانات مناسب آنان وجود دارد و نه فضای سبز درست و حسابی موجود است و نه مراکز درمانی و ورزشی و ... و این یک خلا در شهر برازجان است.

\n\n

اسماعیل حاجب ـ متولد 1318 

\n\n

 معلم دبستان بوده. اول مهر 73 بازنشسته شده و هم از زندگی خودش و هم زندگی امروزه راضی است.
\nاو هم معتقد است به آرزویش که معلمی بوده رسیده، بچه هایش سر و سامان گرفته اند و اگر به شرایط قبل برگردد، باز هم همین معلمی و مسیر را انتخاب می کند چرا که به کارش خیلی علاقه داشته است و با دیدن دانش آموزانش که به جایی رسیده اند، خوشبخت می شود.

\n\n

حسین حسن پور ـ متولد سال 1330

\n\n

کمی گوشش سنگین است و 14 سال پیش بازنشسته شده.
\nآموزگار بوده و می گوید در این 14 سال بازنشستگی اش، سرگرم رسیدگی به امور خانه و خرید بازار و امور بچه ها بوده و شغل دیگری نداشته. می گوید از زندگی اش راضی است و اگر ناراضی هم باشد کاری از دستش برنمی اید! و توضیح می دهد که 4 پسر و 2 دختر دارد ولی مشکلات اقتصادی و دغدغه ی کار و ازدواج فرزندان و زندگی شان که به دلیل مسائل مالی معطل مانده، باعث نگرانی اش است و به همین دلیل رضایتش از زندگی نسبی است.

\n\n

حسین میرزاده ی علایی ـ متولد 1331

\n\n

برق کار اداره ی برق برازجان است و 63 سال دارد.
\nاو هم از زندگی اش راضی است و می گوید به تمام آرزوهایش رسیده. 
\n10 فرزند دارد که 6 نفر از فرزندان ازدواج کرده اند. معتقد است: جامعه و به خصوص جوانان به سالمندان و میانسالان احترام می گذارند و ما هم به آنان  احترام می گذاریم.
\nاز مسئولین هم درخواستی دارد: همین که چند تا صندلی جلوی کاروانسرا بگذارند که ما چند تا پیرمرد بتوانیم بنشینیم و محیط را تماشا کنیم، کافی است؛ و البته چند تا سطل زباله.

\n\n

حسن دیورخش ـ متولد 1332

\n\n

دوستانش می گویند باید خیلی بلند صحبت کنی تا بشنود. فرهنگی بازنشسته است و 30 سال در پایه ی اول ابتدایی تدریس کرده و 10 سال است بازنشسته شده است و این سال ها هم بیکار بوده.
\nمی گوید برخی آرزوهای شخصی داشته که به آن ها نرسیده ولی شاکر درگاه خداوند و از زندگی اش راضی است. معتقد است که البته همه مشکلاتی دارند که مخصوص خودشان است، مثلا خودش بچه ی معلولی دارد که 30 سال پیش بیمار شده و از همان زمان هم به معلولیت رسیده و برای نگهداری فرزند، حتی منزلش را هم فروخته است با این حال راضی است و خدا را شکر می کند.

\n\n

\n\n

سن سالمندی

\n\n

سازمان بهداشت جهانی، سالمندان را در کشورهای جهان سوم افراد بالای 60سال تلقی می‌کند. موضوع سلامتی و ارتباط آن با افزایش سال‌های زندگی در عصر حاضر چالش‌های فراوانی را بوجودآورده است. افزایش طول عمرانسان‌ها واضافه شدن جمعیت سالمندان یکی از دستاوردهای قرن 21 بوده و سالخوردگی جمعیت پدیده‌ای است که برخی از جوامع بشری با آن روبرو شده و یا خواهند شد.

\n\n

 

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر