چهارشنبه ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم (3)
فکرشهر ـ لیلا بحرینی/ فاطمه غلامی: «معلمی شغل انبیا است». هر چند این جمله زیبا و خوش آهنگ است، اما تنها در روز معلم ورد زبان ها می شود و در روزهای دیگر، معلمی را شغلی آسان و کم ارزش می دانند؛ اگر چه این روزها، شیوع ویروس کرونا و تدریس آنلاین موجب شده خانواده ها با سختی ها و مشکلات این حرفه بیشتر آشنا شوند و ارزش واقعی آن را درک کنند. به مناسبت ۱۲ اردیبهشت ماه و هفته بزرگداشت مقام معلم، به گفت و گو با برخی از معلمان شهر برازجان پرداختیم تا از خاطرات و تجربیات آنان به خصوص در این روزهای کرونایی بیشتر بدانیم.
کد خبر: ۸۸۳۲۰
چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۰

«عفت بلالی»، ۴۰ ساله و دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات است و حدود ۱۸ سال است که به تدریس ادبیات در مقطع متوسط دوم مشغول است. 

فکرشهر: خانم بلالی، از شرایط تدریس در زمان کرونا برایمان بگویید.

به نظر من دنیای جدیدی بود؛ یک افق و چشم انداز جدید. حداقل برای منی که هفده یا هجده سال سابقه کاری داشتم، به این مدل تجربه نیاز داشتم؛ بابت این که خلاء آموزشی اش احساس می شد. ضمن این که نوع تعامل و ارتباطی که ما با دانش آموز در تدریس مجازی پیدا می کنیم، کاملا با تدریس حضوری متفاوت است. در تدریس حضوری شما دانش آموز را می بینید و همین با چشم دیدن به ایجاد ارتباط بین معلم و دانش آموز بسیار کمک می کند. اما در آموزش مجازی شما مجبور هستید واکاوی کنید و این واکاوی، شما را به یک نتیجه می رساند که آن نتیجه خیلی قابل استناد است. یعنی شما از روی آنچه که شهود داشتید، دانش آموز را نمی شناسید. با کلمات، واژه ها، نوع و نحوه صحبت کردن، نحوه نگارش و یک تعامل مستمر؛ این تجربه برای من جوری بود که مثلا در سال های قبل دانش آموز را یک مدت زمانی سر کلاس می بینید و بعد می روید خانه، اما اینجا روال با دانش آموز بودن، همراه است. یک تعامل دو جانبه است؛ بچه ها را بیشتر درک می کنید و می فهمیدشان. از آنجا که در دل هر داستان تلخی ممکن است یک داستان شیرین باشد، این بُعد کرونا هم یک داستان شیرین بود؛ که علی رغم سختی ها و مشقت هایی که تدریس مجازی داشت، حداقل من به عنوان یک معلم دوستان خوبی برای سال های آینده زندگی ام پیدا کرده ام. 

فکرشهر: یکی از شیطنت های بچه ها سر کلاس آنلاین را برایمان تعریف کنید.

چند وقت پیش یک امتحان از بچه ها گرفته بودم که باید یک قسمتی را توضیح می دادند و دریافت خودشان را از داستان می گفتند. خیلی برایم جالب است که یکی از بچه ها در حالی که دریافتش را می گفت، وسط آن گفت طبق شکل صفحه شش؛ و من آنجا متوجه شدم که روی کتاب نگاه می کند و عینا از روی کتاب می گوید. 

فکرشهر: پیش آمده در کلاس آنلاین کسی را از کلاس اخراج کنید؟ در کلاس حضوری چطور؟ خودتان در دوران تحصیل از کلاس اخراج شده اید؟

در کلاس آنلاین خیر؛ به هر حال ادبیات جزو درس هایی است که آنقدر حلاوت و شیرینی اش بسیار است که بچه ها با ذوق می نشینند و از کلاس استفاده می کنند. در کلاس حضوری هم، از نظر من، اخراج دانش آموز معنی ندارد؛ چون کلاس می بایست آنقدر جذاب باشد که شما بتوانید دانش آموز را سر کلاس نگه دارید و دانش آموز سراپا گوش باشد. در دوران تحصیل خودم هم یادم نمی آید که از کلاس بیرون رفته باشم. 

فکرشهر: بهترین خاطره شما از دوران تدریس آنلاین و حضوری چیست؟

خاطره ای که خیلی برایم شیرین است این که، من هفده سالگی دیپلم گرفتم و در نوزده سالگی معلم شدم. سالی که معلم شدم فاصله سنی خیلی کمی با دانش آموزان داشتم. به طبع بچه های دبیرستان به نسبت سنی از بچه های دبستان و راهنمایی بزرگ تر هستند. اولین دوره دانش آموزان من حدود 10 یا دوازده سال بعد، یک روز که من در کلاس مشغول تدریس بودم، در زدند و وارد کلاس شدند و یک سبد گل بزرگ برای من آورده بودند. از من تشکر کردند و من را به عنوان دوست خودشان یاد کردند؛ و این خاطره خیلی برای من ارزشمند است به خاطر این که در آن سن تجربه من کم بود، هیجانات جوانی زیاد بود و از آنکه توانسته بودم در ذهن آن بچه ها این همه سال بمانم و وقت گذاشته بودند و به دیدن من آمده بودند، خوشحال هستم و یکی از قشنگ ترین خاطرات کاری من است.

فکرشهر: و بدترین خاطره؟

وقتی که گذشته را واکاوی می کنم به لطف خداوند در این سال ها خاطره بدی نداشته ام. اما این خاطره ای که می خواهم بگویم شاید هم شیرین باشد هم تلخ. من دانش آموز دبیرستان سمیه بودم و سال هایی که در آنجا تحصیل می کردم خانم «آخوندزاده» مدیر مدرسه ما بود. یکی از کسانی که به معلم شدن من بسیار کمک کرد خانم آخوندزاده بود. بعد از اینکه من معلم شدم خیلی هوای من را داشتند و تقریبا جزو محدود کسانی هستند که من همیشه مدیونشان هستم؛ به خاطر این که هم خودشان و هم خواهر دوقلویشان، طیبه خانم، راه و رسم معلم بودن را به من یاد دادند که آن موقع خواهرشان مدیر مدرسه «مهرآیین» بودند. در واقع کار من در این دو مدرسه، مهرآیین و سمیه، آغاز شد. مهرماهی که خانم آخوندزاده بازنشسته شده بودند، من حاضر شدم که مثل هر سال، اول مهر سر کلاس بروم. اما هرچه به دلم رجوع کردم هیچ ذوق و شوقی در این دل ندیدم و باورتان نمی شود، نشستم و ساعت ها گریه کردم.

فکرشهر: برای کلام آخر؟

ايمان دارم خداوند تجلي خود را در سه وجود در زمين به وديعه نهاده است؛ وقتي زن را آفريد، وقتي بر قامت انسان كسوت معلمی پوشانيد و وقتي مادر بودن را به زن هديه داد؛ و من همان زن مادر معلم هستم.

 

گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم (1)
صدیقه زنده باد: زندگی را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کنید

 

گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم (2)
محمدرضا کازرونی: آرزو می کنم یک روز جامعه ما به مرحله ای برسد که آموزش در کنار پرورش را جدی تر بگیرد

 

گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم (3)
عفت بلالی: من همان زن مادر معلم هستم

 

گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم (4)
محمدجواد خسروی: اول باید یک انسان خوب تحویل جامعه بدهیم، بعد یک انسان تحصیل کرده

 

گفت و گوی اختصاصی «فکرشهر» به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم (5)
مینا قاسمی مهر: در عصری هستیم که عصر کمبود توجه است

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر